رمان دونی

 

 

 

 

و باز هم این یزدان بود که بدون آنکه نگاهش را از لپتاب پیش رویش بگیرد ، جواب او را داد :

 

 

 

ـ فقط شش ، هفت دقیقه دیگه وقت داری ……….. کارت تموم نشده باشه ، همون مدلی دستت و می گیرم و میبرمت پایین ………….. می دونی که حتی یه ذره از حرفی که می زنم عقب نمی شینم و انجامش میدم . پس به نفع خودته که دست بجنبونی و بجای فک زدن و وراجی کردن ، کارت و انجام بدی ……. من نمی تونم تو رو تنهایی تو این اطاق رها کنم و برم پایین .

 

 

 

گندم حرصی از این هشداری که یزدان به او داده بود ، مجدداً سمت آینه چرخید و کرم پودرش را برداشت و مقداری از آن را روی انگشتش خالی کرد و به صورتش مالید و ………….

 

 

 

کارش خیلی زودتر از آن مقدار زمانی که یزدان برای او تعیین کرده بود ، تمام شد ……. در حالی که توربان روی سرش را درست می کرد ، از جایش بلند شد و بدون آنکه نگاهی سمت یزدان بچرخاند ، به سمت در حرکت کرد .

 

 

 

ـ من آمادم .

 

 

 

یزدان سری تکان داد و بعد از تایپ کردن چیزی در لپتابش ، درش را بست و کتش را برداشت و به سمت گندم راه افتاد .

 

 

 

نگاهی در چشمان مسحور کننده گندم انداخت و لبخند محوی روی لبانش جا خوش کرد …………. به نظرش گندم زیباترین چشمان این جهان که یک دختر می توانست داشته باشد را داشت .

 

 

 

گندم که سنگینی نگاه یزدان را حس نموده بود ، نگاه اخمویش را سمت یزدان کشید و با دیدن لبخند بر روی لبان او ، ابروانش عمیق تر از قبل درهم فرو رفت .

 

 

 

ـ چیه ؟ نگاهم می کنی ؟

 

 

 

ـ هیچی داشتم به یه گربه سرتق نگاه می کردم ……… بریم پایین .

 

 

 

از پله ها پایین می رفتند و گندم به جمعیت زیادی که هنوز هم در پیست می رقصیدند و گه گاهی درهم می لولیدند نگاهی انداخت ‌.

 

 

 

 

آهنگ به همان شدت و حدت ساعت پیشش ادامه داشت و هر لحظه جمعیت حاضر در پیست را ، بیشتر از قبل به تکاپو می انداخت .

 

 

 

یزدان گندم را به وسط پیست کشاند و او را مقابل خودش قرار داد و دستش را آرام به دور کمر باریک او حلقه نمود و او را به خودش نزدیک تر کرد .

 

 

 

نگاهش به چشمان مسحور کننده گندمی بود که به وضوح نگاه دلگیرش را از او می گرفت و با هر سمت و سویی می چرخاند ، الا جایی که چشمان او حضور داشت .

 

 

 

گندم با حس گرمای نامطبوعی دست آزادش را روی سینه یزدان قرار داد ……….. نه حالش را درک می کرد و نه سر از کار خودش در می آورد . از یک طرف از این فاصله اندک میانشان تمام جانش را داغی نامطبوعی فرا گرفته بود و ضربان قلبش را تصاعدی بالا می برد ………. و از سمت دیگر با اینکه نگاه از یزدان گرفته بود و خودش را در لک فرو رفته نشان می داد ، اما در حقیقت از بودن در آغوش یزدان ، سر از پا نمی شناخت و سلول به سلول تنش به طغیان افتاده بود و پایکوبی می کرد .

 

 

 

چند وقتی می شد که درگیر این دوگانگی آزار دهنده شده بود .

 

 

 

یزدان که نگاه او را دید ، همان فاصله اندک را هم به صفر رساند و او را کاملاً به سینه اش چسباند و گردن پایین کشید و و لبانش را جایی نزدیکی های گوش گندم قرار داد ………. بدون آنکه بداند با همین کار کوچک ، تن و جان گندم را بیشتر از قبل به لرزه انداخت .

 

 

 

ـ می بینم که یکی اینجا رفته تو لک و خیال بیرون اومدنم نداره .

 

 

 

گندم با حس عطر تن یزدان و نفس های گرم و پر حرارت اویی که بر روی گونه اش پخش می شد ، بی اختیار نگاهش سمت چشمان مشکی یزدان کشیده شد و از همان فاصله چند سانتی در چشمان او نگاه کرد .

 

 

 

بی شک یزدان قصد جانش را کرده بود . این حالت هایی که او جدیداً با هر کار ریز و درشت یزدان به آن دچار می شد ، به هیچ عنوان عادی نبود . پلکی زد . این لال مونی گرفتن ها به اوی زبان دراز نمی آمد . باید حرفی می زد ……….. چیزی می گفت . این سکوت نشانه خوبی نبود .

 

 

 

ـ نه می فهمم درباره چی داری صحبت می کنی ……….. نه منظورت و می فهمم . اگه منظورت منم که باید بگم اصلاً هم تو لک نرفتن ………….. اصلاً بخاطر چی یا بخاطر کی باید تو لک برم ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این دفعه نوبت ناز بود که اومده بود انتقام بگیره و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد اول

  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری

  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را بگیرد و مبارزه اش را از همون ابتدای ورود به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا
لیلا
1 سال قبل

بلاخره دارن از این فاز خواهر برادری خارج میشن😂

...
...
1 سال قبل

گندم داره عاشق میشه؟!

black girl
black girl
پاسخ به  ...
11 ماه قبل

نه داره متحول میشه..سوالا می‌پرسیدا رمان عاشقانه است دیگه معلومه باید عاشق شه😐

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x