رمان دونی

 

 

 

 

 

گندم ابرو درهم کشیده ، در حالی که موهایش به شکل نامرتبی در صورتش ریخته بود ، با فوتی محکم آنها را تا جایی که می شد به عقب هدایت کرد و سعی نمود تنش را تکانی دهد و آزاد نماید .

 

 

 

اما انگار هر چه بیشتر برای آزاد شدن تلاش می کرد ، کمتر نتیجه می گرفت .

 

 

 

ـ معلومه که می تونم از پس تو بر بیام ………. فقط صبر کن ببین چطوری خودم و از زیر چنگالای تو ازاد می کنم . دعا کن که فقط تیر ترکشای خشمم بهت اصابت نکنه یزدان خان ……….. چون در اون صورت حتی اگه التماسمم بکنی سر سوزنی بهت رحم نمی کنم .

 

 

 

یزدان خنده ای از این هارت و پورت های تو خالی گندم کرد و با دست آزادش ضربه نسبتا آرامی به پشت سر کله گندم زد که صورت گندم با همان موهای ریخته در صورتش در تشک فرو رفت .

 

 

 

گندم به خوبی می دانست یزدان برای بستن دست و پایش حتی از یک سوم قدرتش هم استفاده نکرده که او حالا اینچنین در مقابلش خلع سلاح شده …………. اما به هیچ عنوان قصد کوتاه آمدن و پذیرش شکست را نداشت .

 

 

 

 

ـ اگه بجای کار کشیدن از اون زبون دراز شش متریت ، یه ذره از اون زور بازوت استفاده می کردی ، شاید نتیجه بهتری می گرفتی .

 

 

 

گندم باز با تلاشی بیهوده ، خودش را تکانی داد :

 

 

 

ـ از روی من بلند شو ………….. فکر کردی 40 ، 50 کیلویی که همه وزنت و انداختی روی من ؟

 

 

 

یزدان ضربه دیگری به پشت سر کله گندم زد :

 

 

 

ـ اگه تمام وزنم و روت انداخته بودم که الان دیگه حتی نفسم نمی تونستی بکشی .

 

 

 

گندم حرصی از این ضعفی که در خودش احساس می نمود ، ابرو درهم کشیده ، تکان بیشتری به تنش داد بلکه فرجی حاصل شود و بتواند تنش را از زیر تن یزدان آزاد نماید …………. اما انگار باز هم نتیجه ای حاصل نشد .

 

 

 

 

 

یزدان سر پایین کشید و لبانش را به گوش گندم نزدیک نمود :

 

 

 

ـ شکستت و قبول میکنی ؟

 

 

 

ـ به هیچ عنوان …………. فقط یه ذره دستام و آزاد کن تا بهت نشون بدم گندم کیه .

 

 

 

یزدان بجای آنکه حلقه دستش را به دور مچ های گندم کمی شل نماید ، دستانش را کامل آزاد نمود و تنش را از روی تن او برداشت و از تخت پایین رفت و میان اطاق مقابل گندمی که حالا با ابروانی درهم فرو رفته و طلبکار روی تخت نشسته بود و مچ دستانش را می مالید نگاه کرد .

 

 

 

یزدان دستانش را از دو طرف باز کرد و انگار که حریف برای مبارزه بطلبد ، با همان لبخند نسبتاً تمسخر آمیز گوشه لبانش ، رو به او گفت :

 

 

 

ـ اگه فقط بتونی دو دقیقه رو به روی من دوام بیاری و مقابله کنی ، بهت قول میدم که تو رو با خودم ببرم .

 

 

 

گندم در حالی که سینه اش از نفس های پر از حرص و خشم از ضعف خودش ، عجیب و محسوس بالا و پایین می رفت ، به یزدان نگاه کرد .

 

 

 

می دانست با این زور و بازوی ناچیزش ، حتی از پس آدم ضعیف تر از یزدان هم بر نمی آید ……….. چه برسد به یزدانی که حالا با سینه هایی برجسته و عضلاتی و شکمی چند تکه و بازوانی صد البته پر قدرت و تنومند ، میان اطاق مقابلش ایستاده بود و انتظارش را می کشید .

 

 

 

ـ تا جایی که من اطلاع دارم تا حالا کسی نتونسته با اخم آدمی رو از پا در بیاره …………. باید یه ذره از زور بازوشم استفاده کنه .

 

 

 

گندم که حس می کرد یزدان دیگر بیش از اندازه او را دست اندازه و کم زور بودنش را به رخش کشیده و مسخره کرده ، به یک آن از تخت پایین پرید و به سمت یزدان دوید و با تمام زور و قدرتی که در خودش سراغ داشت ، با تمام توان با شانه چپش به درون سینه او فرو رفت بلکه بتواند تعادل او را برهم زند و یا او را روی زمین بی اندازد .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان افسون سردار pdf از مهری هاشمی

خلاصه رمان :     خلاصه :افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می‌ره که ربطی به اون نداره و با یه سوءتفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می‌شه و زندگیش به کل تغییر می‌کنه. مدام آزار و اذیت می‌شه و مجبوره به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردای بعد از مرگ
دانلود رمان فردای بعد از مرگ به صورت pdf کامل از فریبرز یداللهی

    خلاصه رمان فردای بعد از مرگ :   رمانی درموردیک عشق نافرجام و ازدواجی پرحاشیه !!!   وقتی مادرم مُرد، میخندیدم. میگفتند مادرش مرده و میخندد. من به عالم میخندیدم و عالمیان به ریش من. سِنّم را به یاد ندارم. فقط میدانم که نمیفهمیدم مرگ چیست. شاید آن زمان مرگ برایم حالی به حالی بود. رویاست، جهان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان به صورت pdf کامل از هاله نژاد صاحبی

  خلاصه رمان:   دو فصل آبان         آبان زند… دختره هفده ساله‌ای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه! مردی جذاب که دلبسته همسرشه اما مجبور میشه آبان و عقد کنه!     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 4.4 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی گناه به صورت pdf کامل از نگار فرزین

            خلاصه رمان :   _ دوستم داری؟ ساعت از دوازده شب گذشته بود. من گیج و منگ به آرش که با سری کج شده و نگاهی ملتمسانه به دیوار اتاق خواب تکیه زده بود، خیره شده بودم. نمی فهمیدم چرا باید چنین سوالی بپرسد آن هم اینطور بی مقدمه؟ آرشی که من می شناختم

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
11 ماه قبل

خروس جنگیه مگه ک با شونه میزنیش؟؟😂

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x