کفری تر شده نسبت به قبل ، تنش را تکانی داد :

 

 

 

ـ آره ، آره تو راست میگی لعنتی ، من نمی تونم از خودم دفاع کنم ……….. حالا ولم کن .

 

 

 

با این حرارت افتاده به جانش ، دیگر برایش حتی ذره ای اهمیت نداشت که دارد اینچنین به ناتوانی اش اقرار می کند ………. تنها چیزی که الان می خواست این بود که از این جو و فضایی که در آن گیر افتاده بود فرار کند و برود .

 

 

 

یزدان با شنیدن این اعتراف شیرین ، لبخند نصفه و نیمه ای بر لب آورد و دستش را از دور تن او آزاد نمود . اما قبل از اینکه قفل دستانش را کامل باز کند ، سر خم کرد و نرم و آهسته گوشه گیج گاه او را بوسید و گندم را بیش از قبل در آتشی که به جانش افتاده بود ، سوزاند .

 

 

 

با جدا کردن لبانش از گوشه پیشانی گندم ، آرام عقب کشید و نگاهی به پلک های بسته و چهره سرخ از حرص او انداخت ……… می دانست بدجوری کفر گندم را درآورده ، اما به نظرش لازم بود تا گندم اینچنین ملموس ، عمق ناتوانی اش را حس کند و بسنجد .

 

 

 

گندم که هنوز هم رد لبان گرم و نرم یزدان را در گوشه پیشانی اش حس می نمود ، نفس های لرزانش را یکی در میان از بینی اش خارج کرد و آرام پلک گشود و نگاهش را سمت او کشید ………….. حس می کرد با این بوسه بند دلش پاره شد ………….. حس میکرد ، قلبش فرو ریخت ………… حس می کرد ، در آتشی غرق شده که نه راه نجاتی از آن دارد و نه حتی ……. چیزی از ماهیت آن می داند .

 

 

 

با قدم دیگری که یزدان به عقب برداشت ، دیگر نه ایستاد تا بیهوده لُغُز بخواند تا خودِ کم زور و بی جانش را به او ثابت کند ……….. تنها با قدم های بلند از اطاق او گریخت و به اطاق خودش پناه برد . بد بازی را با یزدان راه انداخته بود ………. بازی که برنده بی چون و چرایش کسی نبود ، جز یزدان .

 

 

 

یزدان با خروج گندم از اطاقش ، در را بست و به سمت تختش برگشت و تنش را روی آن انداخت و کششی به تنش داد ……….. مشت و مال های گندم بدجوری به دلش چسبیده بود و تن خسته اش را حال آورده بود .

 

 

 

 

 

پلک بست و گام های بلند گندم که بی شباهت به گریختن از او نبود را به خاطر آورد و بی اختیار لبخندی بر لبش نشست .

 

 

 

فکر می کرد این گریختن گندم فقط از سر ناراحتی و عصبانیت بوده و بس ………… هرچند بخاطر نمایشی که راه انداخته بود ، به هیچ عنوان ناراحت و پشیمان نبود ……….. گندم ضعیف بود و ناتوان …………. و این چیزی نبود که قابل چشم پوشی باشد .

 

 

 

****

 

 

 

درون سالن پذیرایی نشسته بود و همراه با جلال برنامه ریزی هایی که برای سفرشان کرده بود را دوره می نمود .

 

 

 

یزدان نگاهش را در لپتابش چرخاند و در همان حال از جلالی که او هم سرش در لپتاب روی پایش بود ، پرسید :

 

 

 

ـ خونه امنی که خواسته بودم و پیدا کردید ؟

 

 

 

ـ اون مدل خونه ای که شما خواستید ، پیدا کردنش یک مقدار سخت هست ، اما نشد نداره . یه خونه ، تو حومه منطقه ای که شما خواسته بودید پیدا کردم . یه خونه مستطیلی حدوداً پنجاه شصت متری . که دیوار انتهایی خونه ، دیوار به دیوار ، خونه کوچه پشتیه .

 

 

 

یزدان لبخندی بر لب نشاند . نباید بی گدار به آب میزد . باید قبل از قدم گذاشتن در یک مسیر ، تمام راه های در رو آن را چک می نمود .

 

 

 

ـ خوبه .

 

 

 

ـ فقط خونه زیادی کوچیک نیست ؟ یعنی مشکلی با کوچیکی خونه ندارید ؟ می خواین دنبال یه خونه بزرگ تر بگردم ؟

 

 

 

ـ نه احتیاجی نیست . نمی خوام اونجا مهمونی بگیرم که …………. در حد اینکه امنیتمون و تضمین کنه ، کفایت می کنه .

 

 

 

ـ بله درسته .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۵ / ۵. شمارش آرا ۶

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ستی pdf از پاییز

    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌» شنیده نمی‌شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نبض خاموش از سرو روحی

    خلاصه رمان :   گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و شایعات برای خدمت وارد بیمارستان میشود. این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی مشترک با مشکلات عجیب و غریبی دست و پنجه نرم

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دوباره سبز می شویم به صورت pdf کامل از زهرا ارجمند نیا

    خلاصه رمان: فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که ونداد آژند از اون رشته فارغ التحصیل شده بود. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلیار
دانلود رمان دلیار به صورت pdf کامل از mahsoo

      خلاصه رمان دلیار :   دلیار دختری که پدرش را از دست داده مدتی پیش عموش که پسری را به فرزندی قبول کرده زندگی می کنه پسری زورگو وشکاک ..حالا بین این دو نفر اتفاقاتی میوفته که باعث…   پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماه دل pdf از ریحانه رسولی

  خلاصه رمان :   مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر می‌پروراند. در شرف نامزدی است اما به ناگهان درگیر ماجرای عشق ناممکن برادرش می‌شود و به دام دو افسر پلیس می‌افتد که یکی از آن‌ها به دنبال انتقام و خون خواهی و دیگری به دنبال نجات معشوقه‌اش است. آیهان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x