رمان گلادیاتور پارت 257 - رمان دونی

 

 

 

از این رفتن ها ، از این تنها شدن ها ، از این تنها ماندن ها خوشش نمی آمد ………… این چیزها برای او یادآور خاطره خوشی نبود .

 

 

 

یزدان با حس سنگینی نگاه ماتم گرفته گندم ، نگاهش را از گوشه چشم سمت او کشید و تلفن ماهواره ای اش را در جاساز ساکش جا سازی نمود و لباس هایش را مرتب روی آن چید .

 

 

 

گندم عاصی شده از این سکوت یزدان ، تکیه اش را از دیوار گرفت و نزدیکش رفت و لبه تختش نشست و باز نگاهش را به او داد .

 

 

 

ـ لااقل یه تاریخی بهم بده ، که مثلاً کی بر می گردی ؟

 

 

 

یزدان که پای ساکش چمباته زده بود ، قد راست کرد و به سمت دیگر اطاق رفت و جعبه کوچک مهر و موم شده ای را از روی دراور برداشت و درون ساک دیگرش انداخت .

 

 

 

ـ گفتم ، نه تاریخ برگشتم مشخصه نه زمان برگشتم …………… ممکنه کارم اونجا زیاد طول نکشه و زود برگردم ………… ممکنم هست کارم زیاد طول بکشه و یکی دو ماهی اونجا معطل بشم .

 

 

 

گندم با شنیدن لفظ دو ماه ، نگران تر شده نسبت به قبل ، با چشمانی که نم اشک اندک اندک در چشمانش می نشست و عسل های ناب در چشمانش را براق تر از قبل نشان می داد ، از لبه تخت بلد شد و رشته از موهایش را به دست گرفت و دور انگشت سبابه اش پیچاند ……….. او یک هفته را هم به زور دوام می آورد ، چه رسد به یکی دو ماه .

 

 

 

سعی کرد برای آخرین بار شانسش را امتحان کند :

 

 

 

ـ ترو خدا بذار منم باهات بیام ……….. به خدا قول میدم تو دست و پات نچرخم ………… قول میدم نه دردسر درست کنم نه لام تا کام حرفی بزنم .

 

 

 

یزدان نگاهش را اینبار مستقیماً سمت او چرخاند و با دیدن موهای آشفته او که نصفش میان کلیپس گیر افتاده بود و نصف دیگرش روی هوا تاب می خورد ، لبخند محو یک طرفه ای زد و به سمتش قدم برداشت و دست به پشت سر او برد و کلیپسش را باز کرد که تمام موهای گندم یک دست بر روی شانه هایش ریخته شد .

 

 

 

 

 

 

ـ کلی هزینه کردم تا بهترین مربی رو برات گیر بیارن ، بعد حالا با خودم ببرمت ؟؟؟ ……….. مگه حالم بده ؟

 

 

 

گندم بی توجه به حرکات دست یزدان که میان موهایش می چرخید ، نگاه دو دو زده اش را میان چشمان او گرداند و بیهوده دست و پای دیگری زد :

 

 

 

ـ خب کنسلش کن ، تو که پولت از پارو بالا میره .

 

 

 

یزدان نگاهش را از موهای او گرفت و به سمت چشمانش کشید و پنجه هایش را از لا به لای موهای او بیرون کشید و به درون جیب شلوارش فرو کرد .

 

 

 

ـ از پارو بالا میره ، اما این هم باعث نمیشه که پولامو باری به هر جهت خرج کنم ………….. که اگه این بود ، تا الان حتی یک قرون هم کف دستم نمونده بود .

 

 

 

گندم ابرویی درهم کشید و سعی کرد اینبار از در سیاست های زنانه در بیاید ………… چنگ به هر ریسمانی می زد ، بلکه بتواند با یزدان همراه شود .

 

 

 

ـ تویی که میگی من تنها عضو باقی مانده خانوادتم یعنی انقدر ارزش ندارم که یه این بار و به خاطر من ، از خیر پولی که خرج کردی بگذری ؟

 

 

 

یزدان پفی کشید و به سمت اطاق لباس هایش رفت که گندم هم همچون جوجه اردکی به دنبالش راه افتاد و در ورودی اطاق لباس او ایستاد و به چارچوب در تکیه زد و با نگاهش یزدانی را که از داخل کمد لباسش ، جعبه سامسونت فلزی نقره ای رنگ نچندان بزرگی را بیرون کشید و درش را باز نمود و از داخلش کلت کمری را بیرون کشید را دنبال نمود :

 

 

 

ـ مغلطه نکن گندم ………….. خودتم خوب می دونی که تا چه حد برای من مهم و عزیزی . نمی تونم از خیر این دوره آموزشیت بگذرم …………. برای اینکه بتونی تو سفر بعدیم همراهم بشی ، باید انقدر قوی و قدرتمند شده باشی که بتونی به تنهایی از پس خودت بر بیای . در غیر این صورت دفعه بعدی هم جات تو این عمارته .

 

 

 

گندم ابرو درهم کشیده نگاهش را از او گرفت و به کلت درون پنجه های او داد .

 

 

 

ـ من فقط می خوام پیش تو باشم . می خوام کنارت باشم . همین .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دوباره سبز می شویم به صورت pdf کامل از زهرا ارجمند نیا

    خلاصه رمان: فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که ونداد آژند از اون رشته فارغ التحصیل شده بود. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به من نگو ببعی

  خلاصه رمان :           استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی تخس و شیطونش به اسم رادمان ملکی اتفاقاتی براش میوفته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی

  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x