رمان گلاویژ پارت 88

0
(0)

 

خلاصه اون شب مثل همیشه تانزدیکی های صبح حرف زدیم و به این نتیجه رسیدیم که حرف های من وبهارهیچوقت تمومی نداره..

درکنار تصمیم هایی که گرفته بودیم من هم یواشکی تصمیم مهمی گرفتم..
تصمیم گرفتم دنبال بابام بگردم وپیداش کنم…
میدونستم ترکیه زندگی میکنه و تشکیل خانواده داده

میدونستم بچه که بودم چندباری قصد گرفتن حضانتم از مادرم رو داشته و یادم میاد روزهای اولی که مدرسه میرفتم، مادرم از ترس اینکه مبادا بابام منو باخودش ببره، میومد توی مدرسه ام منتظرم می نشست..

اما ترس های مامان بیهوده بود چون من بابایی که بعداز چندسال یادش اومده بود که دختر داره رو نمیخواستم..
به مادرم اطمینان دادم که هرگز بابامو انتخاب نمیکنم و تنهاش نمیذارم..

مادرم رو بخاطر بابایی که حتی تصویرش از ذهنم پاک شده بود رو تنها نذاشتم و بعداز مرگ مادرم هم هیچکس سراغی ازمن نگرفت ومم هم فراموش کردم که پدری داشتم

بعداز اون بهار همه کس وکارم شد.. پشت وپناهم شد اما…
دیگه نمیخواستم سربار بهارباشم.. نمیخواستم زندگیشو بخاطر من فدا کنه

اون ازدواج کرده وبه زودی باید بره وباشریک زندگیش، با همسرش زندگی کنه و من باید دنبال بابام میگشتم.. اون تنها کسیه که میتونم بهش اعتماد کنم.. هرچی باشه بابامه

درسته که تنهامون گذاشت.. درسته که روی یک دونه دخترش چشم هاشو بست و رفت یه کشور دیگه خانواده ی جدیدی برای خودش انتخاب کرد اما مطمئنم که اون آخرین کسیه که تودنیا بهم ضربه میزنه!

بدون شک بین عماد و بابام انتخاب درست برای اعتماد کردن بابامه و از همون اول هم اعتماد کردن به غریبه ها اشتباه بزرگی بود…

شاید گفتن این حرف ها از دختری مثل من که از رنگ چشم هاش متنفره چون رنگ چشم های باباشو داره، مسخره و کلیشه ای به نظر برسه اما زمونه آدم هارو تغییر میده

بعضی ها آدم ها به نقطه ی صفر میرسن.. به نقطه ای که بی کسی و بی تکیه گاهی اونقدر بهت فشار بیاره که دلت برای بابا داشتن تنگ بشه.. حتی اگه از اون بابا متنفرباشی حتی اگه از رنگ چشم های خودت هم متنفر باشی..

اره من توی این مدت به نقطه ای از بی پناهی و تنهایی رسیدم که دلم بابامو خواست.. دلم میخواست اون لحظه که عماد توصورتم میکوبید بابام بود تا ازم دفاع کنه و حق دختر بیگناهشو ازش میگرفت..

دلم میخواست وقتی داشتم به زادگاهم برمیگشتم توی ترمینال بابام منتظرم بود تا به آغوشم بگیره و بهم اطمینان بده که محسن رو پیداش میکنه و حق دخترش رو ازش میگیره…

این هارو نمیگم تا حق بهار رو حق خواهر بودنش رو پایمال کنم نه!
همیشه بابام نبوده اما بهار رو داشتم.. وخدارو بخاطر داشتن فرشته ای مثل اون شاکرم..

اما من نمیخوام بهار قربونی من وسرنوشتم بشه.. بهش که فکر میکنم، باخودم میگم اگه توی اون مسیری که داشت دنبال منه سیاه بخت میومد، زبونم لال بلایی سرش میومد من باید چه خاکی توسرم میکردم؟

بهار همه دنیامه.. جای خواهرم و مادرمه.. حاضرم بخاطرش جونمو بدم.. اما اونم مثل من یه دختر بی پناهه.. اون هم مثل من تواین دنیا هیچکس رو نداره و دلم نمیخواد خودشو قربونی من کنه..

بخاطر بهار و زندگی جدیدی که باعشق و علاقه شروع کرده میخوام دنبال بابام بگردم و دیگه باعث دردسر خواهرم نشم..
اون بابا هم وقتشه که مسئولیت دخترش رو به عهده بگیره..

هرچند انتظار زیادی جز به یک کشیدن اسمش توی زندگیم ندارم و هرگز نخواهم داشت…
توهمین فکرها بودم که باصدای زنگ گوشیم رشته ی افکارم پاره شد..

بادیدن شماره ی شرکت چشم هام گرد شد..
قلبم شروع به تند تپیدن کرد..
یعنی عماده؟ رضا که هیچوقت با تلفن شرکت زنگ نمیزنه…

با دست های لرزون تماس رو وصل کردم..
_بله؟
صدای ظریف دختری ناشناس به قلبم چنگ زد…

باهرجمله ای که میگفت روح از تنم پرمیکشید و قلبم هزار تکه میشد …
مشنی جدید شرکت بود.. زنگ زده بود تا اطلاعات پرونده هارو ازم بگیره.. ومهم تراز اون باید میرفتم وسیله هامو جمع میکردم…

اونجا دیگه جایی برای من نداشت.. رفتن من و اومدن منشی جدید، نقطه پایان دفتر عشق منو عماد شد..
گوشی رو قطع کردم و گذاشتم اشک هایی که تموم مدت مانع باریدنشون شده بودم گونه هام رو نوازش کنه..

نه… من نمیتونم برم اونجا.. اگه برم اونجا دق میکنم.. نمیتونم با خودم این کاررو بکنم.. نمیتونم به قلبم جفا کنم.. نمیتونم….باید به رضا بگم وسایلم رو واسم بیاره..

یا نه.. اصلا چیزی که توی اون شرکت بوده رو نمیخوام.. به رضا میگم هرچی که ازمن مونده رو دور بندازه..
به بهار زنگ زدم و همه چی رو بهش گفتم..

_خیلی خب حالا چرا باز داری گریه میکنی؟ انتظار نداشتی که تا آخرعمرشون منشی نداشته باشن و چون میونه ی شما به هم خورده، شرکت رو ول کنن به امون خدا؟

_انتظار نداشتم اینقدر زود واسم جایگزین بیاره..
_اولا ۱۰ روز گذشته و اون شرکت نیاز به منشی داره.. دوما کسی واسه تو جایگزین نیاورده بلکه واسه شرکتشون منشی گرفتن.. بهترنیست از این دید بهش نگاه کنی؟

باپشت دستم اشک هامو پاک کردم و باحسرت آهی کشیدم..
_درد داره.. سخته.. اما دیگه مهم نیست.. قول میدم مثل همین اشک هام ازچشمام بندازمش..

میشه واسه آخرین بار خواهش کنم از رضا بخوای وسایلم رو ازاونجا جمع کنه وبندازه دور؟ نمیخوام چیزی واسم بیاره هرچند چندتا دونه دفتر وخودکار بود وچیز مهمی نیستن اما همونارو هم بندازه سطل آشغال..

_نخیرنمیشه.. نه رضا ونه هیچکس دیگه این کاررو نمیکنه.. خودت پا میشی میری وسیله هاتو میاری..
_چی؟ دیونه شدی؟ من پامو توی اون شرکت نمیذارم بهار…

_و‌‌اسه چی نمیذاری؟ ازچی میترسی؟ ازروبه رو شدن با عماد؟
_هرچی.. دونستن دلیلش چه اهمیتی داره؟
_اهمیت داره خوبشم داره.. اتفاقا باید خودت بری و عماد هم تو رو ببینه و بفهمه که بعداز اون دنیا به آخر نرسید

مطمئنا اونقدری پیگیرت بوده وهست که از جواب آزمایش ها و پزشک قانونی و نتایج دادگاهت آگاهی کافی رو داشته باشه..

پس اونی که باید شرمنده باشه و از روبه رو شدن بترسه عماده، نه تو!
حق با بهاربود.. ازوقتی که بی گناهی و پاکی من ثابت شد دیگه واسم مهم نبود عماد راجع به من چه فکری میکنه..

درسته که هنوز موفق به پیدا کردن محسن بیشرف نشده بودیم اما برای من همین بس بود که بیگناهیم ثابت بشه!

IMG 20220518 114532 685
عماد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

71 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
:)
🙂
1 سال قبل

گلاویژ خیلی خیلی از عماد خوشگل و خوشتیپ تره واقعا چطور دلش اومده همچین بلایی سرش بیاره 😕عماد شاید توی اسن عکس هم یکم بد افتاده باشه اما اون تصوری که من از اماد داشتم این نبود 🙂🤍

یوکابد
یوکابد
1 سال قبل

چه مسخره هست

جیران
جیران
1 سال قبل

شبیه سینان توی فضیلت خانمه😐
اصلا شبیه تصورانم نی تو تصورام محمد رضا گلزار بودد😭😪

Pokemon
Pokemon
پاسخ به  جیران
1 سال قبل

انصافا سینان خیلی جذاب و خوشتیپ تره

الهام
الهام
1 سال قبل

نمیدونم چرا هر وقت یک نفر رو خیلی خوشتیپ تصور میکنم شبیه….. از آب درمیاد😂😂نویسنده خودش چطور تونسته عماد رو اینجوری تصور کنه خدا عالمه👻😂😂من از این به بعد عماد رو شبیه آلیاس یالچینتاش(خواننده ترکیه ای)تصور میکنم خیلی بهتره اگه قرار بشه عماد اینی که نویسنده میگه باشه من شخصا خودکشی میکنم😂گلاویژ به قشنگی گیر چه عنتری افتاده🥺💔😂

sss
sss
1 سال قبل

حمید فدایی برا عماد بهتر نبود؟

Mobina
Mobina
پاسخ به  sss
1 سال قبل

عا اینم خوبه

mahshid
1 سال قبل

اه اه اه
چندش
چرا همشون زشتن

عارف
1 سال قبل

واسه عماد عکس امیر جدیدی رو بذار
واسه رضا ام آرمان درویش خوبه
ولی عماد تو تصورات من خیلی جنتلمن بود خداییی😂

Mobins
Mobins
پاسخ به  عارف
1 سال قبل

نه اصلا خوب نیستن عماد فقط امیر حسین آرمان

Mobina
Mobina
1 سال قبل

چقد عماد دور دهنش سبزه فک کنم ناهار قرمه سبزی خورده😂😂

سیتا
سیتا
1 سال قبل

تصوراتم سر عکس عماد به فنا رفت
چی فکر میکردم چی شد
همون بهتر نمیذاشتی عکسش رو حداقل تو ذهنمون ی چیز جذاب‌تر بود از این ☹️😐

Mobina
Mobina
1 سال قبل

بیشتر به محسن میخوره تا عماد⁦\(゚ー゚\)⁩

Rasha
Rasha
پاسخ به  Mobina
1 سال قبل

ب نکته ظریفی اشاره کردی=/

Mobina
Mobina
1 سال قبل

بچه ها بنظر من امیر حسین آرمان کیس مناسبه واسه عماددد من که عاشقشم نظرتون چیه؟

Mobina
Mobina
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اییول پس همین ولی این اخلاقای سگی عماد این چند روز ضد امیر حسینه ها امیرم خیلی مهربووون⁦(^3^♪⁩

Mobina
Mobina
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

پس ادمین جون فردا آخر رمان عکس امیرم میزاری؟
یه عکس جذاب بزار لطفا

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Mobina
عارف
پاسخ به  Mobina
1 سال قبل

امیرحسین آرمان واسه شخصیت عماد زیادی مهربونه
امیر جدیدی بهتره😍😂

Mobina
Mobina
پاسخ به  عارف
1 سال قبل

عا خیلی مهربونه قربونش برم اصن هرکی واسه خودش یه شخصیت انتخاب کنه تموم شه بره

دریا
دریا
پاسخ به  Mobina
1 سال قبل

آره عالیه امیر آرمان ولی علی یاسینی هم خوبه ها

Mahla:)
Mahla:)
1 سال قبل

ایشالا ک اشتباهی عکس گزاشتین چون این نباید عماد باشه اره اره🤌🏻

Mahi
Mahi
1 سال قبل

تو دوسه قسمت قبلی گلاویژ گفت تو صورت عماد هیچ ایرادی وجود نداره 🗿🗿 والا اینکه ابروش رو دستکاری کرده موهاش هم رنگ کرده دماغ عمله لب پروتز ، اینا خودش ایراده دیگه 🗿 اگه ایراد نداشت که عمل نمی‌کرد 🗿😂😂

Mobina
Mobina
پاسخ به  Mahi
1 سال قبل

دقیقااااا

Mobina
Mobina
پاسخ به  Mahi
1 سال قبل

من که میگم امیر حسین آرمان عالیه چون تو صورتش هیچ عیب و ایرادی دیده نمیشه

Rasha
Rasha
پاسخ به  Mobina
1 سال قبل

بابا امیر ارمان حیفه برا این عماد عنتر😐

Mobina
Mobina
پاسخ به  Rasha
1 سال قبل

😂😂عااا

زهرا♡
زهرا♡
پاسخ به  Mahi
1 سال قبل

عمل زاویه فکم کرده😂😂

Fafa
Fafa
1 سال قبل

نمیشه عکس عماد و عوض کنی یکی دیگه بزاری 🙏ما تصور می‌کنیم اینی که گذاشتی محسنه😅

Mobina
Mobina
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

یعنی این عکسی که گذاشتی سام اصغریه یا ما تصور کنیم سام اصغریه عماده؟

Mobina
Mobina
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

لطفا فردا عکس امیرحسین آرمانو بزارید
مرسی⁦♪~(´ε` )⁩

Mobina
Mobina
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

بنظر من سام اصغریه هم خوب نیست واسه عماد

عارف
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

این خوبه
خوشم اومد ازین پسره
بیشتر به عماد میخوره

سولومون
سولومون
1 سال قبل

اینک لباش پروتز بینی عمل و هزارتا عمل دیگ تو صورت و چونه

ARMITA
ARMITA
1 سال قبل

وای چقدر تصورات‌ من با شخصیت های رمان متفاوته‌ !🤯😂 خودم موندم یعنی این عماد‌ 😂😕
زیاد خوشم نیومد‌ ازش‌ 😐

سولومون
سولومون
1 سال قبل

حالم بهم خورد🤢🤢🤢

سولومون
سولومون
1 سال قبل

هق ینی من رو این کراش بودم😨🤢🤢

asma
asma
پاسخ به  سولومون
1 سال قبل

وای منم اصلا چیزی دیگه ای تو ذهنم بود الان اسمون تا زمین فرق میکنه اما خوب جذابیت خودش رو داره این قیافه ولی الان حالت تهوع دارم نسبت بهش

زهرا♡
زهرا♡
پاسخ به  سولومون
1 سال قبل

😂😂😂😂😂اخی سولومون اینقد حرص عمادو خورد، اسمشم گزاش کراش عماد
فاطییی سولومون حقش نبوووود
ای دنیای نامرد😩😩😩

neda
neda
1 سال قبل

چقد فرق میکنه با عماد تو ذهنم.. زمین تا آسمون

ارمیتا
ارمیتا
1 سال قبل

من از این رمان نهایت لذت رو بردم فقط یه عیب داره اونم اینه که خیلی کوتاه و زمان زیادی تا اومدن پارت جدید می‌بره.وگرنه همه چیز عالیههه.من عاشق عمادممممم

دسته‌ها

71
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x