غزال گریز پا پارت 4 - رمان دونی

 

 

سریع مانتو و چادرمو پوشیدم و رفتم پشت در اتاق مهراد طولی نکشید که اومد بیرون و دیدم داره با اخم نگام میکنه

 

چی شده ، چرا اخم کردی ؟

 

با انگشت اشاره ، کشید رو رون پام :

 

-شلوار چسبونه اگه چادرت بره کنار …

 

پریدم گونشو ماچ کردم :

 

قربون داداش غیرتیم ، وایسا برم چادر قجری مو بپوشم اون کلا شلوارم معلوم نیست توش

 

#از زبان مهراد :

 

این درک و شعوری که غزال داشت واقعا قابل ستایش بود ، خیلی از هم سن و سال هاش که خونواده های مذهبی هم داشتن همه چیزو کنار گذاشته بودن ‌

یکی از دلایلی که من و غزال هیچوقت زده نشدیم از عقایدمون ، تربیت مامان و بابا بود

هیچوقت به غزال نگفتن چادر سر کنه ، چه برسه به اجبار

همیشه راهشو خودش انتخاب کرد . خیلی از شب ها ، تا نیمه وقت با مامان و بابا مینشستیم و مباحثه میکردیم اختلاف نظر هامون زیاد بود ولی بابا با آرامش و کاملا منطقی برامون توضیح میداد و شک و شبهه ها رو از بین میبرد

بیشترین آسیبی که به جامعمون وارد شد بخاطر همین افراد خشک مذهب بود . هرچی یه فنرو بیشتر فشار بدی ، با شتاب بیشتری میپره

وقتی یه نفرو تو چهارچوب های خشک اعتقادی گذاشتی ، نتیجش میشه همون گروه های مجاهدین و چریک های خلق که صدها جوون رو از خونواده هاشو جدا کردن و به کام خودکشی و مرگ در راه تباهی فرستاد .

 

– بریم داداشی ؟

 

با اون روسری زرد و چادری که قاب گرفته بود بدن ریزه میزه شو ؛  چهره ای معصوم و ظریف … درست مثل یه نقاشی .

فقط خدا میدونست چقد دوسش دارم ولی ترس از دست دادنش ، اینکه یه روز بره …

خواهر کوچولوی شیطون و معصوم من

سوار ماشین شدم و تا ته پامو گذاشتم رو گاز

دست غزال به سمت ظبط رفت و آهنگ مورد علاقه ام پخش شد

 

نذار توی دلت سردی بشینه،گل من

نذار اشکاتو هرکی ببینه،گل من

نذار اینا واست نقش بازی کنن،گل من

نذار دنیاتو نقاشی کنن،کل شهر

♫♫

گلم آرامشت آرزوی منه

نگو چرا شدن خار روی تنت

 

واسه آدمی که قانع بوده همه

زندگیشو اگه وانموده همه

♫♫

لبخند هاش باز پژمرده خندیده

واسه اونی که هی خط خورده بد دیده

♫♫

ته شیشه های الکل یه تصویره

از یه مردی که در کل عوض میشه

♫♫

گل من میشم زخم روی تنت

حرف روی لبت ،رنگ توی شبت

♫♫

قسم به همین اشک روی صفحه

فرقی نداره دردمون همه

♫♫

جلوی باشگاه بوکس نیش ترمزی زدم و ایستادم :

غزال مراقب باشیا برنگردی خونه ببینم آسیب دیدی

– چشم داداش ، خداحافظ

خواست پیاده شه که دستش رو گرفتم و کشیدم که با تعجب نگام کرد

– این همه زحمت کشیدم آوردمت ، بوسم نمیکنی ؟

 

با شیطنت ابرویی بالا انداخت :

نچ ، بوس های من که الکی نیست خداااااحافظ

 

#از زبان غزال :

 

با رسیدنم ، ملیکا و زهرا با سرعت به سمتم اومدن

زهرا با نگاهی نگران گفت :

غزال میخوای چیکار کنی؟

– سلام ، منم خوبم ممنون

 

ملیکا بی‌توجه به کنایه ام تاکید کرد :

زهرا راست میگه ، میخوای چیکار کنی؟ این حجم از خونسردی تو ، منو میترسونه

 

– چیشد ؟چیشد ؟ ملیکا و ترس ؟

زهرا و وحشت ؟ بابا نکنه خواب نما شدین .

 

زهرا : فقط خدا بخیر کنه

 

ملیکا هم سری به نشونه ی تاسف تکان داد و پشت سرم به راه افتادن

رفتیم تو اتاق پرو و مشغول تعویض لباس شدیم .

ساپورت چرم و چسبون و نیم تنه ی مشکی رنگ پوشیدم و موهامو محکم دم اسبی بستم . بخاطر کشیده شدن موهای بلندم که تا زیر باسن میرسید ، چشم های خوش حالتم کشیده نشون داده میشد .

همونطور که جدی و مغرور قدم برمیداشتم ، زهرا با خنده گفت :

 

سه تفنگدار وارد میشوند ‌

 

کمی به خنده افتادم ، حرفش کنایه از جدی بودنم بود

دست خودم نبود ، همیشه قبل از مبارزه همچین حالتی بهم دست میداد .

نگاهی به فاطی انداختم ، کسی اینروزها انگار زیادی بهش آسون گرفته بودم و دور برداشته بود

با اون اعتماد به سقف کاذب همیشگیش با تمسخر نگاهم کرد :

 

فکر نمیکردم بیای

 

– راستش ، واقعا هم نمی‌خواستم بیام ولی دیدم تنت میخاره ، گفتم بیام یه کمکی کرده باشم

 

نه بابا ، با ۱۵۵ قد و ۳۸ کیلو وزن …

ایول دادا ، به پا سقف باشگاه خراب نشه رو سرمون .

 

نگاهی به هیکلش انداختم :

آره راست میگی ، ظریف خوش فرمه هیکلم ‌. عوضش در عرض شیش ماه انقد آمپول مصرف نکردم که اگه اون دارو ها رو ازم بگیرن ، بادم بخوابه

 

بدون اینکه اجازه ی حرف زدن بهش بدم ، پریدم تو رینگ ‌

اون هم پشت سرم ، منتظر شدم اول خودش حمله کنه

عادت همیشگیم بود .

مشت و لگد های بیهوده میزد و من هم جا خالی میدادم ، درست مثل گاو وحشی ای شده بود که من پارچه ی سرخش باشم . همونقدر کلافه ، همینقدر سردرگم ‌

مشتش رو به سمت صورتم آورد که دستشو پیچوندم و با پا زدم تو قفسه ی سینش ، لحظه ی آخر لگدی تو پهلوم زد که نفسم رفت ولی به روی خودم نیاوردم .

وقتی از درد داشت خم میشد ، ضربه ای به فکش زدم که روی زمین افتاد

ارغوان ( مربی باشگاه ) اومد سمت فاطی و کمک کرد بلند شه

برخلاف چهره ی خشک و بیروحش که پر از آثار شکستگی و زخم بود ، قاب مهربونی داشت

همیشه میگفت : حرکات بیهوده فقط خودتونو خسته میکنه

پنج تا نقطه هست که با ضربه زدن بهش میتونی رقیبتو‌ از پا در بیاری :

 

لب بالایی ، فک ، شقیقه ، قفسه ی سینه ، آلت تناسلی .

نویسنده : ترنج

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای محترم هیئت منصفه، این دادگاه در باب اتهامات موجود در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دودمان
دانلود رمان دودمان قو به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان دودمان قو :   #پیشنهاد ویژه داستان در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش داشته به هم خورده و برای انتقام زن پدر اون آدم شده. در یک سفر کاری متوجه میشه که خانواده ی گمشده ای در یک روستا داره و در عین حال بطور اتفاقی با عشق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عنکبوت

    خلاصه رمان :         مدرس فیزیک یکی از موسسات کنکور ناپدید می‌شود و با پیدا شدن جنازه‌اش در ارتفاعات شمالی تهران، شادی و کتایون و اردوان و سپنتا و دیگران ناخواسته، شاید هم خواسته پا به قصه می‌گذراند و درست مثل قطعات یک جورجین مکملی می‌شوند برای باز کردن معماهای به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری

    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار یه دختر خاصه… یه آقازاده‌ی فراری و عصیانگر که دزدکی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش در اون جا استخدام بشه و در این بین فرصت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
2 سال قبل

چرا پارت بعدی رو نمیزاری پس؟؟

..........
..........
2 سال قبل

دتستانت قشنگه زود به زود پارت بذار و دوستان اکه خوشتون نیومده دنبال نکنین نه اینکه بیاین انرژی منفی به نویسنده بدین متاسفانه اونقدری بعضی از ایرانی ها درک و شعور ندارن که اینو بفهمن
خوشتون نیومده حق ندارید توهین کنید و مقایسه کنین
دنبال نکنین اکه دوست ندارین

تتلیتی
تتلیتی
پاسخ به  ..........
2 سال قبل

اوکی خانوم خارجی باشعور ما بیشعوریم تو چرا ب نظرات احترام نمیزاری چیزی ک بَده بَده الکی نمیتونیم بیایم بگیم خوبه وقتی همه رماناش همینع🤟🏻شمام بخون ک لیاقتت همین رمان آشغالیاس🤫موفق باشی خانوم خارجی🤌🏻

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

پس چرا نمیزاری پارت ۵ و بزار دیگ

هستی
هستی
2 سال قبل

پارت ها و کی میزاری خو من دیروز تازه خوندم و دیدم چقدر کمه🥲از ۳ شب تا الان ۱۰۰ بار اومدم تا ببینین گزاشتی ی نه

رها
رها
2 سال قبل

پس کی ماهان میاد سراغ غزالل..😩
بیشتر بزار پلییزززز..

مخملی
مخملی
2 سال قبل

وای خیلی خوب بود ترنج جان.
من همین امروز شروع کردم به خوندن رمانتون ، لطفا دفعه‌ی بعدی بیشتر بنویسید.

هانی
هانی
پاسخ به  مخملی
2 سال قبل

چیش خوب بود آخه😂☹رمان خوب نخوندین حتمن👌🏻

Billie Eilish💚🖤
Billie Eilish💚🖤
2 سال قبل

ب جا این چرت و پرتارمانای مهرناز (ابهام)رو بخونید عآلین💚

Zahra
Zahra
پاسخ به  Billie Eilish💚🖤
2 سال قبل

آره

صدف
صدف
2 سال قبل

قد ۱۵۵ و وزن ۳۸ خوش هیکله ؟😆😆😆
حداقل یه دختر بوکسور یه قد و هیکل درست و حسابی میگفتی

...
...
2 سال قبل

خیلی کم بودددد بیشترش کن لطفا♥️❤️

پریا ❤ریاحی
پریا ❤ریاحی
پاسخ به  ...
2 سال قبل

وایییی ارععع بشیترررررر خعلی قشنگه
❤❤

چیچک
چیچک
پاسخ به  پریا ❤ریاحی
2 سال قبل

چیش قشنگه؟حتمن رمان رز مشکی چشمانت رو نخوندی ک اینو میگی:)اونو بخون بعد نظرت تغییر پیدا میکنه ۱۰۰ در ۱۰۰ تهش رو ی سرهم بندی میکنه و ولش میکنه

رقیه بانو💜
رقیه بانو💜
پاسخ به  ...
2 سال قبل

عالی
من منتظرش بودم که خداروشکر اومد وخوندمش😄
مرسی نویسنده جان
منتظر پارت بعدی(۵)هستم
خستع نباشی فعلا😘

دسته‌ها
15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x