غزال گریز پا پارت 7 - رمان دونی

 

#از زبان غزال

 

صبح با حس نرمی چیزی رو صورتم

چشمامو باز کردم .

با دیدن مهراد دوباره پتو رو کشیدم رو سرم و رومو ازش برگردوندم

پتو رو از روم کشید خواست صورتمو ببوسه ولی مانع شدم :

 

مهراد چته خواب نما شدی؟ نه به دیشبت ، نه الان …

 

– تا صبح‌ خوابم نبرد .

 

راست میگفت ، چشم های قرمزش بیانگر همه چیز بود .

یهو خودش رو انداخت رومو و شروع کرد به قلقلک دادنم ، خوب میدونست رو گردنم حساسم و تا میتونست از خجالتم در اومد

مهراد کلا این مدلی بود

تا حالا نشنیدم از کسی عذر خواهی کنه ، یعنی غرورش نمیزاشت

ولی خب با رفتار هاش نشون میداد پشیمونیش رو .

با چشم هایی که از شدت خنده اشکی شده بود التماسش کردم :

 

مهراد ولم کن تو رو خدا …

 

بوسه ای رو موهام زد و نوازششون کرد :

 

میای بریم بیرون ؟

 

ژست متفکری گرفتم :

 

– اگه ببریم بازار ، آره میام

 

اوکی ، برو آماده شو .

 

خوشحال پریدم که یه آبی به دست و صورتم بزنم و آماده بشم .

سی مین بعد ، لباس هامو پوشیدم و رفتم تو سالن به مامان و بابا سلام کردم و دویدم تو بغل بابا :

 

– سلام فدات شم

 

سلام دختر بابایی ، کجا میخوای بری شال و کلاه کردی ؟!

 

– میخوام برم بازار با مهراد ، جیباشو خالی کنم . بالاخره یه ماه دیگه عیده ، خریدامو بکنم تا شلوغ نشده بازارا .

 

بعد هم بلند شدم و بوسه ای رو گونه ی مامان زدم که جوابم رو داد و مشغول خوردن صبحانه اش شد

ای رفتار از مامان خیلی بعید بود ولی سریع رفتم و سوار ماشین مهراد شدم :

 

داداش رمز بلوتوث رو بزن من آهنگ بزارم

 

– چشممممممممم

 

عشقم جونم همه چیزم بزار همه زندگیمو به پات بریزم

 

بزار شاعر شم شعرتو بنویسم بگو من عاشق کسی غیر تو نیستم

 

عمرم یکی یدونه ام بدون عمرا من تو رو با کسی یکی بدونم

 

کلا انگار با همه فرق داری خب من میدونی فرق تو میدونم

 

هر وقت که بودی همه چی قشنگ شد انقده تو خوبی میره بالا توقع

 

هروقت نبودی من فقط زدم غر هرکجا زدم تو خاکی زدی یه تلنگل

 

نذاشتی هیچ موقع پر شم از تنفر فقط تو کاری کردی زندگیم ورق خورد

 

وقتی همه کور بودن تو کردی بهم توجه هرموقع غمگین شدی خودمو بغل کن

 

با رسیدن جلوی پاساژ آهنگ رو قطع کردم و با دو پیاده شدم .

رفتم تو اولین بوتیک لباس و مهراد هم پشت سرم .

یه مانتو لی تیره خیلی چشممو گرفت

رو به فروشنده که پسر جوونی بود گفتم :

 

آقا از این مانتو سایز من دارین ؟

 

از توی قفسه برام یه مانتو آورد و گذاشت رو میز

رفتم تو اتاق پرو و لباس رو پوشیدم ، انگار برا خودم دوخته شده بود

مهراد رو صدا کردم :

 

دادااااااش

 

طولی نکشید که اومد پیشم

چرخی جلوش زدم :

 

نظرت چیه داداش؟

 

– عااااالی ، با یه شلوار دم پا گشاد لی عالی میشه .

 

#از زبان مارال

 

طبق معمول این روزا ، بی حوصله از نبودن و بی توجهی های سهوی ماهان داشتم سوار ماشین میشدم برم بیمارستان که ماشینی پشت سرم بوق زد و با دیدن بی ام دبلیو ماهان

برق از سرم پرید ، اینجا چیکار میکرد؟

شیشه رو داد پایین :

 

بانو ، افتخار میدید ؟

 

اگر دنبال آن مارال عاشق میگشت باید همچنان منتظر میماند

مارال سرکش و تخس درونم ، حاضری زده بود :

 

– سلام آقا ماهان ، ببخشید من باید برم بیمارستان وقت ندارم .

 

از رفتارم اصلا تعجب نکرد و انگار آماده بود برای چنین حرکتی :

 

مارال خانوم ، خیلی وقتتو نمیگیرمااااا .

خانومی سوار شو دیگه .

 

کمی از موضعم پایین آمده و سوار شدم اما سرسنگینی ام پابرجا بود . هنوز در را نبسته بودم که ماشین از جا کنده شد و با سرعت حرکت کرد

دلم نمیخواست خواهش کنم از کسی که مانع خواب این چند شبم شده بود

سکوت کردم

سکوت میکنم که این سکوت منطقی تره

( از همینجا و از پشت این تریبون از خواننده محترم عذر خواهی به عمل می آورم )

سکوت رو شکست :

 

میدونم ازم دلخوری اما ، خب به منم حق بده دیگه . تو شب خواستگاری که هفت سال منتظرش بودم ، همه چی بهم ریخت . تو خودت بودی چیکار میکردی ؟

 

با کلافگی گفتم : نمیدونم ماهان ، بخدا نمیدونم . بعدشم ، منم کمتر از تو اذیت نشدم این مدت

پیچوندن مامان که از همه چیز سرسام آور تره ، نبودن و کلافگی تو …

 

علت ناراحتی ام را خوب میدانست و راه خوب کردن حالم را هم بلد بود

بعد از بیست دقیقه جلوی همان کافه همیشگی پارک کرد و پیاده شدیم

رفتم سمت میز مورد علاقه ام و نشستم .

ناخودآگاه یاد اولین باری افتادم که با ماهان به اینجا اومدم

اولین قراری که تماما دست هام لرزید و فکر میکردم هر لحظه هست که مامان سر برسه و …

دیداری توام با ترس ولی به همان اندازه شیرین و به یاد ماندنی

با آمدن گارسون ، از خیالاتم بیرون اومدم و قبل از اینکه بخواد چیزی بپرسه جواب دادم :

 

یه شیک شکلات

 

ماهان : منم یه شیک وانیلی

 

دلم این قهر را نمیخواست برای همین پیش قدم شدم در حرف زدن :

 

چه خبر ؟

 

با لبخندی که مهمان همیشگی لب هایش بود و به ندرت جایش را به اخم رو پیشانی میداد گفت :

 

فرق من و تو همینه .‌

تو خیلی زود میبخشی مارال

 

خنده ام گرفت ، حق با او بود

درست مثل بچه ها بودم

ولی ماهان نه !!

دیر و سخت میبخشید و فراموش هم نمیکرد ؛ دست خودش نبود

هرکسی خصلتی دارد و این بی انصافی نیست که فقط روی خوب فرد را بخواهیم ؟

خوب ویژگی های بدش ناراحت میشوند .

بالاخره تیش و نوش با هم است دیگر ‌

با اومدن سفارش ها دیگر حرفی بینمان رد و بدل نشد

بخاطر هوای آزاد و محیط سر باز کافه کمی سردم شده بود و بادی که وزیده شد باعث شد در خود جمع شوم و فرصت حرکت کلیشه ای در آوردن کت و و انداختنش روی شانه هایم را به ماهان داد .

نویسنده : ترنج

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قتل کیارش pdf از مژگان زارع

  خلاصه رمان :       در یک میهمانی خانوادگی کیارش دولتشاه به قتل می رسد. تمام مدارک نشان می دهند قاتل، دختر نگهبان خانه است اما واقعیت چیز دیگریست… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه

  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن، خونه‌ای با چندین درخت گیلاس با تخت زیرش که همه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین جا تمامش کنیم…. بیا کشش ندهیم… بیا و تو کیش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان الماس pdf از شراره

  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد می‌شیم، از اون دسته‌ای که همه آرزو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پریا ❤ریاحی
پریا ❤ریاحی
2 سال قبل

ترنج جون رمانت خعلیییی قشنگه ❤❤
دوباره میگم فقط ای کاش پارت هایی ک میزاری طولانی تر باشع و ی چیز جدید میگم ای کاش زود از این موضوع ب اون موضوع نری قصدم از این کامنت بی احترامی نیس ❤❤❤

اوتاکو ۱
اوتاکو ۱
2 سال قبل

از نظر من که این رمان عالی است ببخشید ولی اگه جای حساس تموم نشه مردم جذب نمیشن برای خوندن داستان که؟ شما نمیدونید یک نویسنده باید چه کار های سختی رو برای نوشتن یک رمان انجام بده ؟ من بیشتر از رمان های ترسناک خوشم میاد ولی از این رمان خوشم اومد واقعا ممنون ترنج جان

...
...
2 سال قبل

ترنج جان یکمی پارت هات رو طولانی کن لطفاا 🙏🙏

هستی
هستی
2 سال قبل
پاسخ به  Toranjmoeeni

رمانت خیلی خوبه فقط پارت بیشتر بزار مرسی

گلارع
گلارع
2 سال قبل
پاسخ به  Toranjmoeeni

بابا نکشیمووووون هوااادااااار😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂جوری میگع هوادار انگار مثلن سید مهدی شجاعیع🤣🤣🤣🤣

Yuna
Yuna
2 سال قبل
پاسخ به  گلارع

هرهر خندیدم ….🤣🤣
حرف درست بزن

صدف
صدف
2 سال قبل
پاسخ به  Toranjmoeeni

هوادار ؟🤭🤭🤭🤭مطمعنی ؟
می‌دونی خیلی از این شاخه به اون شاخه میپری و این اصلا قشنگ نیست
یهویی از وسط مسابقه بوکس میپری یه جای دیگه
از خرید کردن میری تو کافی شاپ
اصلا سردرگمی نمیدونی چیکار کنی خودتم موندی تو سرهم بندی رمانت
یه نظم بده بهش
همش از زبان فلانی از زبان فلانی نگو قاطی میشه همه چی

Yuna
Yuna
2 سال قبل
پاسخ به  صدف

دوست داره اینجوری مینویسه ، تو ازش خوشم نمیاد نخون !!!!

صدف
صدف
2 سال قبل
پاسخ به  Yuna

دوست نداره اینجوری بنویسه
جریان اینه که بلد نیست خوب بنویسه و نمی‌دونم چه اصراری داره به نوشتن بجای مطالعه و تمرین و تمرکز بیشتر ؟
شما هم که صددرصد خود نویسنده هستی وگرنه بعید میدونم جز خود نویسنده کسی از رمان با اینهمه ضعف و نامنظمی و درهم بر هم بودن و بی معنی و تکراری بودن خوشش بیاد

SARA
SARA
2 سال قبل
پاسخ به  Toranjmoeeni

نویسنده جان شما چن سالتونه ؟
رمانت خوبه فقط یه سری ایرادات داره ک امیدوارم توی فصلای بعد برطرف بشه

World
World
2 سال قبل

نظرم بود با توام نبودم نظرم نخاستم

World
World
2 سال قبل

بعد چن روز منت گذاشتی پارت دادی همش همینقد؟میتونستی اون آهنگو اصلن نزاری ن اینکه نصف پارت رو بگیره بعدشم اون دعواشون چی شد؟از وسط خرید پریدن مارال و ماهان؟اصن ماهان قبلش کجا بود مارال کجا بود چی شد یهو؟واقعن خیلی مسخرس رمانت خیلی چرتع کاش یکم شعور داشتی حداقل کامنتا و جواب میدادی یا یکم ب حرفا گوش میدادی سبکت نوشتنتو تغییر میدادی ن اینکه همچنان پر قدرت گند میزنی تو معنی و مفهوم رمان🙄😐اینم ک گفتم جواب بده ن اینکه با ی اسم دیگ بیای الکی از خودت حمایت بیخود کنی فک کنم ما رو خر فرض کردی😏

‌
2 سال قبل
پاسخ به  World

به نظرم اگ از رمان کسی خودمون نمیاد نباید بخونیم نه اینکه توهین کنیم !!

Yuna
Yuna
2 سال قبل
پاسخ به  World

هه ، اسم دیگه ؟ خندیدیم 🤣🤣
هر کسی بیاد از یه رمان دفاع کنه ، خود نویسنده هست ؟ خدا کمکت کنه
اینقدر که چرته تو نخون . مگه مجبوری ؟

صدف
صدف
2 سال قبل
پاسخ به  Yuna

خود خود نویسنده ای شک ندارم

نابی
نابی
2 سال قبل
پاسخ به  صدف

آره بابا زر میزنه😂😂😂😂😂

World
World
2 سال قبل
پاسخ به  Yuna

من نمیدونم کی با تو حرف زدم خودم خبر ندارم هی میای کاسه داغ تر از آش میشی واسه من؟🤨همیشه تو زندگیت ی جوری باش ک اگه بت گفتن تو چیکاره ای ب من من نیفتی🤣🤞🏻حرف دهنتم بفهم

H
H
2 سال قبل
پاسخ به  Yuna

خوب شاید نویسنده نباشی ولی یا اینکه از نزدیکان نویسنده هستی یا اینکه دیگه تا به حال رمان قشنگ نخوندیم برو یکم رمان های در پناه اهیر ، بردل نشسته و خلسه رو بخون من فقط وارد این پارت های رمان میشم که کامنت هارو بخونم چون واقعا از بعضی هاتون خندم میگیره

دسته‌ها
19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x