هم دانشگاهی جان پارت ۳۰

.

 

 

 

ارتین: نه والا..ارتباط ندارم..گفتن که من باعث حال بد شما شدم و دیگه کاری باهاشون نداشته باشم

اما من کم نیاوردم و هی بهش پیام میدادم..زنگ میزدم‌..حتی شاید امشب ۱۰۰ دفعه زنگ زده باشم..اما جواب نمیده

_ مائده گفت شما باعث حال بد منی؟

آرتین: بله.. درسته..فکر میکنم بخاطر حرفیه که اون روز بهتون زدم

_ من شاید ناراحت شده باشم..اما بخاطر حرف شما دو یا سه روز نمیرم کما..

آرتین: چیییییی؟؟؟

کمااااا؟؟؟؟

_ بله آقای رادمهر کما

آرتین: من..من واقعا متاسفم خانم بهداد

من نمی‌خواستم اینطوری بشه من واقعا شرمندم

_ نگران نباشید آقای رادمهر

من از شما دلگیر نیستم

الآنم حالم خیلی خوبه

ببخشید مزاحم شدم..من میخواستم بدونم فقط با مائده در ارتباط هستید یا نه

نگران نباشید..من هرکاری از دستم بر بیاد دریغ نمیکنم

ارتین: ممنونم از لطفتون..خواهش میکنم شما مراحمید

خدانگهدارتون

_ خداحافظ

حالا دیگه وقتش بود پیام آریا رو سین بزنم

تردید داشتم با کلی کلنجار رفتن بالاخره پی ویشو باز کردم

نوشته بود

” چشمانی داشته باش که بهترین ها را می بیند‌،قلبی که بد ترین ها را می بخشد،ذهنی که بدی ها را فراموش می کنند و روحی که هرگز ایمانش را نمی بازد”

چندین بار خوندمش قشنگ بود…چیزی ازش نمیفهمیدم‌.. نمیدونستم که برای خدا حافظیه یا جمله ی انگیزشی

خداکنه خدا حافظی نباشه

پشیمون بودم..به حدی پشیمون که کاری از دستم بر نمیومد

مبینا خواب رفته بود

من استعلاجی داشتم و دانشگاه نمی رفتم اما بچها فردا باید میرفتن دانشگاه بخاطر همین زود خوابیدن

رفتم لب پنجره پنجره رو باز کردم و هوای پاییزی رو کشیدم داخل ریه هام

تنفس های مجدد حالم رو جا میاورد

چشمم خورد به ماشینم

به آذر قشنگم

دلم بیرونو میخواست با ماشینی که براش چقدر جنگیدم

مائده سوییچ هامو نیاورده بود بده بهم

لباس هامو با یه دست لباس گرم پاییزی عوض کردم و یه روسری بافتنی هم که مامانم بافته بود برامو انداختم رو شونه هامو از اتاق زدم بیرون

بچها هم مست خواب بودن محبوبه و رامتین هم که داخل اتاق بودن اما لامپ اتاق خاموش بود

همه رو از نظر گذروندم و یه نگاه با جا سوییچی دم در انداختم

خدا رو شکرررر سوچییامو مائده وصل کرده بود به جا‌ سوییچی برشون داشتم و با آروم ترین حالت ممکن درو باز و بسته کردم و از پله ها هم آروم آروم رفتم پایین و در ورودی ساختمانم باز کردم و رفتم بیرون و درو بستم

ساعت ۱۱شب بود دزدگیر ماشینو زدم و سوار ماشین شدم

و راهی خیابونای تنگ تهران شدم

شاید از سر دلتنگی بود که نفسم می‌گرفت وگر نه هوای تهران همش بازی بود

تو خیابونا پرسه میزدم

کل تهرانو زیر پا گذاشته بودم

به آیینه ی ماشین تا حالا نگاه نکرده بودم

همینکه نگاه کردم تعجب عجیبی وجودمو فرا گرفت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ستی pdf از پاییز

    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌» شنیده نمی‌شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هکمن
رمان هکمن

دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق سمیر می شه غافل از اینکه سمیر… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی

  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت سراسر تهران رو پر کرده بود…   در آخر سر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

ویییی چی میشهههههه ؟!

ستایش
ستایش
پاسخ به  ثنا
2 سال قبل

عکس اریا رو میبینه دگه

Hassti
Hassti
2 سال قبل

خوب بود
ولی لحظات عاشقانه نداره 😥
لطفا لحظات عاشقانه ی اریا و دلوین رو بیشتر کن
مرسییییی🥰❤

ثنا
ثنا
پاسخ به  Hassti
2 سال قبل

موافقممممم خیلییی

S.wq
S.wq
2 سال قبل

خیلی قشنگ بود ممنون ، دلم میخواد آریا و دلوین بهم برسن ، همینطور آرتین و مائده،لطفا نزار عاشق یه نفر دیگه شن🥲
و میشه پارتا رو طولانی بزاری🙏🤍🙃

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x