هم دانشگاهی جان پارت ۵۷ - رمان دونی

هم دانشگاهی جان پارت ۵۷

.

 

 

 

 

نمیدونستم چیکار کنم

دیوونه شده بودم

جنون گرفته بودم

موهامو باز کردم و سرمو تو دستام گرفته بودم و فشار میدادم

اریا؟ کانادا؟ مشکل قلب؟

چرا من نفهمیده بودم؟

چرا خالم نگفته بود؟

تو دیوونه ای دلوین

خب به تو می‌گفت که چی؟

میخواستی چیکار کنی؟

نمیتونستم بهش زنگ نزنم

گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم

انگاری پشت گوشی بود که بعد دوتا بوق جواب داد

نمیتونستم هیچی بگم

اگه صبر نمی‌کردم و نفس عمیق نمی گرفتم هزار تا فحش نثارش میکردم

کل این مدتی که داشتم باهاش حرف میزدم نمیدونستم دارم چی میگم.

اعصابم از این خورد بود که ارامشمو به هم ریخته بود

دست از سرم نمیکشید ولم نمی‌کرد

یه کلمه ی اریا تلنگری بود تا اشکام راهی بشن

از صدای گرفته اش متوجه شدم که اونم داره گریه میکنه

دلم لرزید قلبم درد گرفته بود

فضای خونه برام خفگی داشت

پاشدم پنجره رو باز کردم و سرمو ازش بیرون گذاشتم تا باد به صورتم بخوره.. تا بفهمم که خواب نیستم!

اما بیدار بودم.. خوابم نمیدیدم

ای کاش خواب بود

ای کاش بیدار میشدم و می دیدم که اصلا عشق آریا رو نداشتم

ولی حیف که اینا ای کاش بودن و واقعیت نداشتن

توی اتاق نموندم

با موهای باز از اتاق زدم بیرون بچها تو آشپزخونه مشغول آشپزی بودن

حال اینکه برم پیششون رو نداشتم رو کاناپه ی جلوی مبل دراز کشیدم تلویزیونو روشن کردم و مشغول دیدن شدم

مائده از تو آشپزخونه داد زد: بسته از طرف کی بود دلی؟

خیلی آروم گفتم آریا

کفگیر به دست از آشپزخونه اومد بیرون و یه بار دیگه پرسید کی؟

منم خیلی آروم گفتم آریا

مبینا: چی توش بود؟

_ آزمایش

یگانه: آزمایش چی؟

_ بچها میشه الان سوالاتونو شروع نکنین؟

اون جعبه تو اتاقه برین بیارین ببینین

مائده: بچها شام امادس..سریع بیاین بخورین بریم بام یه بادی به کله ی دلوین بخوره

آخ که خدا می‌دونه فقط چقد منتظر بام بودم

میلی به شام نداشتم اما به اجبار بچها رفتم سر میز و به زور دوتا لقمه خوردم

بعدم آماده شدیم و با ماشین یگانه از خونه زدیم بیرون

خودم حوصله ی رانندگی نداشتم..!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی

      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی

    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان افگار
دانلود رمان افگار جلد یک به صورت pdf کامل از ف -میری

  خلاصه: عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست رفته اش،دوباره پا در عمارت مجد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه

خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان گيرشون بوده زندگيشون رو بسازن..     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستاره های نیمه شب

    خلاصه رمان:   مهتاب دختر خودساخته ای که با مادر و برادر معلولش زندگی می کنه. دل به آرین، وارث هولدینگ بزرگ بازیار می دهد. ولی قرار نیست همه چیز آسان پیش برود آن هم وقتی که پسر عموی سمج مهتاب با ادعای عاشقی پا به میدان می گذارد.       به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خواب ختن به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

  خلاصه رمان:   می‌خواستم قبل‌تر از اینها بگویم. خیلی قبل‌تر اما… همیشه زمان زودتر از من می‌رسید. و من؟ کهنه سواری که به غبار جاده پس از کوچ می‌رسیدم. قبلیه‌ام رفته و خاک هجرت در  چشمانم خانه کرده…   خوابِ خُتَن   این داستان، قصه ای به سبک کتاب «از قبیله‌ی مجنون» من هست. کسانی که اون داستان رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

خواهری یکم بیشتر بنویس

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x