.
تأسف رو تو حرکات مائده میشد دید
+ دلوین تو واقعا محمد علی رو دوسش نداری؟!
علی رو دوسش داشتم اما مثل داداشم مثل مهیار
چطوری این تصمیمو گرفته بودم؟
من میخواستم با کسی که مثل داداشمه ازدواج کنم؟
سرم سوت کشید
+ با تو ام دلوین
نگاه کوتاهی به مائده انداختم و بعدم دوباره چرخیدم سمت پنجره!
_ من دوسش دارم مائده
اما نه به عنوان یه همسر
نه به عنوان کسی که بخوام باهاش زیر یه سقف زندگی کنم
ولی این فکرا دیگه بیهوده اس!
دیگه کاری نمیشه انجام داد..
باید سوخت و ساخت
الان علی انقد خوشحاله که رو هوا داره پرواز میکنه..
+ نگران نباش دلوین..عشق و علاقه بعد عقد به وجود میاد
علی هم پسر خوبیه
من شک ندارم که خوشبختت میکنه
سری تکون دادم
_ بگذریم..
تاریخ عروسیتونو مشخص کردین؟
لبخندی رو لبای مائده شکل گرفت
+ اره..
_ عه؟ بسلامتی
کِی؟
+ دقیقا یک ماه بعد عقد تو و محمد علی
دستشو گرفتم
_ خوشبخت شی ایشالا خواهری
دستمو با گرمی فشرد
+ غصه نخور عزیزم..تو ام مشکلت حل میشه..خدا بزرگه
سری تکون دادم و سرمو گذاشتم رو صندلی و چشمامو بستم تا حد اقل یکم آرامش داشته باشم
(آریا)
سردرد های زیاد امونمو بریده بود ندیدن دلوین هم دردی روی همه ی دردا بود
مامان از در سالن وارد شد برای اولین بار منو توی سالن پذیرایی میدید
چشماش از تعجب گرد شده بود
+ چیزی میخوای اریا؟
_ نه مامان..کی بیرون بود؟
+ هیشکی کی بیرون بود؟
_ همونی که رفتی کنار ماشینش
+ اهااا اونو میگی
دلوین بود
یا حضرت عباس
دلوییین؟
چرا اومده بود اینجا؟
اینجا چیکار داشت؟
سوالمو به زبون آوردم که مامان گفت:
اومده بود یه سر به خونه ی خالش بزنه
_ مگه خاله خودش نیست؟
+ نه رفسنجانه
هراسون وارد اتاقم شدم
اولین تیشرتی که تو دستم اومدو پوشیدم
و از اتاقم زدم بیرون مامان که منو آماده دید به سمتم اومد
+ کجا میری مامان جان؟
_ بیرون کار دارم سریع میام
سوییچامو برداشتم و از در خونه زدم بیرون
در حیاطو باز کردم و نشستم پشت رل و با سرعت روندم تا شاید دلوینو می دیدم
اما هر کجا رو که میگشتم اثری از دلوین نبود نا امید ماشینمو بغل خیابون پارک کردم و سرمو رو فرمون گذاشتم
فکری به ذهنم رسید
گوشیمو برداشتم و شماره ی دلوینو گرفتم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
میگم بچه ها عکس اریا و دلوین رو نویسنده گذاشته؟؟
ارهه
عکس محبوبه و آرتین و علی رو هم گذاشته
ولی آریا از همه بهتره
مرسی♥
آره دلوین پارت ۶۷
آریا پارت ۴۰
عاها مرسی❤️🔥
اعی بابا نویسنده گل جان عزیزت این دلوین عاشق مارو ب اریا برسون الهی امین😢😕😂
قشنگ می نویسی ولی ناراحت کننده هست
دلوین هم خیلی کله شقه و بچه بازی زیاد در میاره 😐😐
تو رو خداااااا این دلوین اسکل و اریا رو بهم برسون زود تررر که من جر می خورم 😐❤😂
دارم مهراب گوش میدم چقد با تَح این رمان اومد وقتی اریا ناراحت بود و مهراب میخوندو منم گریه میکردم(:
عزیزممم
من فدای اشکات 😂❤️
الکی فقط اسم داداش رو خراب میکنین عین داداشت دوسش داری بعد میخوای زنش بشی و هزار کار حرمت عشق برادرانه رو گند میزنی فقط😐