جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه _ درام
- نویسنده :سلاله
- ژانر :عاشقانه _ درام
- نویسنده :سلاله
- ژانر :عاشقانه _ اجتماعی _ معمایی
- نویسنده :سایه تهرانی
عماد ماشین را مقابل بهزیستی پارک میکند و قبل از اینکه پیاده شویم میگویم _یه چیزی میخواستم ازتون نگاهم میکند و میگویم _از درآمد کار خلافتون برای گلنار خرج نکنین _با پول شرکت و ارثیهی پدریم این کار رو میکنم _ممنون. ببخشید که فضولی کردم، مهم بود برام
نگاه او هنوز هم سنگینی داشت مگر قرار نبود با سارا ناهار را بیرون باشند؟ حالا بغل دستم چه غلطی میکرد. در تمام طول مدتی که ناهار میخوردیم حرف نزده بود . سوفی هم دیگر ترجیح داده بود ساکت بماند چشمانش مدام
خلاصه رمان : دلیا دختری که بعد از مست دستگیر شدن، مجبور به همخونه شدن با پسرعموی دخترباز و عیاشش که نامزد داره میشه و یک شب وقتی مست میکنن حامله میشه و…
رستا فکش را با دستش کمی ماساژ داد… قدمی عقب رفت و با حرص خیره امیر شد. دست به کمر با پررویی و تخسی ابرو بالا انداخت. -به همین خیال باش که بگم چشــــــــــــــــــــم…. آقا اصلا دوست ندارم زنت بشم، زوره…؟! امیر مات
دستی به پروانه میکشد و در حالیکه عمیق نگاهم میکند میگوید _باورم نمیشه تو اون موقعیت یاد من افتادین حق با اوست. با آن استرس و تنش هنگام تحویل جنس قاچاق، اینکه به او فکر کردهام از من بعید است. ولی نمیخواهم این دختر هیچ رقمه به من امید
نمیدانم کدام حرفم همچون طوفان عمل کرده و آتش زیر خاکستر را شعله ور ساخت. به یکباره تمام آرامش ظاهری اش از بین رفته و با خشونت به عقب هلم داد. آن عامر خسته و شکسته رفت و جایش را شیری درنده گرفت. از پس پرده
از در پشت آشپزخونه زدم بیرون و رو نیمکت چسبیده به دیوارش نشسته بودم صیغه؟؟ مگه من انقدر دم دستی ام که به خاطره اینکه دورو بر اون پیدام نشه اینطوری بهم پیشنهاد میده؟کسی چرا نزد دهنش؟ مگه چیکارس؟ “به خاطره راحتی دختر عمو”
خلاصه رمان: آتش نیکان گیتاریست مشهوری که زندگیش پر از مجهولاتِ، یک فرد سخت و البته رقیبی قدر! ماهسان به تازگی در گروهی قبول شده که سال ها آرزویش بوده، گروه نوازندگی هیوا! اما باورود رقیب قدرش تمام معادلاتش برهم میریزد مردی که ذره ذره
با گرفتن بازوم و دور کمرم منو یه گوشه که کمتر توی دیده کشید و پشتمو به دیوار تکیه داد. روبه روم ایستاد و کمرمو نگه داشت. _ ترسیدی؟ نفس عمیقی کشیدم. _ مشخص نیست؟ _ متأسفم نمیخواستم بترسونمت. به چشمام
یزدان پلک بست ……………. دلهره و التهاب در صدای گندم چیزی نبود که گوش های تیز و حساس او قادر به تشخیصش نباشد . ـ تو کنارم باشی تمام دردام یه ذره یه ذره آروم می گیره . حالا به چیزی فکر نکن
از آسانسور خارج شدیم، جلوتر رفتم و او نیاز کوچکمان را حمل میکرد. همزمان نایلون غذاها را به دست داشت. ساک وسایل نیاز را زمین گذاشتم و کلید خانه را از کیفم بیرون آوردم: _ وقتی میخوابه کل وجودش میشه آرامش… خطاب
_خودتو داری میزنی به اون راه؟؟ به مسخره بهش توپیدم _با من میای خونمون؟! انگار صبح اومده قراره من شب بیام دنبالش چشماش پرشده بود _اینطوری بهم نگو میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟؟ صداش بلند بود که نگاه بابا و ماهور اومد سمتمون مجبور شدم دستشو بگیرم
خلاصه رمان دختران ربوده شده : مردی متولد شده با بیماری “الکسی تایمیا” و دختری آسیب دیده از جامعه کثیف اطرافش، چه
خلاصه رمان دونه الماس : اميرعلی پسر غيرتی كه سر ناموسش اصلاً شوخی نداره و پيچكش می افته دست سروش پسره مذهبی
خلاصه رمان ریکاوری : شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته
خلاصه رمان مهمان زندگی : سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار
خلاصه رمان دلیار : دلیار دختری که پدرش را از دست داده مدتی پیش عموش که پسری را به فرزندی قبول
خلاصه رمان زمان صفر : داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و