فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان نگار
رمان نگار

رمان نگار پارت 22

    بی توجه به حرفاش از ته دل فریاد میزدم و اشک میریختم … مهراد از من درمونده تر و کلافه تر بود … نمیدونست چی بگه تا التیامی باشه واسه زخمام … هر چیزی میگفت فقط بدترش میکرد پس سکوت رو بهتر دونست و اجازه داد تا میتونم

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 63

  آپارتمانش هم درست مانند آسانسورش بیشتر شیشه و در و پنجره است و هیچ شباهتی به آپارتمان‌هایی که من تا کنون دیده‌ام ندارد.   لوازم خانگی‌اش مختصر است و فضای آپارتمان شلوغ نیست اما همان لوازم خلاصه شده و ضروری به طور زیبا و خاصی دیزاین شده است.  

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 41

  تجاوز! لعنتی ترین کلمه ی دنیا…   گفته بود حرفش را نزند، گفته بود آزارش میدهد اما تا زمانی که خودش حرف آن روز را پیش میکشید، نمیشد توقع سکوت سراب را داشته باشد.   انگشتانش دور مچ سراب محکم شد و دندان هایش را با حرصی آشکار روی

ادامه مطلب »
رمان دهار

رمان دهار پارت۸

  شهرام کل مسیر تا کلانتری را در خواب و بیداری به سر میبرد، با چشمان خونین رنگش و حالِ زاری که داشت توجه سربازی که کنارش ایستاده بود به سمتش کشیده شد، رو به شهرام گفت: -آقا حالت خوبه؟ طوریت شده؟ شهرام که از حالت خود خارج شده بود،

ادامه مطلب »
رمان سهم من از تو
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت5

حس میکنم دارم از ترس بیهوش میشم. سمت در میرم برمیگرده و نگام میکنه دستگیره رو پایین میدم یک بار دوبار بی فایدست قفله. کف دستم و سه بار میزنم رو در و با بغضی که سعی میکنم نشکنه میگم: _بازش کن این کوفتی وا صداش و که بیخ گوشم

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 183

    ***************************************   تازه از سر کار برگشته بودم و بعد از ناهار، توی اتاقم و روی تخت دراز کشیده بودم و تو چرت بودم….   زندگی به روال سابق برگشته بود و همه چیز شده بود مثل روزهایی که هنوز با سورن اشنا نشده بودیم….   همه چیز

ادامه مطلب »
رمان ماهرخ
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 56

    برای تولد شهریار شوق و ذوق داشتم. حتی این مدت خودم غذا درست می کردم و صفیه به کارهای دیگر می رسید. شهریار عاشق دست پختم بود و چند باری خودش مستقیم و غیر مستقیم گفته بود…     طبق سفارشش داشتم زرشک پلو با مرغ درست می

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 367

          مسلماً دیدن این صحنه ها.. وسط این حال بد و مریضی و تبی که به جونم افتاده بود.. نمی تونست فقط مرور اتفاقات باشه و صد در صد کابوس بود.. چون تو هیچ کدوم از اون لحظه ها.. میران حضور نداشت. ولی حالا.. تو همه

ادامه مطلب »
رمان سهم من از تو
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت4

💕📚 “یا مال من میشی و فردا میزنی زیر همه چی و آرتان رو رد میکنی یا بزور مال خودم میکنمت” از حرفش دلشوره و ترس بدی میافته تو دلم و از طرفی هم نمیخوام به آرتان بگم و رابطه بینشون رو خراب کنم …. وارد خونه میشم و سلام

ادامه مطلب »
رمان

دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای

ادامه مطلب »
رمان سهم من از تو
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”

    👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻         ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️     ……………. ……………. ……………. …………… عکس آرتان مون 😎 😍                

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 76

        خوشحال لب‌هایش کش امد، اما سریع اخم کرده پرسید:   _ اما حورا…باید حسابی برا مراسمم خوشگل کنی، احتمالا نامزدیو بذارن برا هفته‌ی بعد، عروسی هم چندماه بعدش…   نفس عمیقی کشیدم، خوشگل کنم؟ برای چه کسی؟ اصلا چرا؟ مگر نیازی به قشنگی دارم؟ دلم نیامد

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها