فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 260

    دستی رو چشمام کشیدم، خواستم برم اما نگاهم به صفحه روشن گوشی تو دستش خورد! صفحه ی گوشیش روشن بود و این یعنی آوا تازه از سر خستگی خوابش برده… نگاهی به صورتش کردم و بعد نگاهی به گوشی تو دستش و کنجکاو گوشی رو از لای دستاش

ادامه مطلب »
رمان مانلی
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 40

#پارت_40   •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄• لب‌هایم از هم باز ماند و مات شده نگاهش کردم.   احسان تک سرفه‌ای کرد و چشم و ابرویی برای صورت بی‌خیال نامی آمد.   به سمتم برگشت و نگاهی به صورت خشک شده‌ام انداخت. _چیشده؟   سریع جواب دادم: الان داری باهام شوخی می‌کنی دیگه؟ می‌خوای

ادامه مطلب »
رمان قایم موشک
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 33

    تا میام بشینم دوباره صدای زنگ در بلند می‌شه. حلما می‌گه:   – شوهرت اومد عزیزم؟   لبخندی می‌زنم و از جا بلند می‌شم.   – احتمالا.   در رو که باز می‌کنم برخلاف تصورم با قشنگ ترین صحنه کل عمرم مواجه می‌شم. یه کیک بزرگ و یه

ادامه مطلب »
رمان شاه خشت
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 35

      _ سدا، عزیزم چی شده؟   روی زانو نشستم، همقدش.   _ پری، لباسم کثیف شد… رفتم دستشویی… ولی…   باید می‌جنبیدم وگرنه سر و صدا باقی اهل خانه را هم بیدار می‌کرد و متوجه غیبت فرهاد می‌شدند، سفته‌هایم، نه…!   دستش را گرفتم.   _ چیزی

ادامه مطلب »
رمان طلوع
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۲۲

    چقد از این فاصله شهر و آدماش کوچیکن…تهران با همه ی وسعت و بزرگی و شلوغیش هیچوقت برا من شهر خوش خاطره ای نبود….وقت هایی که اون پایین هاش زندگی کردم یه جور درد کشیدم و حالا که این بالاهام یه جور دیگه….     نفسم رو با

ادامه مطلب »
رمان نگار
رمان نگار

رمان نگار پارت 10

  یه نیم ساعتی گذشته بود ، دیگه تقریبا تمام چیزای مورد نیاز مو جمع کرده بودم … میخواستم این یه شب آخرو کنار خانوادم بگذرونم …. کاش میدونستن چقدر دوستشون دارم ….. کاش یه ذره واسم ارزش قائل بودن که کارم به اینجا نمیکشید … بغض کردم … واسه

ادامه مطلب »
رمان فئودال
رمان فئودال

رمان فئودال پارت 3

      از جا برخاست و عصبی پیراهنش را صاف کرد: _ نمیتونی منو به کاری مجبور کنی باباخان، نمیتونی منو سر سفره‌ای بذاری که قراره زنی جز گلین کنارم بشینه!   پشت کرد تا از آنجا بیرون برود اما ضربه‌ی مهلک کلام خان، همانند گرز رستم بر سرش

ادامه مطلب »
رمان

دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 54

      – برو بالا…   دخترک لب‌هایش را روی هم می‌فشارد و بدون زدن هیچ حرفی سمت پله‌ها قدم برمی‌دارد و امید کلافه گوشه‌ی چشمانش را می‌فشارد.   حق با رهام بود… داشت از امید شایگان بودنش فاصله می‌گرفت و علتش همین دخترک مدرسه‌ای بچه‌ سال بود.  

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 32

    حوصله ی نوشتن نداشت و علاوه بر آن، هیچ پیامی نمیتوانست احساس را منتقل کند.   شماره اش را گرفت و میدانست رسا طبق گفته ی خودش بیدار است.   حتی صدای کشداری که رسا سعی داشت خواب آلود نشانش دهد هم گولش نزد! رسا را بلد بود،

ادامه مطلب »
رمان نگار
رمان نگار

رمان نگار پارت 9

  روزها و هفته ها تلاش کردم تا خانوادمو راضی کنم ، بماند که چقدر هم از این و اون کشیده ی آب نکشیده خوردم، اما نشد که نشد … همه میگفتن کامیار دوستت داره ، عموت خیلی وقته که قول تو رو از ما گرفته و هزار جمله دیگه

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها