فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان قایم موشک
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 27

    – من یه سال با این سطح شعورت تو یه اتاق مشترک دووم نمیارم جناب!   خواب آلود می‌گه:   – هوم؟   چشمام مثل جغد گرده و هنوز خواب به چشمم نیومده. امیر کی وقت کرده بود شیش تیکه بشه؟ جل الخالق!   – می‌گم فردا برو

ادامه مطلب »
رمان عشق ممنوعه استاد
رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت آخر

    چندروزی از آخرین روزی که ناهید رو دیده بودیم میگذشت و هیچ خبری ازش نبود درست طوری که انگار از اولم نبوده   درسته من به زندگی فقیرانه عادت داشتم ولی میدیدم چطور آراد داره اذیت میشه مخصوصا با شرایطی که توی اون اتاق داشتیم و هیچ وسیله

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 155

    لبخندی بهش زدم و به چشم های نمناکش نگاه کردم: -خوبی؟..   انگشت شصت و اشاره ی دست راستش رو روی چشم هاش کشید و لب زد: -خوبم..   -می خواهی یکم حرف بزنیم؟..   سرش رو به چپ و راست تکون داد: -چیزی نیست..سوگل بیمارستان بود..مرخص بشه

ادامه مطلب »
رمان ماهرخ
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 26

      ترانه و ماهرخ توی آشپزخانه مشغول کمک به صفیه بودند که ترانه نتوانست ساکت بماند و رو به ماهرخ گفت: دقیقا هرچی از بهزاد می دونی بهم بگو…!     همزمان دهان ماهرخ و صفیه باز ماند. سپس نگاهی بهم کردند و ماهرخ گفت: اینقدر سریع…؟!  

ادامه مطلب »
رمان نغمه دل

رمان نغمه دل پارت27

(راوی) مریم بانو از جمله مائده جا خورد، زهره هیچوقت طی هشت سال زندگیش اونو مادر صدا نرده بود یا بی دلیل بغلش نگرفته بود با اینکه زهره عین دختر نداشته اش دوست داشت ولی زهره با دوری از او باعث دلگیر شدنش شد اما بخاطر ارامش پسرش حرفی نمیزد

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 306

        خسته بودم.. هم خسته جسمی.. هم روحی ولی.. این خستگی حتی بعد از خالی کردن خودم.. از حرف هایی که توی دلم تل انبار شده بود برطرف نشد که هیچ.. حتی.. حتی خسته تر هم شده بودم! یه روز خودم به میران گفتم که این انتقام

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 282

          دو ساعت گذشته بود   بچه هر چند دقیقه یاد مادرش میکرد و جیغ می‌کشید اما بعد از گذشت مدتی خسته می‌شد و با بدخلقی خیره او می‌ماند   مشغول بستن ساعتش بود که صدای زنگ موبایلش بلند شد   هاوژین دوباره زیر گریه زد

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 205

    نگاهم و به فرزان دادم که یخ یخ به پدرش نگاه میکرد و من خوب می‌دونستم این چهره ی بی تفاوت نقابی بیش نیست و از دورن آشوب! نگاهم به فرزان بود اما با صدای گرومپ چیزی نگاهم و هول زده دادم به پدرش که از روی صندلی

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 46

      اشک‌هایم شر شر میریخت و بغض گلویم هر لحظه بیشتر میشد، شانه‌هایم میلرزید، و حالم هر لحظه بدتر میشد.   تیر اخر را صدای جیغ لاله و پشت بندش صدای بلند کل کشیدن زنان مهمانی زد.   صدای بلند هق هقم در صدای خوشحالی بیرون قاطی میشد

ادامه مطلب »
رمان نغمه دل

رمان نغمه دل پارت26

محکم بغلش گرفتم و سرشو بوسیدم _نمیدونی تو این سه روز چی کشیدم دیگه نکن _چشم _کجا؟ _میرم شما بخابین خسته ای نگاهم رنگ شیطنت گرفت _کجا؟ دیر اومدی زود میخای بری؟ تازه بعد سه روز دلتنگی دستم بهت رسیده مگه میزارم بری؟ اصلا هم باهام چونه نزن وروجک که

ادامه مطلب »
رمان ملورین
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 39

    نفس‌های ملورین تند شد. لبخندی شیرین کنجِ لبش نشسته و آهسته گفت:   – داری منو به خودت عادت میدی! زود به زود دلم واست تنگ میشه!   لب‌های محمد به دو طرف کش آمد.   گوشی را طوری محکم در دست فشرد که انگار جسمِ کوچکِ ملوریت

ادامه مطلب »
رمان هامین
رمان هامین

رمان هامین پارت 19

      توی اون پولیور خاکستری و شلوار چند درجه تیره ترش، متفاوت از خود معمول و کت و شلوار پوشش بود.   با پوشیدن این لباس‌های نازک از سرما خوردن نمی‌ترسه؟   نمی‌دونه به خاطر ضعیف بودن بدنش باید بیشتر از خودش مواظبت کنه؟   یه لحظه به‌خاطر

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها