فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان رسپینا

رمان رسپینا پارت 160

بالاخره آشتی کرده بود اما هنوز سر و سنگین بود همونطور که یه وقتایی خیلی منطقی میشدم یه وقتاییم خیلی بی منطق و بچه میشدم و امروز یکی از اون روزا بود خوب میدونستم اشتباه کرده بودم اما خب نمیشد برگشت عقب و درستش کرد _رادان ؟ _ جانم _

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 30

    آلاله هق هق کنان دست و پا می‌زند… طاقت از کف داده و آن شب، با همان نحسی تمام توی ذهنش قد می‌کشد   – نمی‌خوام… تو رو خدا ولم کن دارم سکته می‌کنم.   امید با دندان‌هایی روی هم قفل شده دست پشت سرش می‌برد و لب‌هایش

ادامه مطلب »
رمان قایم موشک
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 26

    ماشین می‌گیریم برگردیم هتل. من توی راه بی میل به مجید زنگ می‌زنم.   – الو؟   تا صداش رو می‌شنوم یاد گم و گور شدن بی دلیلش تو مهمونی میفتم. شک و شبهه مغزمو له می‌کنه. کلمه ها از سرم می‌پره و خلاصه فقط می‌گم:   –

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 153

    چشم هام رو بستم و نفسی کشیدم..حالم داشت کم کم بهتر میشد…   کمی گذشت که کیان دوباره صدام کرد: -پرند..یه چیزی بگو..   -حالم خوبه..نگران نباش..   دوباره دستی به صورتش کشید و گفت: -یه لحظه نفهمیدم چی شد..اسم اون اشغال منو دیوونه میکنه..حالا درست تعریف کن

ادامه مطلب »
رمان ماهرخ
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 24

      مهراد با خشم و غضب نگاهش کرد. در دلش داشت نقشه می کشید. این پیرمرد امروز آبرویش را برده بود و او داشت در مورد انتقام فکر می کرد.     پیشکار سمتش رفت که مهراد با کینه نگاه حاج عزیز و سپس شهریار کرد و گفت:

ادامه مطلب »
رمان ملورین
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 38

    امیر ناجور پاپیچش شده بود. گویی تا زمانی که از زیر زبانش حرف نمی‌کشید ارام نمیشد.   از روی کاناپه بلند شده و بشاش به سمت محمد رفت و خیره به ابروهای جمع شده اش گفت:   – جون داداش بگو دیگه !   ابروهای رسام بیشتر از

ادامه مطلب »
رمان عشق ممنوعه استاد
رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 40

        با سوظن پرسید :   _چه کاری ؟؟   برای اینکه خیالش راحت کنم گفتم :   _هر کاری به جز کارهای قدیمی   نفس راحتی کشید   _آهان خوبه !!   _ولی قبلش باید از یه چیزای سر دربیارم   با کنجکاوی پرسید :  

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 201

      ×××   _تسلیت میگم!   سری تکون دادم و با اخم نگاهی کردم به ته سالن و چشمم به عمویی خورد که اصلا تا حالا ندیده بودمش و بعد چهل روز تازه یادش افتاده بود پدرش مرده… نگاهم با اخم بهش بود و نمی‌دونم چرا اصلا ازش

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 303

        سری با تاسف برای افکار اون موقع اش تکون داد و گفت: – بعدشم که قضیه پرورشگاهی بودنت و تعریف کردی و.. منم پرونده این انتقام و بستم و با همه وجودم.. باورت کردم. فهمیدم که تو.. نمی تونی عاملی برای این بدبختی های من باشی..

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 44

  نفس عمیقی کشیدم و کف دستان عرق کرده ام را به لباسم مالیدم.   سلام آرامی دادم و با لبخندی که به زور به لبهایم سنجاق کردم، خودم را بینشان انداختم.   تا جای ممکن سعی داشتم واکنش هایم طبیعی باشد.   که البته برای زنی که در مراسم

ادامه مطلب »
رمان طلوع
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۹۷

      پلک های خستم رو باز میکنم و میشینم رو مبل….   نگاه هر دو نفرشون سمتم کشیده میشه….     بارمان با ناراحتی و محمدحسین بی تفاوت بهم نگاه میکنن…..         بی توجه بهشون بلند میشم و پاهای بی جونم رو سمت در میکشونم……

ادامه مطلب »
رمان نغمه دل

رمان نغمه دل پارت21

  _خب اول کدومو بریم؟ چشاش میخندید _خب نمیدونم _ببین مرد سی ساله رو اوردی شهربازی هرکی از بچها شرکت منو ببینه تا ده سال سوژه برای خندیدنش داره پس از این فرصت طلایی خوب استفاده کن افرین خجالت زده سر به زیر میخندید به اسرار من ترن هوایی سوار

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها