جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه _ اربابی
- نویسنده :الهام فعله گری
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :میم بهار لویی
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :میم بهار لویی
تمام اعضای تنم به یکباره از کار افتادند و فقط چشمانم بودند که با ممارست به کارشان ادامه میدادند. داشت انگشتانش را روی کبودی های تنم میکشید. کبودی هایی که حاصل دست خودش بود! غیرارادی سر بلند کردم و کنکاش گرانه سانت به سانت
فقط خیره نگاهش کردم، گیج چشم در اطراف چرخاند: _ چیزی شده؟ سری به طرفین تکان دادم و همچنان خیرهاش شدم، دست به سمتم دراز کرد: _ چیزی میخوای؟ تعارف نکن حورا…لطفا، اگه چیزی هست بگو! زبان به لبهایم کشیدم،
خلاصه رمان: هدیه و بهار و هانیه سه دختر سال اخری که باهم یه جا دانشگاه قبول میشن به دعوت یکی از همکلاسیاشون وارد یه مهمونی میشن که جز خودشون کسی اونجا نبوده. و دراون مهمونی ربوده میشن. اما تو اون مهمونی گیر یه پلیس
به خودم لعنت میفرستادم چرا در مورد زایمانش در خانه پافشاری نکردم. ایرادش چه بود؟ امکانات بیمارستان را فراهم میکردم. داد و فریاد کرد و گفت عهد قجر نیست! حتی فروغ بهآرامی تشر زد؛«مهمل نگو، فرهاد.». دقایق به کندی میگذشتند. روی صندلی با خونسردی
خنده هایش را که کرد نفس عمیقی کشید. _ ای من شانستو گای*یدم بچه، یه شب یه جایی بود که نباید… همون شب، همون شب کذایی زندگیشو عوض کرد. ای توله سگ بخت برگشته، تشنه شدنت چی بود نصفه شبی؟! پاشد رفت تو اتاق مامان و باباش که
_من هی میخوام به روی خودم نیارم ولی نمیشه خیلی مشکوک میزنی ،نکنه سرو سری باهاش داری و طلبش فقط بهونه اس؟ بی ملاحضگی کردم هیچ کس نباید میفهمید ربطم به اون دخترو _چون اگه بلایی سرش بیاد دستم به اون شوهر کلاهبردارش
_ میتونی بلند شی عزیزم… در جواب دکتر لبخندی زدم، دستمالی به سمتم گرفت اما قبل از من، قباد آن را گرفت و مشغول تمیز کردن شکمم شد. دستانش میلرزید، اخم کردم: _ بدش به خودم… سری تکان داد: _
ابدا دلم براش نمیسوخت برعکس شاید لذتم میبردم از عصبانیتش شاید آرومم میکرد شاید داغ عمو رو برام کم میکرد و دلم خنک میشد…..نمیدونم ولی برام مهمم نبود وارد شدم و کفشامُ با صندلم عوض کردم چند دقیقه مکث کردم تا بالاخره اومد صورتشو پاک
شبیه بیمار رو به موتی بودم که دوای دردم آغوش عامر بود. میان بازوانش چنان آرام گرفتم که خودش هم تعجب کرده بود. _ چه یهو آروم شدی! دست بی جنبه ام را از دور کمرش کنار کشیدم. اعضای بدنم هم خوب از حال
خلاصه رمان نوشدار بانو : سپیده دختر روستایی وساده ای است. که کنار مادربزرگ پدری اش زندگی می کند. رویا ها و ارزوهای کوچک بزرگی دارد. که یک روز کاخ سفید ارزوهایش نابود شد. دنیای صورتی اش سیاه شد! شنیدید که می گویند بالاتر از سیاهی رنگی
هنوز هم خبری از امیر نبود و دلم برایش تنگ شده بود. سایه وقتی نگاهم می کرد یک دور رفت و برگشت حالم را می گرفت که بدتر می خواستم بنشینم و گریه کنم ولی جرات نداشتم جلوی سایه کاری انجام دهم… مامان ستاره
#گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم ) خلاصه رمان: من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد و کلمات ناقص میمانند چون من
خلاصه رمان: این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون
خلاصه رمان: حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش
خلاصه رمان: به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به
خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی
خلاصه رمان: قصهی ما از اونجا شروع میشه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به ادارهی پلیس ما
خلاصه رمان: ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر