- ژانر :عاشقانه _ اجتماعی
- نویسنده :رویا احمدیان
جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :فرشته تات شهدوست
- ژانر :عاشقانه _ فانتزی - تخیلی
- نویسنده :شقایق الف
- ژانر :عاشقانه _ اجتماعی _ طنز
- نویسنده :فرناز احمدلی
خلاصه رمان قمار جوکر : دخترک دو قدم به عقب برداشت و اخم غلیظی کرد: از من چی می خوای؟ چشمان جوکر برق عجیبی زد که ترس را به دل دخترک راه داد: می خوام نمایش تو رو ببینم سرگرمم کن! – مثله این که اشتباه گرفتی
_ داره داره…کمکت کنم حاضر شی یا خودت میتونی؟ شانه بالا انداختم: _ غذامو بخورم بعد! لبخندی زد و از جا برخاست، به سمت بیرون رفت، غذایش را کامل نخورده بود. حاضر شدنم کمی طول کشید، شکمم دیگر داشت
صدای موزیک دیوارهارا می لرزاند رقص نورهای خاصِ کلاب را در کل دبی تنها میشد همانجا به چشم دید گارسون ها منظم پذیرایی میکردند و دود فضا را گرفته بود هاوژین ترسیده سرش را در گردن ارسلان فرو برد و او کلافه پوف
ترسیدم از حرفش و با لکنت پرسیدم _تیزی؟؟؟ _دوست داری بیهوشت کنم تو اتاق استرلیزه بکشمش بیرون نازنازم؟؟ خندش جمع شد وقتی ترس و تو چشمام دید _نترس طوریت نمیشه من بلدم کجا بزنم واقعا جون خودم
عماد را کامل زیر نظر داشتم که خیلی تابلو نگاهش به سایه است… جوری هم نگاه می کرد انگار جز او هیچ کسی وجود نداشت. نگاهم ناخودآگاه سمت امیر کشیده شد هت به جای نگاه پر عشقش، چشم غره ای بهم رفت که لبخند
خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظرهای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره میخورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان میگذرند تا اینکه روز آزادی فرا میرسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را
– شما لازم نکرده وضع بد من و بزنید توی سرم! هر آشغالیم که هستم دل کسی و تاحالا نشکوندم. شما حتی انقدری واسه پسرتون ارزش نداشتید که خبر ازدواجش و به شما بده! یه بیچاره بی کس ساختید ازش! انقدر کل زندگی محدودش کردید
گندم لبانش را روی هم فشرد که باز هم قطره اشکی روی گونه اش رد انداخت و آرام به زیر چانه اش رفت . ـ انجام ……….. انجامش میدم . یزدان خوبه ای زیر لب زمزمه کرد و با ابرو به
اصلا اینجوری بهتره، این که حرف نمیزنه و منم کلا باهاش معذبم تازه اصلا حقشم هست اون همه بالا حرصم داد با روزه ی سکوتش اینم تلافیش هنوزم چشماش رو من بود که من بی تفاوت نگاهمو دادم به بیرون راه افتاد و هیچی نگفتیم تا
«باوان» وحشت زده نگاهم بین چشمان سرخ و دستانش جا به جا میشد. لباسم هر لحظه بالاتر میرفت و چشمانم درشت تر میشد. چه در سرش میگذشت؟ کاش میتوانستم ذهنش را بخوانم. _ چی… کار… میکنی؟ عا… مر… گرمای دستش از پوست شکمم رد
قلبش تند و بی امان تپیدن گرفت … جریان نفسش عمیق شد ! تمام پنج روز گذشته را از آیدا فاصله گرفته بود ! … فاصله گرفته بود … چون نمی دانست باید به او چه بگوید ! در شرایطی که داشتند حس می کرد
لبخندی زد و لقمهها را سمتم هل داد: _ بخور…بچه ماکارونی با نون دوست داره! دروغ نمیگفت، دقت کرده بود! در طول بارداری همیشه ماکارونی را دوست داشتم با نان بخورم. اخم کردم و یکی از لقمهها را برداشتم: _ نظرت
خلاصه رمان : من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ سالهی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که
خلاصه رمان : جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار میده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با
خلاصه رمان : من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری
خلاصه رمان : «جلد دوم » «جلد اول زندگی سیگاری» این رمان از یه رمز شروع می شه که زندگی دختر بی
خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به
خلاصه رمان : آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال..