جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :هانی زند
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :الناز بوذرجمهری
- ژانر :عاشقانه _خانوادگی
- نویسنده :الناز بوذرجمهری
«باوان» وحشت زده نگاهم بین چشمان سرخ و دستانش جا به جا میشد. لباسم هر لحظه بالاتر میرفت و چشمانم درشت تر میشد. چه در سرش میگذشت؟ کاش میتوانستم ذهنش را بخوانم. _ چی… کار… میکنی؟ عا… مر… گرمای دستش از پوست شکمم رد
قلبش تند و بی امان تپیدن گرفت … جریان نفسش عمیق شد ! تمام پنج روز گذشته را از آیدا فاصله گرفته بود ! … فاصله گرفته بود … چون نمی دانست باید به او چه بگوید ! در شرایطی که داشتند حس می کرد
لبخندی زد و لقمهها را سمتم هل داد: _ بخور…بچه ماکارونی با نون دوست داره! دروغ نمیگفت، دقت کرده بود! در طول بارداری همیشه ماکارونی را دوست داشتم با نان بخورم. اخم کردم و یکی از لقمهها را برداشتم: _ نظرت
دست به سینه شدم. _ خوب تو بگو قضیه چیه پس؟ _ عثمان از ژینوس خوشش میاد. اما ربطی به مثلث عشقی و اینا نداره. سرشو محکم تکون داد. _ به من ربطی نداره. نگامو ازش گرفتم و زیر لب گفتم:
با وجود اصرار های زیبا من چیزی بهشون نگفتم ولی فهمیدن اینکه میعاد ولم کرده زیاد سخت نبود زیبا خودشم میگفت حق با اون بوده که میعاد ولم میکنه ولی با دردی به این بزرگی دوست نداشتم بهشون بگم چیا شنیدم و چی بهم گذشت
اخم کردم. -مگه چیزی مونده که جر ندادی…؟! تمام بدنم سوخته… _ لباستو در بیار ببینم _ لازم نکرده تو ببینی سمت چمدانم رفته و خواستم بازش کنم که رویش دست گذاشت و با اخطار صدایم زد. -رستـــــــــا…!! براق
〰〰〰〰〰〰〰 آلاله: از خجالت لبم را به دندان میگیرم و یک دستم را روی چشمانم میگذارم. دلم نمیخواست امید را ببینم. امیدی که از خنده در مرض منفجر شدن بود. فهیمه خانوم وقت گیر آورده بود برای پرسیدن این سوالات؟ کاش دهانم لال میشد و به امید
کیف و دسته گلم رو با یک دستم گرفتم و اون یکی دستم رو دور بازوی سورن حلقه کردم و با نگرانی گفتم: -مواظب من باش..به این کفشها عادت ندارم.. با لبخند کمی تو صورتم خم شد و لب زد: -من همیشه مواظبتم.. نیشم باز شد
خلاصه رمان 365 روز : در اوایل سال ۱۳۹۷ گل اندام شاهکار شروع به نوشتن نامههایی کرد که هیچ وقت به دست صاحبش نرسید. این مجموعه شامل ۲۹ عدد عشق نامه است که در ۳۶۵ روز نوشته شده است. وی در نامههایش خودش را کنار معشوقاش تصور میکند. گاهی آنقدر
جوابمو نداد……حتی روشو برنگردوند _مادرم کجاست؟ بازم هیچی نگفت….نکنه بلایی سرش اومده ترسیدم و خواستم از روی تخت بلند شم و برم بیرون خودم بگردم دنبالش که تا نیم خیز شدم سرگیجه ی بدی گرفتم و مجبور شدم دوباره دراز بکشم که همون موقع
هین بلندی گفت و یکه خورده و با چشمانی درشت نگاهش را چرخاند و بالاخره مرا دید. آنقدر رویش اشراف داشتم که مشت شدن انگشتانش را به دور عصا ببینم. لب روی هم فشرد و اخمی کمرنگ صورتش را جمع کرد. حق داشت اینطور دلخور و
خلاصه رمان دودمان قو : #پیشنهاد ویژه داستان در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش داشته به هم خورده و برای انتقام زن پدر اون آدم شده. در یک سفر کاری متوجه میشه که خانواده ی گمشده ای در یک
خلاصه رمان : طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه
خلاصه رمان : آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته
خلاصه رمان : گلبرگ کهکشان دختر منزوی و گوشه گیری که سالها بابت انتقام تیمور آریایی به دور از اجتماع
خلاصه رمان : 25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛
خلاصه رمان : داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم
خلاصه رمان : زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا