فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان رسپینا

رمان رسپینا پارت 80

  در اتاق رو بستم ، باید وسایلمو جمع میکردم که فردا از سر کار اومدم راحت باشم ، بعد کار که میومدم فقط اتاقو تحویل میدادم و وسایلمو میبردم بعدش دوباره برمیگشتم آموزشگاه برای مشاوره ، و در نهایت آخرشب کارای خونه رو نظم و مرتبی و چیدمانو انجام

ادامه مطلب »
رمان ناسپاس

رمان ناسپاس پارت 58

  نفس عمیقی کشید.گرچه فاصله گرفته بود اما دوباره قدم زنان اومد سمتم….بدون اینکه قد بلندشو خم بکنه تا به من خیره بشه ، دستشو زیر چونه ام گذاشت و با بالا گرفتن سرم گفت: -ساتین …نمیتونم آزادت کنم.یه نمیتونم خیلی قوی در کار…یه نمیتونم خیلی خیلی قوی…. با بغض

ادامه مطلب »
رمان هم دانشگاهی جان

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۸۸

.         ایفون به صدا در اومد پس از چند تا بوق ممتدد بالاخره کسی ایفونو برداشت صدای یه زن بود خدا رو شکر کردم + کیه؟ چی میگفتم؟ چی باید میگفتم اصلا؟ _ سلام..ببخشید خانوم یه چند لحظه تشریف میارید دم در؟ صدای پر تعجبشو شنیدم

ادامه مطلب »
رمان وهم

رمان وهم پارت 18

  صدای خندانش رو لحظه اخر شنیدم که گفت: -حتما. دیگه چیزی نشنیدم و از خونه خارج شدم. کرولاین همراه جنسی خوبی بود،کاملا واقف بود باید چه کاری انجام بده و خیلی خوب می دونست باید کاری کنه که بدنش بوی شامپو بده،چون به شدت بوی تن زن ها بهمم

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 166

  بهت زده سر تکان داد _ نه ارسلان دستش را روی شکم وپهلوهایش سر داد _ شدی! شکمت ، پهلوهات… دلارای وحشت زده نگاهش کرد _ خودم ‌… حس نمیکنم _ ولی من حس میکنم! دستش را نوازش وار روی پوست دخترک کشید و ادامه داد _ من بدنتو

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 8

  ************************************************ نشستم روی اولین نیمکت تو پارک و دست عسل رو هم کشیدم تا کنارم بشینه… با خنده دستمو گرفت و گفت: -خب از اینا بگذریم..بگو ببینم تیپ و قیافه ی پسره چطوره..تا الان که همش از اخلاق و رفتاره سگیش گفتی..چطوره؟ خوشتیپ و خوش قیافه هم هست؟… لبمو

ادامه مطلب »
رمان وهم

رمان وهم پارت 17

  با نهایت قدرتم اسمش رو صدا می زدم و التماس می کردم صدام رو بشنوه. هر لحظه صداش نزدیک تر می شد و نگرانی و ترس درون صداش به وضوح حس می شد: -نیاااااااااااااااااااااااااااااز. اشک ریختم و شدیدتر خودم رو به چاه کوبیدم و فریاد خفه ای کشیدم و

ادامه مطلب »
رمان دل دیوانه پسندم
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 7

  بی حرف دیگه ای سمت صندلی گوشه اتاق رفتم تکیه گاهش رو تو دستم گرفتم و از قصد طوری که صدای گوشخراشی ایجاد بشه روی زمین کشیدمش و رو به روی سروش قرارش دادم. توقع داشتم صدای صندلی اذیتش کنه اما باز هم هیچ حرکتی نکرد و حتی برنگشت

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 79

  ـ اندفعه برای خودم نیومدم ………… برای ای دختر اومدم . و با ابرو به گندمی که یک قدم عقب تر از او ایستاده بود اشاره کرد . زن نگاهش به سمت گندم کشیده شد و با دیدن او ابروانش بالا پرید ……….. برای خودش هم جای سوال داشت

ادامه مطلب »
رمان رسپینا

رمان رسپینا پارت 79

  برنامم تکمیل شده بود ، این هفته تا ظهر بوتیک بودم تا غروب میرفتم دفتر مشاوره ای و از غروب تا شب هم درگیر کارای طراحی دکوراسیون. ساعت هشت شب بود که به محضر رسیدم ، هوا تاریک بود اما باید کار تموم میشد ، با دیدن آوا نگاهمو

ادامه مطلب »
رمان هم دانشگاهی جان

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۸۷

.         تمام مدت به بوییدن عطر تنش گذشت عطر تنی که همیشه موقع گریه هام و ضجه هام به اون پناه می‌بردم از اغوشش بیرون اومدم چشمای نمدارش خبر از قطره های اشک میداد   *** #بیست.روز.بعد   بیست روز از اون روز کذایی گذشته بود

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 145

  – چرا نمی فهمید من چی میگم؟ درد من پیشرفت و موفقیتی که فکر می کنید با رفتن به اون خونه به دست میارید نیست.. اصلاً مبارکتون باشه.. ایشالا صد سال با خوشی توش زندگی کنید.. ولی من حتی قدر مورچه های این خونه هم براتون ارزش نداشتم که

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها