جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 37

      نفس در سینه اش حبس شد. لحظه ای رستا حساب برد…. آب دهان فرو داد. -نکردیم…. یعنی سکس نداشتیم…!!!     سایه با حرص و عصبانیت نگاهش کرد. -یعنی رستا خاک تو سرت که عرضه اینم نداشتی…!!! اصلا اون امیر دیوونه چطوری تونست ازت بگذره…؟!    

ادامه مطلب »
آبشار طلایی
رمان آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 87

        -اما من باید خبر بدم. اگه سرویسمم رفته باشه باید به نا‌ظممون بگم و…   -‌ای بابا دریاجان نگران چی هستی اِنقدر؟ حالا یا رفته یا نرفته بیا من خودم می‌رسونمت.     دریا به مرد مهربان نگاه کرد و احساس معذب شدن همه‌ی وجودش را

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 293

            در نهایت کم اورد و سریع بیرون رفت، با خیال راحت دراز کشیدم، شروع کردم دوباره نفس عمیق کشیدن، استرس و نگرانی برایم خوب نبود، اما امشب قرار نبود با خیال آسوده بخوابم.   فکر میکردم قباد برگردد. اما برنگشت، خوب بود که نبود…احساس

ادامه مطلب »
دانلود رمان شوفر جذاب من
رمان

دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو

ادامه مطلب »
رمان غرق جنون
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 16

        قید خواب را زدم. اصلا مگر خواب به چشمم می آمد در این شرایط؟ آرام از جایم برخاسته و پاورچین سمت در رفتم.   اخم هایم از نشنیدن صدا در هم شد. حتما آرام صحبت میکردند. اصلا از آن وکیل متبحر و چیره دست که کمر

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 328

        خنده ام رو خوردم و چشم غره ای بهش رفتم: -بخاطره خون نبود..دردم گرفت..   نگاهش رو چرخوند سمت دستم که هنوز استینم بالا بود و پنبه رو روش فشار می دادم…   دستم رو گرفت و گفت: -اینو بردار ببینم چیکار کرده..   -نه یهو

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 292

            عصبی سری تکان داد، دستانش میلرزید، انگار که میخواست هر طور شده روی خود کنترل داشته باشد، اما بالا رفتن صدایش از دستش در رفت:   _ امااا…این موضوع، وقتی تایید میشه که بفهمم بچه مال منه! نه اون حرومی‌ای که اون بیرون داره

ادامه مطلب »
رمان ملورین
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 60

      – خانم تدارک یه جشن درست حسابی و بگیرید.       محمد دخالت کرد و گفت: – ولی من می‌خوام عروسی بگیرم با اجازه تون! درسته که ما ازدواج کردیم ولی عروسی نگرفتیم!       – تو با اجازه نگرفتن از من حق این کارم

ادامه مطلب »
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 36

        لبش را کوتاه بوسید و جدا شد. نگاهش را به چشمان روشن و پر آب دخترک داد. -یه قطره اشک بریزی من می دونم و تو…؟!     بغض رستا شکست و هق هقش هوا رفت…! -خیلی… بیشعوری امیر… تنهایی… ترسیده… بودم…!     امیر دوباره

ادامه مطلب »
آبشار طلایی
رمان آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 86

        دلش از بغض شدید صدای دخترک ریخت و دنیز نالان‌تر ادامه داد:     -بعد این حتی اگه داشتم می‌مُردم، حتی اگه لبه بلندترین دره‌ی دنیا باشم، نمی‌خوام تو کسی باشی که منو از پرتگاه نجات می‌ده می‌شنوی؟ نمی‌خوام! نه لج می‌کنم و نه هیچ‌چیز دیگه‌ای

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 341

        دلارای سرش را روی زانویش گذاشت و پچ زد   _ خدایا … این چه سرنوشتیه؟ چرا نمی‌تونم یک روزم شده خوشحال باشم؟   آلپ‌ارسلان کنارش نشست   _ پاشو صورتتو بشور بگیر بخواب ، صبح شد هاوژین بیدار میشه نمیذاره بخوابی   دلارای آرام پچ

ادامه مطلب »
رمان شاه خشت
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 107

          _ نه، کجا خوبم! روانیم کردن. سهند برو… سهند بیا، سهند برو… سهند بیا… گندش دراومده. باور کن می‌خوام فرار کنم برم بهزیستی.   با آرنج به پهلویش زدم.   جای ضربه‌ام را ماساژ داد.   _ این اخلاقت رو عوض کن، پری. وجدانا چیه

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها