جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :زکیه اکبری
- ژانر :عاشقانه_اجتماعی
- نویسنده :زهرا ارجمند نیا
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :زهرا
اما حامی گوشش بدهکار نبود و مدام از کار اشتباه پدرش میگفت. آنقدر که سراب را کلافه و صدایش را درآورد. _ وای وای، مرد انقدر خاله زنک نوبره به خدا! پاشو برو بیرون مغزمو خوردی حامی، برو بیرون تا یه بلایی سرت نیاوردم!
میان مرگ و زندگی معلق بودم انگار… با بی عرضگی و گیجی به گوشی زل زده بودم و ذهنم برای رسیدن به جواب یاری ام نمیکرد که صدای ممتد زنگ آیفون در خانه پیچید! بالا آمدن قلبم و نبض گرفتنش را در گلویم حس کردم. گوشی
ابرو بالا داد: _ فکر کن یه درصد بذارم قصر در بری، من برم و برگردم تو باز پریدی حورا، محاله برم! عمرا… موبایلش را دراورد و مشغول چیزی شد: _ همین الان پیام میدم، وحید و کیمیا رو که باید
سرم چرخید سمتش که با لبخند داشت میومد پیشمون.. با نفس از جام بلند شدم و سلام کردم.. وقتی دیدم داره میاد سمتم، من هم چند قدم به طرفش رفتم و باهاش روبوسی کردم… لبخندی زد و گفت: -خوش اومدی عروس خانم..
× روی فرمون ماشین ضرب گرفته بود و میدانست باید صبر کند اما این که زمان میگذرد و رز کنار سپهر است داشت کلافه اش میکرد. به ساعت مچیش خیره شد و زمان لعنتی مثل همیشه طبق قانون نا نوشته ای وقتی کلافه و بد حال بودی
– اینارو کی بهت گفته ؟ دروغه محضه خان . من همچین کاری نکردم ، دارن تهمت میزن. با حرص قهقه زد ، خواست سیلی بعدی را بزند که صدای فیروزه بانو بلند شد. – از کی تاحالا تو این خونه دست
با دیدن من حرف در دهانش ماند. نگاهش از بالا تا پایین اندامم رفت و برگشت. لبخندی به رویش زدم و دستی توی موهایم کشیدم… خرامان سمتش قدم برداشتم. نگاهی بهش انداخته که لباس پوشیده و آماده بیرون رفتن بود… -به سلامتی جایی تشریف
شهراد: -دنیس جون دلم بلات انگد شده بود! مایا این جمله را گفت و دقیقاً مانند دختربچهای که بهشدت دلتنگ مادرش شده، آویزان گردن دنیز شد. -عزیزم منم خیلی دلم براتون تنگ شده بود… برای هر جفتتون. ماهین
اخم کرد و به سمتم قدمی برداشت: _ چرا جوری مطمئن حرف میزنی که انگار واقعا بچهی منه؟ عصبیتر با صورتی سرخ شده غرید: _ مگه تو نبودی که اون برگه آزمایش و کوفت و زهرمارو گذاشتی جلوم؟ هااان؟ مگه تو
«باوان» گازی به سیب ترش و آبدار زدم و «اوم» گویان دست روی شکمم گذاشتم. _ قربون فسقلم برم… خوشمزست مامانی؟ آره؟ بازم میخوای؟ لبخند به لب گاز دیگری از سیب گرفتم و برخلاف همیشه که خودم را روی مبل پرت میکردم، با احتیاط
لبخند روی لبم نشست و عسل با اخم رو به سامان گفت: -یاد بگیر.. سامان چپ چپ به سورن نگاه کرد و گفت: -اون هنوز کله ش داغه نمیفهمه.. عسل با حرص صداش کرد که سامان رو به سورن گفت: -ببین می تونی دعوا
سراب که متوجه نگاه خیره ی یاشا شده بود، معذب تکانی خورده و زیر گوش حامی پچ زد: _ کمرم درد میکنه، میشه بریم اتاق یکم دراز بکشم؟ حس میکرد همه او را مقصر این ماجرا میدانند. میخواست هر چه زودتر از مقابل چشمانشان
خلاصه رمان : فرحانعاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین میشه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر
خلاصه رمان : آیرین یک دختر شیطون و خوش قلب کورده که خانوادهش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این
خلاصه رمان : یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه
خلاصه رمان : داستان دختری به اسم ماه صنم… دختری که درگیر عشق عجیب برادرشِ، ماهان برادر ماه صنم در تلاشِ
خلاصه رمان : آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه
خلاصه رمان : گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند