380 دیدگاه

رمان استاد خلافکار پارت 49

3.7
(3)

 

نفسم رسما قطع شد. تموم. مردم… هنوزم؟تحلیل رفتم فهمید و محکم تر منو بین دستاش گرفت
_تو مال منی!حتی خدا هم تو رو بهم پس داد. اون وقت تو… سگ کی باشی که بخوای ازم فرار کنی؟
جواب ندادم چون توانش و نداشتم. عاشقم بود؟
برم گردوند،اشکامو پاک کرد و پچ زد
_اگه یه قطره اشک دیگه بریزی…
حرفش با اشکی که از چشمم اومد قطع شد.
منتظر ادامه ی جملش بودم که محکم لبام و بوسید.
قبلا ها عادت به بوسیدن نداشت و حالا…
دستم و روی سینش گذاشتم و هلش دادم.
نفس زنون لب هاش و جدا کرد و گفت
_فکر نکن کاری می کنم گریه کردن یادت بره نه… اما کاری میکنم واسه یه چی دیگه گریه کنی!
پشت بند حرفش با چسبوندن تنش به تنم منظورش و رسوند.
برق گرفته پریدم عقب و نگاهش کردم… گر گرفته بودم.زیر سنگینی نگاهش به سمت ساختمون دویدم.

* * * * *
با لبخند به قهقهه زدناشون خیره شدم…باورم نمیشد آرمینی که امروز اون طوری عربده میزد حالا داشت با آیلا می خندید..
نگاه به ساعت انداختم و از آشپزخونه بیرون رفتم و گفتم
_آیلا…یک ساعتم از موقع خوابت گذشته بیا بریم بخوابیم مامان.
با لوس بازی گفت
_نمیخواممم من میخوام با آرمین باشم خودت برو بخواب.

چشمام گرد شد و گفتم
_آدم بزرگترش و با اسم کوچیک صدا نمیزنه.
خودش و به سینه ی آرمین چسبوند و گفت
_آخه من یه طول دیگه ای به آرمین جونم نگاه میکنم.
ابرو بالا انداختم
_چه طوری مثلا؟
نگاه خجالت زده ای به آرمین انداخت و گفت
_بهش جریان و بگیم؟
با این حرفش آرمین چنان زد زیر خنده که من ناباور نگاهش کردم.
آیلا لب هاشو جمع کرد و گفت
_همش وعده ولید الکی بود.
آرمین با لذت نگاهش کرد و گفت
_نه عروسک گفتم که مال خودمی.
با نیم وجب قدش چنان برای آرمین عشوه اومد که چشمام گرد موند.
بلند شد و آیلا رو بغل کرد و گفت
_ولی الان وقت خوابه.
آیلا با لب هایی آویزون گفت
_میشه با تو بخوابم؟
آرمین نگاه معناداری بهم انداخت و گفت
_تو هم که مثل مامانت بی جنبه ای! نه خیر شما بزرگ شدی خودت میخوابی..
_پس مامان چی؟
آرمین باز نگاهم کرد و گفت
_مامانت جاش پیش یکی دیگست.
کپ کردم. نکنه می خواست پیش اون بخوابم؟
تند گفتم
_نه من با آیلا…
نذاشت حرفم و بزنم:
_آیلا باید یاد بگیره که بزرگ شده و تنها بخوابه!
جلوی نگاه بهت زدم از پله ها بالا رفت. من تختم توی اتاق آیلا بود حالا با این اوضاع…
رفتم توی آشپزخونه و یه لیوان آب خوردم.
دستشویی رفتم و بعد از مسواک زدن رفتم طبقه بالا…
به محض بالا رفتنم در اتاق آیلا باز شد و آرمین اومد بیرون.

نگاهم کرد که پرسیدم
_خوابید؟
_مگه جرئت داره نخوابه؟
پوزخندی زدم و گفتم
_آها فراموش کرده بودم تو همه ی کاراتو با زور انجام میدی.
لبخند محوی زد. شب بخیری گفتم و خواستم برم توی اتاق آیلا که مچ دستم و گرفت و دنبال خودش کشید.
با اخم گفتم
_چی کار می کنی؟
در اتاق خوابمون و باز کرد و گفت
_اذیتت نمی‌کنم.
درو پشت سرمون بست.
تمام تنم منقبض شد و گفتم
_من میخوام برم پیش دخترم.
بی مقدمه بغلم کرد و کنار گوشم زمزمه کرد
_بابای دخترت بیشتر بهت احتیاج داره.
تنم لرزید. خدایا اون می فهمید من بی جنبه م و داشت ازم استفاده می‌کرد.
دستش و زیر چونم زد و سرم و بالا گرفت.
نگاهم کرد. اون قدر طولانی که زیر سنگینی نگاهش کم آوردم و سرم و پایین انداختم.
مچ دستم و گرفت و به سمت تخت مون رفت که ایستادم و در حالی که می لرزیدم نالیدم
_آرمین…. این کارو باهام نکن.
نشست روی تخت و با کشیدن دستم منو روی پاش نشوند.
خمار گونه نگاهم کرد
_دلم واسه اون شبایی که لش می کردی رو من تنگ ‌شده.
نگاهش از چشمام سر خورد و اومد پایین
_دلم واسه با هم بودنمون تنگ شده.
عطرش زد زیر دماغم و داشت مستم می‌کرد. بدی کار اینجا بود منم به اندازه ی اون دلتنگ بودم.
سرش و توی گردنم برد و عمیق نفس کشید.
تحلیل رفته نالیدم
_بذار برم آرمین.
محکم به کمرم چنگ انداخت
_جای تو پیش منه.
لب هاش و از روی گردنم سر داد بالا.
چونم و گاز گرفت و دستش و به سمت رون پام برد که نفسم کامل قطع شد.
چند لحظه نگاهم کرد…با نگاه کردن توی چشمای خمارش و نوازش دستاش از خود بی خود شدم و همه چی یادم رفت.
سرمو جلو بردم و چنان لب هام و روی لب هاش گذاشتم که پرت شد روی تخت. کمرم و محکم تر فشرد و باهام همراهی کرد.

🍁🍁🍁🍁🍁
🆔 @romanman_ir

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

380 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ترانه
ترانه
4 سال قبل

ایشالا هر جاکه هست خوب باشه..

ترانه
ترانه
4 سال قبل

افرین دقیقا حالا اگه ساشا نمی رفتم بد نمی شد ولی حالا ام که رفت خوب خدا بیامرزدش …

آیلین
آیلین
4 سال قبل

عاقا یه چیزی بود تموم شد رفت, ما بیخیال شدیم شمام ول کنین!!… الان چند ماهه اینجا هر روز یه اتفاقی میوفته تموم میشه میره… همه چی شوخی بود!!… اینجا با حساسات من و آزاده و پریسا بازی شده بود (!) که خدارو شکر قبل از اینکه کار به جاهای حساس برسه همه چی به هم خورد!!… بیخی…

Hanna
Hanna
4 سال قبل

سلام.
ممنون ادمین بخاطر پارت گذاریتون
اقا میشه پارت بعدی زود بزارید
ممنون

مسی
مسی
4 سال قبل

پارتو امشب نمیزارید

مسی
مسی
4 سال قبل

حالمو بهم زدین دوسه نفرتون…خجالت نمیکشین بخاطر چیزهای الکی قهروگریه میکنید …این آزاده کیه که جو رو به هم زده واعصاب همرو داغون کرده…دروغ گفته که گفته…ناراحت شدی دیگه نیا توجمع وقتی جنبه نداری…سعی کنید بزرگ بشید وعاقلانه فکرکنید

*آزاده*
*آزاده*
پاسخ به  مسی
4 سال قبل

باشه بابا مربیه مهدکودک

Samira
Samira
4 سال قبل

پارت جدیدرو امشب میزارید

لی لی
لی لی
4 سال قبل

اوووووه کی می ره این همه راهو
چه دراما هایی درست کردین دیگه باید عادت کنین تو فضای مجازی هر کی هر کیه
یعنی واقعا به خاطر اینکه فاطمه به دروغ گفته بوده ساشاس گریه کردین؟بچه این مگه؟:/

ادمین جون رمان فعلا اماده نیس اماده شد چطور با خبر کنمتون؟

آیلین
آیلین
پاسخ به  لی لی
4 سال قبل

ملیکا اسم رمانت چیه بگو بخونیم… یکی از بچه هام میگفت یه رمان نوشته به اسم اقای الف.. من که پیدا نکردم…

پریسا
پریسا
4 سال قبل

آقا سورن حتما مهمه که پرسیدم
مرحومه مغفور رو توی قم به خاک سپردن؟؟؟
اسمش ابراهیم بود؟؟؟
مهمه برام ببخشیداااااااااا
چرا از دستش عصبانی بودید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سورن
سورن
پاسخ به  پریسا
4 سال قبل

الان پرسیدم گفت نه اسمش احمد رضا بود تو رشتم به خاک سپردن . بدلیله اینکه عروسیم با فوت شدنش بهم ریخت ولی مهم نیس دیگه

شیرین
شیرین
4 سال قبل

راستی ادمین جان تدریس عاشقانه را چرا نمی ذارید ؟؟؟
میشه جواب بدین لطفا!

*آزاده*
*آزاده*
پاسخ به  admin
4 سال قبل

چرا نمیزاره
مگه دردش چیه ؟؟مگه ما علاف اونیم وقتی رمان به جای حساسش میرسه یهو از نوشتن کنار میکشه

yasi
پاسخ به  *آزاده*
4 سال قبل

آزاده جون اصلا اعصاب نداریا …..

شیرین
شیرین
4 سال قبل

واااااااااااااااااااییییییییی سر گیجه گرفتم یکی به من بگه اینجا چه خبره باو جمع کنید برید ….

آیلین
آیلین
پاسخ به  شیرین
4 سال قبل

خبری نیست دوستم!!… دور هم خوشیم… شمام بیا تو!… جمع کنیم کجا بریم؟؟… من که عمرا این سایتو بیخیال شم… وهمچنین کانالو… قراره ادمین زن گرفت اینجا رو بده من بچرخونم!… مگهنه عمو ادمین؟؟…

برج زهرمار
4 سال قبل

به مستر سورن اسمه بچتون چیه
آق مرصاد کوکاکولایی پپسی خواستی واست باز کنیم تعارف نکن
کی واسه قم؟؟؟؟

سورن
سورن
پاسخ به  برج زهرمار
4 سال قبل

نمیدونم مستری یا لیدی هرچی که هستی بزار مشخص شه دختره یا پسر بعد به همتون میگم خوبه؟😂

mersad
mersad
پاسخ به  برج زهرمار
4 سال قبل

نه برج زهرمار خانم دستتون درد نکنه من سبک زندگیم سالمه نوشابه نمیخورم فقط اب گریفوروت 😉 😉 😉 ;-)ی

جانت
جانت
4 سال قبل

ایلین جان من هم ترکم همشهریت
تحویل بگیر منو

*آزاده*
*آزاده*
پاسخ به  جانت
4 سال قبل

آیلین جان سرش شلوغه
شما وقت قبلی داشتید ؟؟؟؟؟خخخخخخ

آیلین
آیلین
پاسخ به  جانت
4 سال قبل

چشممم عشششقممم…. خوبی؟؟ … چه خبر جانت قشنگم؟؟؟؟ … چیکارا میکنی عسلم؟؟؟… قوربان سنه, باشوا دولانوم, سن سیز ده داریخیدیم!!… گه قوجاقوما…

جانت
جانت
پاسخ به  آیلین
4 سال قبل

شما خوبی ایلین عزیزم؟
شکر منم خوبم
اون روز کمی اوضاع بهم ریخت ترجیح دادم وارد نشم
گلدیم قوجاقان باجی
قوی اوپوم سنین او گوزل اوزونن

mersad
mersad
4 سال قبل

نه بابا چه خبره پریسا خانم !!! من حالا حالا ها قصد ادامه تحصیل دارم خانوادمن سخت گیرن خواستگارا و عاشقامو با اینکه پاشنه در خونه رو در اوردن ، راه نمیدن اخه دیگه یکی یدونه تخس و دیوونه و این حرفا 😉 😀

پریسا
پریسا
پاسخ به  mersad
4 سال قبل

اوهووووو
در باز کن بهشون بگو ی ذره برید عقب تر در کنده نشه بعد ببند
خانواده آرزوشونو از شرت خلاص بشن برن ۲ نفره……
آهان تک فرزند
ویلا تو شمال داری کی بیایم لنگر بندازیم؟؟؟؟؟
مامان و باباتم از دستت نفس میکشن😝😝😉😉

mersad
mersad
پاسخ به  پریسا
4 سال قبل

وای پریسا خانم نمیرن که ازشون شکایتم کردیم بازم میان میگن یه نگاه تو هم برای ما یه دنیاس منم دلم نمیاد دل این بندگان خدارو بشکونم چه کنم دیگه دل رحمم 😉
و اینکه لااله الا الله این حرفا چیه شما از یه پسر با حجب و حیا و اقا چه انتظاری دارین ما فقط یه حسینیه تو متل قو داریم شبا ی جمعه دعای کمیل توش برقراره این وصلتا به من نمیچسبه نچ نج

سورن
سورن
پاسخ به  mersad
4 سال قبل

اه منم تخس و دیوونه بودم ولی خودم انتخاب کردم😂 توهم هروقت خودت انتخاب کردی زن بگیر داداش😉

*آزاده*
*آزاده*
پاسخ به  سورن
4 سال قبل

اوووووووو حالا یه کار خاک برسری کردی انقدر کلاس میای
خودتو جمع کن سورن مثلا مردی گفتن شرم
حیا نچ نچ

سورن
سورن
پاسخ به  *آزاده*
4 سال قبل

اولا کاره خاک برسری چیه خجالت بکش😶 دوما کلاس نیومدم واقعیته 😊سوم این یه چیزه مردونس شما متوجه نمیشی😉 و اما چهارم یه آقایی چیزی هم تنگ اون اسمم بزاری بد نیست خانومم بفهمه دیگه نمیزاره اسم اینجارم بیارم😐😐😐

*آزاده*
*آزاده*
پاسخ به  سورن
4 سال قبل

خانووووووومت اگه واقعا تورو بخواد از نگفتن یه کلمه “آقا”ناراحت نمیشه
بعدش تو فکر میکنی من هیچی درباره مردا نمیدونم؟؟؟؟من خودم ختم روزگارم باباییییی

mersad
mersad
پاسخ به  سورن
4 سال قبل

داداش تو الگوی منی اسکرین شات گرفتم فرستادم واسه والده محترمه بفهمه دنیا دست کیه 🙂
بعدم خدایی داداش هولی کتمان نکن ما فامیل داشتیم ده سال عقد بودن تازه سالمم از هم جدا شدن بعدم تازه تو از همون سال اول شروع کردی خدایی پرچمت بالاس !!!!

آیلین
آیلین
4 سال قبل

تورک قیز هاردا سن؟ سن سیز داریخیریم… سنین تاین یوخدی…

حلما
حلما
4 سال قبل

S جان
خیر تهران زندگی نمیکنم

mersad
mersad
پاسخ به  حلما
4 سال قبل

درود بر جوانمرد روزگار و تنومند مرد این دوران سورن خان. خیر اینجانب بنده حقیر در راستای زیست شناسی تخصصی تحصیلاتم را برگزیده ام ولی در همین راستا برای حفظ زبان گرانسنگ قند پارسی انجمن ادبی دانشگاه مان را مدیریت میکنم با سپاس فراوان ار توجه شما به توقیعات این بنده ی حقیر :مرصاد

آیلین
آیلین
4 سال قبل

دوستان جایی رفتن مگه؟؟!!!؟

سورن
سورن
پاسخ به  آیلین
4 سال قبل

ناموسن منم اینو نفهمیدم🤔😂 خدا ابو محمد مشرف الدین مصلح ابن عبدالله بن شرف (اسم کامل سعدی😐) یاد بگیر کامل بگی😐 دوز شادیم وحشتناک زده بالا اینقد که از این خبر خوشحالم تو کله عمرم اینقد شاد نبودم🤩😍

پریسا
پریسا
پاسخ به  سورن
4 سال قبل

حالا داری بابا میشی اینقدر خوشحالی🤔🤔🤔
باید بشینیم گریه کنی پوشک،مسکن،مهمونی برای دندون در اوردن،بدنیا اومدن تولدش،اصلا برو ی فکری بکن ببین خوشحالی داره یا نه

سورن
سورن
پاسخ به  پریسا
4 سال قبل

حالا که فکر میکنم نه لامصب اصلاااا خوشحالی نداره😐😐اصلا من غلط کردم چیز خوردم بچه خواستم

پریسا
پریسا
پاسخ به  آیلین
4 سال قبل

اوهوم دستشویی

mersad
mersad
پاسخ به  آیلین
4 سال قبل

بله ایلین خانم در ایام قدیم و در زبان قند پارسی وی را زیست شناسی تخصصی گویند

پریسا
پریسا
پاسخ به  mersad
4 سال قبل

اوهوووو
کی میره این همه راه و
داداش وایسو با هم بریم

آیلین
آیلین
پاسخ به  mersad
4 سال قبل

اوکی , سپاس فراوان به سبب پاسخگویی بی دریغ شما… از آیلین خاتون/ به مرصاد الدوله…

mersad
mersad
پاسخ به  آیلین
4 سال قبل

وای دمتون گرم جواب کامنتو رو خوندم یه ربع رو ویبره بودم دم سورن و پریسا خانم و ایلین خانم از دم گرم

سورن
سورن
پاسخ به  mersad
4 سال قبل

😂😂گویا رشته تحصیلیتان ادبیات می باشد😂😂 حالا واقعن چی میخونی؟🤔دانشجویی؟

آیلین
آیلین
پاسخ به  سورن
4 سال قبل

با منی یا مرصاد؟؟..

سورن
سورن
پاسخ به  آیلین
4 سال قبل

مرصاد

setayesh
setayesh
4 سال قبل

اول اینکه سلام خدمت دوستان ودوم اینکه تا اطلاع ثانوی تا دوباره دوستان برنگردند من هم نمیام و اینکه هر کی بعد این کامنتم متلک بپرونه یا فحش بده خوشه سوم اینکه خیلی خشحال شدم همتون رو شناختم و اینکه من همیشه پارت هارو میخونم اما فعلا نظر نمیدم و چهارم دوستون دارم خداسعدی.

mersad
mersad
پاسخ به  setayesh
4 سال قبل

خدا فروسی فرزندم انشاالله با مولاناشون محشور بشی !

سورن
سورن
پاسخ به  mersad
4 سال قبل

😂😂😂👍🏻من الان اینقد خوشحالم که حد نداره یکی فقط باشه منو جمع کنع😁😁

mersad
mersad
پاسخ به  سورن
4 سال قبل

امشب از اون شباس ببین گیجیم و بی حواس اخه جمعمون رو هواس

پریسا
پریسا
پاسخ به  mersad
4 سال قبل

فک کنم زیاد پارتی میری!!!
چه زدی شما هم مثل آقا سورن شادی
والا امتحان های ترم داره شروع میشه

سورن
سورن
پاسخ به  mersad
4 سال قبل

واییی نگوووو امتحانایه ترم😨😨 مخصوصا این ترم که سخترین ترمه عمرمه😐😐و بخاطر اینکه سرم شلوغ بود لایه جزوه هایه لعنتیمو بازم نکردم😐😐😬

آیلین
آیلین
4 سال قبل

الان جانت بیاد یه نظر تحلیلی_ آموزشی_ رمانی بزاره, همه چی حل میشه…بچه ها کسی اهل اهواز نیست؟ اگه هستین یه خبر بدین به من…

جانت
جانت
پاسخ به  آیلین
4 سال قبل

رسما ترکیدم!!! تحلیلی-اموزشی-رمانی

Jana
Jana
پاسخ به  آیلین
4 سال قبل

سلام و خسته نباشید خدمت ادمین جان ببخشید پارت بعد کی میاد بسلامتی بعدم اینکه جا داری یادی کنم از دوران مدرسه حالا ک رفتم دانشگاه از چاه افتادم تو چاله با این درسای سخت و استادهای گنده دماغ … ا قا مرصاد دیابت نگیری از بس واسه خودت نوشابع باز میکنی خخخ مزاح کردما ناراحت نشید یوقت راستی ادمین این ایمیل برادر جانمه.. آیلین گیانم خوشبختم آبجی من کرد هستم ولی اهوازیا رو بشدت میدوسم

آیلین
آیلین
پاسخ به  Jana
4 سال قبل

منم خوشبختم عزیز, منم کوردا رو می دوستم, اصن به خاطر همین رمان اسطوره رو خیلی دوست دارم, اگه نخوندیش بخون, من خودم ترکم اهوازی نیستم, … پارت بعدی فک کنم دو روز دیگه میاد… واینکه فصل امتحانات هم رسید, دوستان تسلیت…

روزلی
4 سال قبل

عزیزم خوب کردی گذاشتیشون سرکار اصنا دمت گرم چیه ابروی هرچی دختره بردین بابا جمع کنین خودتونویکم جنبه داشته باشین جون عزیزتون 😕😕😕
این ازاولی دومیشم اینکه ادمین عزیزدل مارو ازراه بدر نکنین 🥺🥺سومیشم اینکه یکم جمع کنین خودتونو اینجا درباره پارت رمان نظر مینویسن ن اینکه شما بیای سفره دلتو واکنی ی گروهی چیزی بزنین جمع کنین خودتونو چیه پلاسین همش تا میخایم نظری بدیم یابخونیم باید صدتا پی ام های بدردنخوررد کنیم چیه بابا چ خبرتونه ؟؟حوصلم ندارم کل کل کنم باهاتون ادمین لطفن اهمیت بده ب نظراتمون

دسته‌ها

380
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x