رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 84

5
(1)

 

اتابک در جواب تمام حرفهایم میگوید:
-دستِ کم نگیرش…

لرزِ عجیبی قلبم را تکان میدهد. میدانم، خوب هم میدانم. اما راهش را چطور پیدا کنم؟!
-اگه بگیرم…

حتی نمیگذارد جمله ام را تمام کنم و میگوید:
-جوری زمینت میزنه که دیگه نتونی سرِ پا بشی!

نفسم در سینه گره میخورد! انقدر نفوذ کلامش زیاد هست که تا ثانیه ها نتوانم حتی حرف بزنم. و او جدی است… خیلی جدی!

-دوست، یا دشمن، یا شریک، یا رقیب… براش فرقی نمیکنه… وقتی پای بازی وسط باشه، هیچ رحمی نداره…

به سختی نفس میکشم. نمیخواهم به رویم بیاورم، اما سخت است!
-آبتین گفت… نامرد نیست…

اتابک با پوزخندِ پرنفرتی میگوید:
-تا ازش نامردی دیده باشه یا نه…
-ازش نامردی دیدی؟!

جوابم یک سکوت است و یک نگاهِ پرمعنا و سنگین! پر از حرف… پر از اعتراف… پر از “آره!”… پر از دلخوری و کینه… و تاسف!

نمیتوانم بهت زده نباشم. دلم نگیرد… و نترسم! آخر آبتین گفته بود که بهادر نامرد نیست. حالا شریکش، کسی که میگوید بهادر دشمنی را خوب بلد است و در بازی هیچ رحمی ندارد، با زبان نگاهش اعتراف میکند که هست! یعنی نامرد هست… یا از او نامردی دیده.

به سختی میپرسم:
-دیدی؟!
بازدمی بلند بیرون میفرستد و با تاسف سری به طرفین تکان میدهد

تابِ سکوت ندارم و بار دیگر میپرسم:
-ازش ضربه خوردی؟
-غذاتو بخور، سرد شد…

اصلا از گلویم پایین نمیرود و میگویم:
-اگه نامرده، بهم بگو… من باید بدونم… میخوام مراقب خودم باشم… باید بدونم چطور از خودم در برابرش محافظت کنم…

در چشمانم با جدیت میخواهد:
-ازش دوری کن!
و این همان تذکرِ تکراری است که قبلا از آبتین هم غیر مستقیم شنیده ام!

سر به اطراف تکان میدهم و اعتراف میکنم:
-نمیتونم…
متعجب میشود.
-چرا؟!

توضیح میدهم:
-بحث دوری کردن نیست… یا حتی فرار، یا ترس… ما همسایه ایم… من میخوام تو اون خونه بمونم و بهادر میخواد که برم… بازیِ پیچیده و سختی نیست… فقط باید بیشتر بشناسمش، تا بهتر واسه بازی آماده باشم و بیشتر واسه بُرد تلاش کنم…

با تکخندی متعجب میگوید:
-چرا انقدر برات مهمه؟

شانه ای بالا می اندازم و توضیحش چقدر سخت است. بگویم که دیوانه ی این هیجان و این بازی و… این آدمِ ناآرام هستم؟! بگویم که فکر روز و شبم شده بهادر و بهادر و بهادر؟!

همه چیزش… متفاوت بودنش… بی تفاوت بودنش… راحت بودنش… کارهای عجیبش… غیر قابل پیش بینی بودنش… و دلهره و هیجانی که با وجودش می آورد.

اصلا عوضی بودنهای خاصش… و راهنمایی ها و دلسوزی های از جان و دلش… مگر میتوانم این آدم را بدونِ اینکه حالش را بگیرم، رها کنم و مثل یک بازنده ی بدبخت بگذارم و بروم؟!

اصلا من عاشق این ماندن تا سر حدِ مرگ هستم!
-حورا؟!
با خنده ی سردرگمی میگویم:
-خب من… آدمِ جا زدن و رفتن نیستم…

پرتحسین… یا تاسف… میگوید:
-دختر سرتقی هستی… نمیترسی؟
ترس؟! اگر ترس نباشد که مزه نمیدهد!!
-نه… راستش!
-حتی اگه بگم که خیلی برات خطرناکه؟!

خب این را که خودم میدانم! این روزها خطرش را بیشتر و بیشتر هم حس میکنم. درست از روزی که در دفترش آن اتفاق مسخره افتاد! حالا دیگر اصلا نمیروم!

سکوت میکنم… و سکوتم به او میفهماند که همان دختر سرتقی هستم که در ذهنش است!
-تا کِی؟!
ساده ترین جواب را می دهم:
-تا وقتی که برنده بشم!

و او سعی میکند به من بفهماند:
-پس بگو خودتو آماده کردی واسه خورده شدن!
خورده شدن؟!! یک روز بهادر همین را گفت. که یک بازی است و خوردنِ همدیگر!

-نه… آماده ی خوردن!
با تاسف میگوید:
-بهادر درسته قورتت میده!

قلبم میلرزد.
-نمیذارم!
-ساده گرفتی…
همچنان میجنگم:

-نه! چون سخته، دوست دارم…
و او همچنان میخواهد قانعم کند:
-هرچی سخت تر باشه، ضربه ی بزرگتری میخوری…
-قرار نیست ضربه بخورم…

پوزخندی میزند:
-یه روز چشم باز میکنی و میبینی که باختی… خورده شدی… تموم شدی… اونوقت می بینی که چه ضربه ی کاری ای بهت زده… تازه دردشو میفهمی… تازه میفهمی که هیچی ازت نمونده… اون موقع طعم باخت رو با تمام وجودت حس میکنی!

چه ترسناک ترسیم میکند آینده را! و من چرا خنده ام میگیرد؟! بامزه میگوید!!
-عه!
چشمان قهوه ای اش را جمع میکند. ابروانم بالا میروند.
-آهان…

اخم میکند:
-حورا جدی بگیر حرفامو… من نمیخوام تو از این آدم ضربه بخوری!
نمیتوانم جلوی خنده ام را بگیرم و شرمگین میشوم، از اینطور بودنم!

-باشه ممنون…

-نگیر خودتو واسه ما حور و پری! دوتا چشِ عسلی داری، یه لب داری دیگه… میخوام بخورمت؟
و با خنده ای ادامه میدهد:
– هه… لب مَب نمیگیرم ازت… نترس… پاشو بیا!
جوابش را نمیدهم اینبار کلافه و عصبی تر است وقتی غر میزند:
-بیا دیگه اَاَاَاَه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۷ ۱۱۰۱۰۵۸۶۴

دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون…
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
00

دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو 3.7 (10)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۵۵۷۸۲۰

دانلود رمان کابوس پر از خواب pdf از مریم سلطانی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   صدای بگو و بخند بچه‌ها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنب‌و‌جوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعه‌ای از چای داغم را نوشیدم و…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۱ ۱۹۴۰۰۴۳۴۱

دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۴۴۲۹۸

دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۹۴۳۰۶۲

دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۹ ۲۱۰۲۱۸۰۲۹

دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۴۲۹۹۴۷

دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ از فروغ ثقفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر تجاوز عمویش، بعد از پانزده سال برمی‌گردد وبا یادآوری خاطرات کودکیش تلاش می‌کند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…  
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌
1 سال قبل

چرا اینقدر پارت ها کوتاه و تیکه تیکه است نذاری سنگین تری

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x