با این حرف سودابه ، زن عمویش هم آه کشید !
لابد او هم دلتنگ مرد زندگیش بود …
هانا با سینی فلزی و چند لیوان که چای در آنها خود نمایی می کند وارد حال شد ، لبخند روی صورتش جلوه نما شده سینی را وسط جمع گذاشت و کنار مادرش نشست
صدای سودابه را شنید که گفت : مرسی عزیزم !
هانا با همان لبخند لیوان هر کدام را مقابل خودشان نهاده گفت : خواهش می کنم ، دیگه کمتر برین تو نخ گذشته ها !
چه سنگ دل یعنی دلش برای پدرش تنگ نشده بود ؟ پس هانا هم به آرمین رفته بود !
سودابه جرعه ای از چای داغ را نوشیده آن را روی زمین گذاشت و گفت : باشه عزیزم
راستی هانا جان از سیاوش چخبر ؟
سیاوش که بود ؟ نامزد هانا ! هانا شرمگین شده معذب با گونه های سرخ گفت : سلامتی
سودابه دوباره گفت : کی عروسی میگیرید
هانا مجددا پاسخ داد : فعلا مشخص نیست خبرتون می کنیم
سودابه به رضایت لبخندی زده نگاه سمیه به دستانش خیره شد ، بغض در چشمانش در حال بازی بود ، دوست داشت برود جایی و این بغض را بشکند
بدون مکث از جا برخاسته راه دستشویی را در پیش گرفت
با ورودش به دستشویی در را بست و به چهره ی خود در آینه نگریست
شیر آب را باز کرده چند مشت آب سرد به صورت خود پاشاند تا بغضش از بین برود اما ناخودآگاه قطره اشکی روی صورتش غلتید و این جرأتی شد برای روان شدن مابقی اشک ها
گریه اش گرفته بود ، به حال تقدیر شومش ، عشق یکطرفه و ناکامش
گناهش چه بود ، چون دختر فقیر بود ؟ مگر انسان های فقیر آدم نبودند ؟ دل نداشتند ؟ حق عاشق شدن چه داشتند ؟ در چشمانش رگه های قرمزی دیده بود و صورتش لاغر تر از همیشه بود ، با دست محکم و وحشیانه اشک هایش را پس زده با خشونت و حرص مشتی آب سرد سرد روی صورتش زد ، به درک ! گور تمام دلخوشی های نداشته اش ، گور عاشقی و حتی آرمین !
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
مهسا جون خوشحالم که خوب شدی
خیلی ممنونم بابت رمان عالیه که دارین
مرسی عزیزم ❤️
مرسیی از قلم تون
ممنون گلم ❤️
😘
این جهان باتو خوش است ان جهان با تو خوش است این جهان بی من مباش وان جهان بی من مرو 💖💖
مرسی مهسا جون 😍
چه زیبااااا ماشالله به قلم تون
فدات ♥
😘
ممنون عزیزم 😍🥰❤️
سلام ببخشید میشه لطفاً بگید چطوری میتونم توی اکانت خودم داستان بزارم میشه لطفاً توضیح بدید
عزیزم نمیشه اینطور باید به ادمین اطلاع بدی ❤️
سلام
فعلا رمان قبول نمیکنن چه خودت بزاری چه ادمین
ولی حالا اگر قبول کنن هم باید به ادمین بگی ک تو رو ادمین کنه تا بتونی رمانت رو توی سایت قرار بدی
مهسا خانم عزیزم خوبی؟♥️ . عالییی هست رمانت.♥️✨
ممنون گلم 💚
خب بقیش 🙄😂