رمان دلارای پارت 143 - رمان دونی

 

پیام خوانده شد اما هر چه صبر کرد جوابی داده نشد.

زیر لب زمزمه کرد :

_بیشعور!

تمام طول شب را خودخوری کرد .

به خودش لعنت فرستاد که از ابتدا به حرف هنگامه گوش کرده و بالای سر دخترک آمده بود .

چنان درگیر وضعیتش شده بود که در این چند روز حتی در کلاس های دانشگاهش هم شرکت نکرده بود ‌.

چند روز بعد که مشغول تمیز کردن صورت دخترک با پنبه مرطوب بود احساس میکرد

شدت اضطراب و نگرانی اش از دلارای هم بیشتر است .

آنقدر که نتوانست سکوت کند :

_نگران نباش ….. اگر نیومد میریم خونه ما !

خوب می‌دانست خانواده‌اش قبول نمی کنند

اما دلش راضی نمیشد دخترک را تنها در خیابان رها کند

دلارای به مهربانی اش لبخند زد :

_تا همین جا هم زیادی مزاحمت شدم

امیدوارم یک روزی بتونم جبران کنم

تقه‌ای به در زده شد و صدای هنگامه آمد :

_اجازه هست ؟

آزاده نفس راحتی کشید و لبخند زد

اگر او آمده بود حتما برادرش هم همراهش بود

_بیا تو عزیزم

هنگامه با ترحم خیره صورت دلارای شد

_دستش بشکنه ….. ترکیدی که !

دلارای نگران پرسید :

_بابام حالش خوب بود ؟ مامانم ؟

هنگامه سر تکان داد :

_مامانتو چند ساعت نگه داشتن تو بیمارستان فقط

بقیه خوبن … تو فکر خودت باش

_منم خوبم

هنگامه پوزخند زد:

_آره معلومه

آزاده زودتر از دلارای گفت :

_روز اول ندیدیش که بفهمی الان خوبه

هنگامه جلو آمد

_پاشو زودتر بریم …. ارسلان پایینه اصلا هم اعصاب نداره

آزاده پوزخند زد :

_داداش تو کی اعصاب داره ؟

هنگامه به جای ناراحت شدن خندید :

_هیچ وقت

به سختی دو نفری روی ویلچر نشاندنش

دلارای نالید :

_نمیشه یک مسکن دیگه هم بزنی ؟

آزاده دور از چشم هنگامه به شکمش اشاره زد :

_برات ضرر داره

دلارای اصرار نکرد

هنگامه ویلچر را هل داد :

_بریم

آزاده پشت سرشان آمد

_استراحت مطلقه نباید حرکت کنه

حواستون به تغذیه و دارو هاش باشه

من بهش سر میزنم .

هنگامه چشمک زد :

_حواسم بهش هست بابا…..

البته من خونه ارسلان نمی مونم ولی بهش سر میزنم

_داداشت قراره ازش مراقبت کنه ؟!

مگه میتونه ؟!

پنج روزه بهش سر نزده حتی !

هنگامه بی حوصله شانه بالا انداخت

_راه دیگه ای داریم؟

خانواده خودش سایشو با تیر میزنن

صدای سرد آلپ ارسلان بحث را تمام کرد :

_قرار بود زود برگردی …..

منو نیم ساعته توی ماشین کاشتی ……

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لالایی برای خواب های پریشان از فاطمه اصغری

    خلاصه رمان :         دریا دختر مهربون اما بی سرزبونی که بعد از فوت مادر و پدرش زندگی روی جهنمی خودش رو با دوتا داداشش بهش نشون میده جوری که از زندگی عرش به فرش میرسه …. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستی pdf از پاییز

    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌» شنیده نمی‌شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
46 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
راحیل
راحیل
2 سال قبل

من احساس میکنم نویسنده از اینکه فوش میخوره حسابی لذت میبره

Sevili
Sevili
2 سال قبل

چرا پارت 144 نیستش

Sevili
Sevili
2 سال قبل

نمیاره نیستش
تو خدا درس کن 😭

رمان
2 سال قبل

چرا پارت ۱۴۴ و نزاشتی؟

Sevili
Sevili
2 سال قبل

چرانیست

Atanaz
2 سال قبل

لطفا زود زود پارت بزارید اههههه

کیانا
کیانا
2 سال قبل

بنظرم دیگه این رمان رو بزارم کنار بهتره🙏😐
جدیدا پارتای خیلی کمی میزارن
من یمدت برای همین دیگه این رمان رو نخوندم، چند شبه دوباره دارم میخونم اما پشیمونم کرد این پارته از شروع مجدد اینکار.

Raha
Raha
2 سال قبل

کسی اسم شخصیت اصلی الپ ارسلان میدونه؟

ساسی
ساسی
2 سال قبل
پاسخ به  Raha

چی ⁦☹️⁩

kiana_y
2 سال قبل

بچه ها من، جومونگ، سوسانو، اویی، ماری، هیوبو، بانو یومیول، بانو یوها، بانو سویا، سایون، اوته موپالمو و… میریم نویسنده ی رمان دلارای و از جمله ارسلانو میکشیم فاطمه جونم همراه با گروه دامُل میرن نویسنده ی رمان گلاویژ رو میکشن و بقیهتون هم همراه تسو، مامانش، وزیر اعظم بادوکبال، امپراتور و یانگ جو و یانگ سولان و یونگپوی خنگ و… و ارتش ساچرلو میرن حساب نویسنده ی رمان عشق ممنوعه استاد و عشق صوری و امثال اینجور نویسنده ها رو برسن نظرتون چیه؟؟؟

neda
neda
2 سال قبل
پاسخ به  kiana_y

عالی 😅😂😂😂

Tamana
Tamana
2 سال قبل
پاسخ به  kiana_y

😂😂😂😂👏🤣🤣

دنیاا
2 سال قبل

هنوز شروع نکردم تموم شد ، دیگه آین دنیا به درد نمیخوره😐

گندم
2 سال قبل

ریدم به این زندگی 🙄
ریدم به ارسلان🙄
ریدم به داراب 🙄
ریدم به خانواده دلی 🙄
ریدم به خانواده ارسلان🙄
ریدم به هومن 🙄
ریدم به دلاری🙄
ریدم به هنگامه 🙄
ریدم به نویسنده اخه چرا انقدر کم ها با ما پدر کشتگی داری 🙄

fati
2 سال قبل
پاسخ به  گندم

هزار بار…اصن ریدم ب هفت جد ابادشون

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط fati
Narsoo
Narsoo
2 سال قبل

وقتی دلارای با ارسلان رو ب رو میشه: ببین ارسو میمون من خودم درد دارم کاری نکن با این ولیچره بیام ت حلقتااا😐
هنگامه رو ب ارسلان: مشنگ خودم اعصبی ام‌ با مشت محکم میزنم ت دهنت ک ۳۲ تا دندونت بریزع بعد مجبور بشی فقط با نی سوپ بخوری😐
😐😐 ارسلان: شما میدونین کی جکی جانو کشت؟
دلارای و هنگامه:نهههه😐
ارسلان گارد ننه جکی جانو میگیره: من کشتمش با شورت قرمزم و با یک قودااا زدم ب دو قسمت مساوی تقسیمش کردم😐
هنگامه: مرتبکه زر نزن با اون صدای نکره‌ات کاری نکن شورت پلنگ صورتی باباتو کنم ت حلقت😐
دلارای: پهن گاوو 🐄 ت سر من ک عاشق تو شدمممم😐 بعد حالت ضعف میگیرع و میگه: اههه کی شاهزاده سوار بر خر سفیدم می اید؟😐
ارسلان: اینا جلوت وایساده ببین چقدر جذابه😐🦍 حرف اضافی هم زدی میبرمت میندازمت جلو اون داراب مفنگی😐
دلارای: نویسنده این رمان کیه منو انقدر ضعیف و بدبخت بیچاره نشون داده آدرس بدین می‌خوام این ویلچرو کنم ت حلقش؟؟

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Narsoo
ادا
ادا
2 سال قبل
پاسخ به  Narsoo

واییییییییییی ترکیدم از خنده

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  Narsoo

😂😂

Atanaz
2 سال قبل
پاسخ به  Narsoo

ننههههه🤣🤣🤣

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
2 سال قبل

مرسی نویسنده بازم زحمت می‌کشی دگه

...
...
2 سال قبل

کی میاد بریم ارسلان بکشیم ؟

neda
neda
2 سال قبل
پاسخ به  ...

فک کنم خیلیا بیان 😂😂

asma
2 سال قبل
پاسخ به  ...

نه والا نیاز نیست ارسلان بکشی باید دلارای بکوشیم که بهش نمیگه حامله است 😐

اصلا میگم یه سوال چرا مثلا با شوهراشون یا دوست پسراشون دعوا میکنن دیگه نمیگن بهش حامله ان؟؟!!!!😮

ارام
ارام
2 سال قبل
پاسخ به  ...

من پایم تو فقد ساعت و روزشو بگوووو

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  ...

من من🙋

آرمیتا
آرمیتا
2 سال قبل
پاسخ به  ...

من میام به مولا🗡🗡🗡🗡یعنی تیکه تیکه تیکه اش میکنم 🤣🤣🤣🤣
😐ارسلان باشعور‌ ،گلابی
ولی نمیدونم چرا کراشه🤣😔

دنیاا
2 سال قبل
پاسخ به  ...

قبل از اون دلم میخواد نویسنده رو با روش سامورایی به ۸۸ قسمت مساوی تقسیم کنم بعد ارسلان ، من از دست این نویسنده ۲ و نیم کیلو کم کردم از بس حرص خوردم

آرمیتا
آرمیتا
2 سال قبل

😐😐😐بله‌ مرسی
تاثیر‌ گذار بود 🍭❤
شکلات بخور نویسنده قندت‌ نیفته‌ این همه نوشتی 🍬

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  آرمیتا

شکلات براش کمه باید براش کیک بخریم😂

آرمیتا
آرمیتا
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

اره والا🤣😂🤣🤣🤣🤣🤣🎂🎂

Elina
Elina
2 سال قبل

کاش یکم زیاد تر بود🥺

آرمیتا
آرمیتا
2 سال قبل
پاسخ به  Elina

ای کااش‌……
هعییی😔

......
......
2 سال قبل

ای خدا این نویسنده رو بکش همین

P:z
P:z
2 سال قبل
پاسخ به  ......

نهههه
نگووو من حالم بهم میخوره از رمانای نصفه

رمان بااید تموم شه
و گرنه کی ادامشو بنویسه؟
دیجی تلما تو ادامشو مینویسی؟ این مسئولیت رو قبول میکنی؟😂😂😂😂😂

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
2 سال قبل

پارت ۱۴۴ :

دلارای دوباره بغض کرد از بی کس و کاری خودش
ارسلان از شیشه جلو ماشین نگا کرد ک دلارای عقب نشسته ی گوشه و مثل بدبختا داره گریه میکنه ،، اما محل نداد‌
هنگامه گفت : ارسلان این استراحت مطلقه باید حواست به داروها و تغذیه اش و.. هم باشه ها
ارسلان گفت : مگه من نوکرشمممممم ؟؟
هنگامه گف : ولی تو باعث این اتفاقاتی !
ارسلان هم گوشه جوب نگه داشت و دوتاشون و پرت کرد بیرون و رفت نشست زیر باد کولر …
دلارای یک نظر به هنگامه نگاه کرد و یک نظر به وضع فلاکت بار خودش و در آخر به حرف آمد و با جان کندنی که جان ماراهم بالا آورد گفت : آه بیا ببین چیکار کردی هنگامههه ، ای خاک برسر من کنن با این دوستام🗡😩 من الان چه غلطی بخورم تو جوووب ؟
هنگامه هم بهش برخورد و گفت : بیا برو تو کووووچههههه (دوستان با لحن بخونیدش🤣) و بعد هم هنگامه گذاشت و رفت و بالاخره دلارای مرد و همچی به خوبی و خوشی تمام شدددددددد😃😃😃😃😃😃

کلاغه به خونش نرسید اما دوست دختر ارسلان رسیددددد😀🤣🤣🤣🤣
دیگه برید خونه هاتونننن😀🗡🗡🗡🗡😩😩😩😩🤣🤣🤣🤣🤣🤣

ادا
ادا
2 سال قبل
پاسخ به  دیجی تلما😜

واییییییییییی ابن خیلی قشنگتر از پارت جدیده بود🤣🤣🤣🤣

آرمیتا
آرمیتا
2 سال قبل
پاسخ به  دیجی تلما😜

😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣

asma
2 سال قبل
پاسخ به  دیجی تلما😜

😂😂

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  دیجی تلما😜

😂😂😂

تورو سننه قربونم بری
تورو سننه قربونم بری
2 سال قبل

بابا ازت کم میشه یخورد بیشتر بنویسی از نویسنده رمان گریز یاد بگیرررر هووف بازم خمارییی

Setayesh
2 سال قبل

دستت درد نمیکنه نویسنده جان با نوشتنت

لمیا
لمیا
2 سال قبل

خاک توسرت دلی با این عاشق شدنت یارو زحمت نکشید بیاد ملاقاتش سر بزنه حتی اوووووف!!

ادا
ادا
2 سال قبل

واییییییییییی خدارو شکر که اومد و علا به ۲۶ روش سامورایی تیکه تیکه اش میکردم

دسته‌ها
46
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x