باز هم تسلیم نشد
با آخرین انرژی در حمام را باز کرد و جلو رفت
خودش را به وان خالی از آب رساند و با کمک آن روی زمین نشست
دیدش کامل تار شده بود
بیشتر از آن نمی توانست ادامه دهد
حتی فکرش را هم نمیکرد تا این حد ضعیف شده باشد
انگار کتک های داراب و وضعیت روحی اش دست به دست هم داده بود تا جانش را بگیرد
ته مانده توانش را هم جنین می کشید
سرش را به وان چسباند و نالید
نمی دانست چند دقیقه در همان حال باقی ماند
که صدای آلپ ارسلان از جا پراندش
_اینجا چی میخوای ؟
به سختی سرش را بالا آورد و خیره اش شد
سوئیچ ماشین در دستش بود و دست دیگرش را به چهار چوب در تکیه داده بود
بی حوصله دوباره پیشانی اش را به گوشه وان چسباند
کمی بهتر شده بود
اگر هر چند دقیقه می نشست و استراحت میکرد
شاید می توانست دوش بگیرد
ارسلان دوباره پرسید:
_کری ؟ میگم اینجا چیکار میکنی ؟
آرام جواب داد :
_توی حموم چیکار می کنن ؟ منم همون کارو میکنم
آلپ ارسلان پوزخند زد :
_خیلی کارا می کنن ولی فکر نکنم تو جونشو داشته باشی کاراشونو تکرار کنی !
دلارای عصبی چشمانش را بست :
_برو بیرون
_داری پس میفتی ، برم بیرون کی جنازتو جمع کنه ؟
دلارای بغض کرده نگاهش کرد
احتمالا او دل نازک شده بود که جملات ارسلان مثل خنجر در قلبش فرو می رفت وگرنه آلپ ارسلان عادت داشت به این گونه صحبت کردن !
ارسلان نگاهی به چشمان غرق اشکش انداخت و پوف کشید
سوئیچ را روی میز پرتاب کرد و وارد حمام شد :
_پاشو برگرد تو تخت
دلارای نالید :
_ولم کن
_پاشو لج نکن دلی حوصله ندارم
_باید دوش بگیرم
_با این وضع ؟ اصلا می تونی آب رو باز کنی ؟
_میتونم
ارسلان بازویش را گرفت :
_پاشو بهت میگم
دلارای بی طاقت زیر گریه زد
توان مقابله نداشت
_نمیخوام ولم کن
تمام بدنم بوی خون میده
از خودم چندشم میشه
هنوز جای دستای داراب و زمانی که کتکم میزد
احساس می کنم
همه جام کثیفه
ارسلان پوف کشید :
_در بیار لباساتو
دلارای بهت زده نگاهش کرد :
_چ … چی ؟!
_مگه نمیخواستی حموم کنی ؟
در بیار لباساتو !
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
دو شب نخوابیدم تا صبح، صد تا پارت رو دو روزه خوندم…
ببینم آخرش ارسلان چیکار میکنه 😱🥳
آخرشم شد این…
جان هرچی دوست داری یکم تیز تر پیش برو…🚶🏻♀️💔
زینب تویی؟؟؟؟؟
آخییی😕☹🙁🙁🙁☹☹☹
ارسلانِ وحشییی🙄
ارس بعضی وختا خیلی جنتلمن میشه بعضی وقتا شیطان رجیم
اصن نمیدونم موندم بین دوست داشتن یا نفرت از ارسلان
لطفا کمکم کنین🙏🙏🙏
معمولا وسط جنتلمن بودن میشه شیطان رجیم..تا آدم میره تو هس میزنه(…)🤐🙄
از خود دلارای کمک بگیر اون خوب میدونه عشق یا نفرت 🚶🏻♀️😂
ازه والا
راستیتش اونم نمیدونم دلم براش بسوزه یا بگم حقشه؟ 🤔🤔🤔
فاطمه چرا استیکرها این شکلی شده؟ بد شده🥺
فاطمه نمیشه به نویسنده بگی بیشتر بده بابا تبدیل به فسیل شدیم
یه سوال اصلا میشه اسم این چند خط رو پارت گذاشت
این حتی نیم پارت هم نبود
این در اصل سه پارته
😂
🙄🙄
بابا چه کمش کردی سه پارت؟ این خودش چهارددددعع پارتها😂
بخدا جدی میگم 😂
کسایی که کانال تلش رو دارن میدونن
😂😂😯
راس میگه حواسم نبود😂
این کسی که اومده خودشو به عنوان نویسنده رمان دلارای معرفی کرده نویسنده نیست
منم الان مث دلارای گریم میگیره بس که پارت کمه
گریه کنید خالی میشید
😑
افرین یک پارت دیگه بزار روزی دوتا بزار لطفا
نمیشه
😏
نویسنده هدفت از اینهمه خریدن اه و نفرین برای خودت چیه!؟ 😏😏😏😏
بابا این نویسنده نیسستت
پس کیه؟!
وااااااای من دیگه خسته شدم چه وضع زمانه آخه
هی یه هفته هم تو حموم میخوایم علاف شیم🙂
درسته
دیقن🤣🤣🤣💔
نویسنده جان نمیتونی بنویسی ننویس
خستمون کردی بابا
من با رمان تو چهار تا رمان نوشتم و تموم کرد!
لطفاً یکم بیشترش کن
😒😒
پارت بعد به مقاومت دلارای در برابر درآوردن لباس ایشالا ۵ پارت دیگه از حموم در میاد
واقعا
کاش یا پارت درس بزاری یا کلا نزاری😊
ای کاش دلارای و بچش برن زیر گل
با دعای گربه سیاه بارون نمیاد
آهان پس تو دعا میکنی که اصلا بارون نمیاد بابا اینقدر دعا نکن گربه سیاه
معلومه حسابی از دستش حرصی شدی😂
ولی من بیشتر بهش میخندم اخه جواباش خیلی حرص دراره😂🤕
حرص نمیخورم دارم با سازی که میزنه همراهش میرقصم
هر کی هست خیلی خره
الان این چ ربطی داشت😒😂
ای مرگ ولم کن
ای درد ولم کن
ای طاعون پاشو
ارسلان زرشک دلارای باقلوا
واااییی دلم میخواد نویسنده رو گیر بیارم فقط دستم بهت نرسه نویسنده ببین چیکارت میکنم یکککک ترورررر هسته ایتتتت کنم ک اااااوووون سرشششش ناپیداااا ت فقط بیااااا بیاااا بیااااا واااییییی نوییسنددده نویسسسنددده
😑💔🐄
من اینجا هستم کاری دارید
بس کن دیه بس کن فاطمه گفت نویسنده نیستی😑
خداوندا همه مریضان را شفا بده😭
اسکل نره خر
😒😒😒😒😒😒😒
اولیش هم خودت😏
بشین عبااااس
نگو که اسمش عباسه که پارم😂😂😂🤣🤣🤣
وایییییییی خدا دلم میخاد کلمو بکوبم دیوار با این وضع کوتاهیه رمان خسه شدم هی صبر صبر اخرم خوندنش هیچ ی دقیقع هم طول نکشید😓
خب بکوب
می گما داشتم پارت قبلی این رمان و با الان مقایسه می کردم والا خوب می نوشت الان کند ذهن شد 😂
و نتیجه گرفتم به غیر از رمان الفبای سکوت همشون همینجورین 😂😐
کم و بیش رفتارای آلپ ارسلان مثل دوست پسر منه
وحشی 😒
افرین
درود بر تو که دوست پسر داری /:
ارسلان تکه
دومی نداره
حتما😂😂😂😂😂
😂😂😂
اا اولین کامنت مال من بود😂😂
چقد ارسلان سگه😐