رمان دلارای پارت 219

5
(3)

 

ارسلان نیشخند زد
دخترک آرتیستی بود برای خودش!

صدای حاج ملک شاهان از شدت خشم میلرزید

_ اینجا چه خبره؟

شاگردش که گفته بود باور نکرد اما انگار همه چیز واقعی بود!

دلارای لبخند زد

در زندان به این مرد التماس کرد و او اعتنا نکرد!

زودتر از ارسلان گفت

_ سلام پدرجون!

ارسلان دوباره لبخند زد و حاجی با چشمان گشاد شده غرش کرد

_ برید خونه میام

اینبار ارسلان گفت

_ فکر نمیکردم راهمون بدی حاجی

_ بسه صداتو ببر پسر

ارسلان خندید

_ خوب نیست با کسی که زندان بوده کلکل کرد!
بالاخره با دزد و قاتل گشته
شاید تاثیر گذاشته باشن روش

رو به شاگرد پدرش ادامه داد

_ محمود حاجی برات تعریف کرد؟
علیرضا میگفت خودت تا پاسگاه رانندگی کردی

محمود به تته پته افتاد و حاجی به نفس نفس افتاد

_ گم شید ازینجا

_ محمود کنجکاوه بدونه

محمود با اضطراب زمزمه کرد

_ نه آقا ارسلان من غلط بکنم دخالت کنم

ارسلان خندید

_ به نظر من دوست داری بدونی ولی از حاجی میترسی
نظر تو چیه دلی؟

دلارای با اضطراب لبخند مصنوعی زد و ارسلان دستش را فشرد تا به خودش بیاید

با صدایی بلند ادامه داد

_ حاجی دیگه زیادی از اونور بوم افتاده
پلیس آورد سر تخت پسر و عروسش!
دیگه بعدش رو خودت تصور کن

محمود از شرم سرخ شد و صدای پچ پچ ها بلند شد

حاجی با صورت کبود شده غرید

_ خفه شو آلپ‌ارسلان

ارسلان بی توجه به او ادامه داد

_ حاجی کارت قشنگ نبود
باور کنی یا نه صیغه بودیم!

حاج یعقوب دفاع کرد

_ بس کن پسرجان صلوات بفرست برو پی کارت بابات سکته میکنه
کسی به زن تو کاری نداره

_ آخه نگاه خودتم تا چنددقیقه پیش رو بدن زنم میگشت حاجی!

یعقوب از حرص سرخ شد و ارسلان پوزخند زد

_ آخه از نظرشما اگر زنی چادر نپوشه یعنی ریخته بیرون که چشمای کثیف شماها رو بدنش بچرخه

_ دلارای!

صدای زمزمه بهت زده هومن بود

_ حاجی؟ چه خبره اینجا؟

ارسلان لبخند ریزی زد

زمان شلیک بود
شلیک آخر
بزرگ ترین هدف!

_ دیر رسیدی داداش اما نگران نباش
بخاطر تو تمومش نکردیم

هومن مات جلو امد

_ چی میگی تو؟ چه داداشی؟

حاج ملک شاهان دستش را به دیوار گرفت تا زمین نخورد

اینبار صدایش ملتمس بود

_ ارسلان!

_ دلتنگ برادرمم حاجی

هومن شاکی جلو امد

_ این چه مسخره بازیه دیگه؟ حاجی امر کنی زنگ میزنم پلیس

دلارای بهت زده دست ارسلان را گرفت

_ ارسلان بریم

_ هیش تازه اومدیم

_ زیاده روی نکن

_ دستات چرا یخ زده؟

_ نکن ارسلان این خیلیه…

هومن تکرار کرد

_ برو ازینجا تا زنگ نزدم ۱۱۰

_ آدم با داداش بزرگش این کارو نمیکنه پسر

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Maedeh
1 سال قبل

آقا این پسر منه😂
ارسسس اینهمه بکشش بک…😐الهو اکبر
این حاجی منو خیلی حرص داد 🤣همینجوری ادامه پیدا کنه🤣🤣🤣🤣دیگه نمیگم حاجی ابلفض بزنه کمرت🤣🤣🤣 چون تا پارت های دیگه ابلفض نمیزنه کمرش😂میزنه به سرش
خدایا راز پخش بشه
همه تو صورت حاجی تف کنن
ابروش بره😐

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

یه حسی بهم می‌گه اون چیزی که ارسلان فکر می‌کنه که هومن پسر صیغه ایه باباشه و اینا، اشتباهه

Maedeh
پاسخ به  𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

منم همین فکرو میکنم

ریحان
ریحان
1 سال قبل

داره جالب میشه

Sana:)
Sana:)
1 سال قبل

خب
شاید اولین پارتیه ک داره از ارسلان کم کم خوشم میاد😂😏

Hani
Hani
1 سال قبل

وای خدای من خیلی هیجانی شدی ولی امیدوارم تهش گند نزنه
و در ضمن خیلی خیلی کم بود😒😒🙄🙄 :wpds_cry: 

حنانه
حنانه
1 سال قبل

ببین بنظر من یا پارت طولانی بذار یا دو تا پارت بذار چون اینجوری واقعاً خیلی کمه

پانی
پانی
1 سال قبل

شت حتما هومن لو میده همونجا که دلارای حامله اس

نسیم
نسیم
1 سال قبل

واای لعنتی کم بووود داره یه کم هیجانی میشه امیدوارم نویسنده گند نزنه🫣

رها
رها
1 سال قبل

چ قددد زیاااددد😑🤧
میخای انققد کم بزاری خب حداقل دو پارت بزار

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x