رمان دلارای پارت 281

3.7
(3)

 

 

 

 

 

آلپ‌ارسلان قدم اول را سمت بچه برداشت

 

دلارای آب دهنش را فرو داد

شک نداشت او بی توجه به دخترشان راه خودش را ادامه می‌دهد اما اینطور نشد

 

بالای سر هاوژین ایستاد و همانطور که موبایل را با یک دست گرفته بود با دست دیگر زیربغل هاوژین را گرفت و روی هوا بلندش کرد

 

_ چه سوالایی میپرسی هنگامه

از کجا بدونم بچه‌ی کیه؟

اومدم خارج بزام بچم مقیم اینجا بشه!

 

هاوژین را از بازویش بالا گرفت و ادامه داد

 

_ قطع کن بعدا بهت زنگ می‌زنم

 

منتظر حرفی از او نماند

 

تماس را قطع کرد و موبایل را در جیبش فرستاد

 

با اخم به بچه زل زد

 

موهایش را با حالت بانمکی بسته بودند و چشمان آبی رنگش سرخ بود

 

دستش را زیر چانه اش کشید و صدای جیغ بچه بلند تر شد

 

عصبی پوف کشید و همانطور که بچه را زیر بغلش می‌زد به جمیله ناسزا گفت

 

هم زمان رو به یکی از بادیگارد ها که مشغول جابه جایی صندلی ها بود غرید

 

_ من هي والدة هذا الطفل؟

( مادرش کیه؟)

 

 

 

صابر ایستاد و نگاهی به هاوژین انداخت

دخترک با ان لپ های آویزان شبیه به نقاشی بود

 

_ واحدة من الفتيات سیدی ، وصل جديد

( یکی از دخترا آقا ، جدید اومده)

 

هاوژین دیگر هق هق نمیکرد

 

خسته از اشک ریختن سرش را روی شانه آلپ‌ارسلان گذاشت و بغض کرده دلارای را صدا زد

 

_ مَه‌مَه

 

ارسلان معذب اخم کرد

در عمرش بچه ای را در آغوش نکشیده بود

 

_ اين والدته؟

(مادرش کجاست؟)

 

صابر نگاهی به اطراف انداخت و سر تکان داد

 

_ لا اعرف سيدي

(نمیدونم آقا )

 

با اشتیاق نیشش باز شد و یک قدم جلو آمد

 

_ هل علي أن أحضنه؟ سوف أجد والده

(میخواید من بغلش کنم؟ مادرش رو پیدا می‌کنم)

 

هاوژین با درد سرش را در گردن آلپ‌ارسلان فرو برد و نامفهوم غرغر کرد

 

آلپ‌ارسلان دستش را محکم تر دور کمر دخترک حلقه کرد

ناخواسته لبش کش آمد

بچه‌ی یک ساله چطور شکم داشت؟!

 

 

 

 

به صابر اعتماد داشت اما پسرک سر به هوا و شیطان بود

 

پسر ۱۶ ساله ای که از ۹ سالگی در کلاب بزرگ شده بود

 

خانواده ای نداشت و آلپ‌ارسلان تنها به دو دلیل پذیرفتش!

 

اول هیکل بزرگش که از همان بچگی مطمئن بود میتواند نگهبانی دهد و دوم اینکه دستش کج نبود

 

برای او که اکثر اوقات در کشورهای دیگر بود همچین افرادی غنیمت به شمار می آمدند!

 

بچه را سمتش دراز کرد

 

بچه ی مردم به او ربطی نداشت

 

پسرک خودش در ناکجا آباد همراه دلارای بزرگ میشد و او حتی نمیدانست چه شکلی‌ست

 

حسی بد سراسر وجودش را گرفت اما به روی خودش نیاورد

 

با اطمینان از اینکه صابر فارسی نمی‌داند غرید :

 

_ گور بابای دلی و توله‌اش!

 

گفت و خبر نداشت دختری در چند متری چطور صدای شکستن قلبش را شنید!

 

صابر با نیش باز گونه ی هاوژین را زیر انگشتانش گرفت و لپش را کشید

 

_ سمین!

(تُپلو!)

 

 

 

 

هاوژین با بدعنقی جیغ کشید

 

دردش نگرفته بود اما دختر آلپ‌ارسلان بود!

 

صابر بلندتر خندید و اخم آلپ‌ارسلان عمیق شد

 

_ هذا الطفل ليس لديه أعصاب!

(اعصاب نداره این بچه!)

 

آلپ‌ارسلان از میان دستان صابر بیرون کشیدش و سمت آسانسور رفت

 

_ لست منزعجًا. قل لأمه أن تصعد إلى الطابق العلوي وتلتقطه مني!

(لارم نکرده . بگو مادرش بیاد بالا از من تحویل بگیرش!)

 

سوار آسانسور شد و دکمه را فشرد

 

دخترک در آینه به خودش خندید و صداهای عجیب غریب درآورد

 

در آیینه خیره اش شد

 

چشمان زیبایی داشت

چشمان مروارید هم همین رنگ خاص را داشت

 

هاوژین ناگهان دستش را روی آیینه کوبید و جیغ کشید

 

به سرعت عقب گرفتش و از آسانسور بیرون آمد

 

با خودش هم دعوا داشت!

 

هر دو اخم داشتند!

دخترک از او هم بی اعصاب تر بود

 

 

 

 

وارد اتاق شد و در را بست

 

سال ها در این اتاق زندگی کرده بود

 

همان سال هایی که حاج ملک‌شاهان طردش کرد و او را به غربت فرستاد تا آبرویش حفظ شود!

 

تلخ پوزخند زد و گوشه تخت نشست

 

دلش نمی‌خواست دخترک را از آغوشش بیرون بیاورد

 

به قول صابر تپل و بانمک بود اما حوصله نداشت

 

مسیری طولانی آمده بودند و خسته بود

 

بچه را روی تخت گذاشت و بی توجه به غرغرهایش سمت حمام رفت

 

چه اهمیتی داشت کودکی را روی تخت رها کرده بود؟

 

با خیال راحت دوش گرفت و صورتش را شیو کرد

 

خواست برهنه از حمام خارج شود اما یاد دختربچه افتاد

 

زیرلب ناسزایی گفت و حوله ای دور کمرش بست

 

از حمام که بیرون زد خیره هاوژین ماند

 

سینه خیز خودش را به لبه تخت رسانده بود

 

دستش را به پتو گرفت و خودش را جلوتر کشید

 

زیر بدنش خالی شد و سقوط کرد اما قبل از برخورد به زمین آلپ‌ارسلان خودش را با دو قدم بلند به او رساند و در هوا بغلش کرد

 

 

 

 

 

 

 

هاوژین جیغ کشید و دوباره شروع به گریه کرد

 

آلپ‌ارسلان با اخم روی تخت پرتش کرد

 

مطمئن بود دردش نگرفته اما دوباره به نشان اعتراض جیغ کشید

 

صورتش در هم فرو رفت

 

با اعصابی خراب پوف کشید

 

دستمال سفید رنگی از روی میز چنگ زد و دست های کوچک بچه را گرفت

 

زخم روی چانه‌اش را تمیز کرد و میان جیغ هایش غرید

 

_ ننه‌ات جیغ جیغو بوده یا بابات که این از آب دراومدی توله؟ ببند دهنتو سرم درد گرفت

 

هاوژین بلند تر جیغ کشید و آلپ‌ارسلان بعد از پرت کردن دستمال در سطل آشغال هدفونش را برداشت و روی گوش هایش گذاشت

 

سیگاری برای خودش آتش زد و پاهایش را روی میز گذاشت

 

چشمانش را بست

 

پسرک او کجا بود؟

او چه عادت هایی داشت؟

جیغ می‌کشید؟

بداخلاق بود؟

چشمانش چه رنگی بودند؟

هنوز هم طبق گفته های دکتر سونوگرافی تپل بود؟

خوب غذا میخورد؟

اصلا بچه به این سن غذا خور بود یا نه؟

 

پوزخند زد

شاید وقتی مادر بچه برای تحویل گرفتنش می آمد این سوال را می‌پرسید!

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

148 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
yasi
yasi
11 ماه قبل

خیلی دیر دیر پارت میزاری

ناشناس
ناشناس
11 ماه قبل

گفتم اگه امشب نیاد دیگا نمیخونم
این فقط منتظره پارتاش بالا بره🖕

گلی
گلی
11 ماه قبل

بچه ها کامل رمان رو پی دی اف گزاشتن که بخریم،کسی خریده؟؟

ₑₗₕₐₘ
ₑₗₕₐₘ
پاسخ به  گلی
11 ماه قبل

برای منم سواله آیا کسی خریده رمان رو؟

fati
fati
پاسخ به  ₑₗₕₐₘ
11 ماه قبل

نخرینا من خریدم تا همینجا رو نوشته ادامشو هر زمان ک نویسنده بزاره توی پی دی اف گذاشته میشه

yasi
yasi
پاسخ به  گلی
11 ماه قبل

کجا

Nikbano
Nikbano
11 ماه قبل

ادمین ممنون فقط لطفا زود تر یکی دیگه بزارید دق میکنیم

Mina
Mina
11 ماه قبل

نویسنده زیر لفظی میخاد

آخه چرا دیر به دیر پارت میده گنا داریم به خدا
میام پارت جدیدو بخونم اول میرم پارت قبلیو میخونم که یادم بیاد چی بود و چی شد بعد پارت جدیدو میخونم
تا الان همینجوری پیش اومدم
هعپ

خسته
خسته
11 ماه قبل

سلام بچه ها نویسنده رو فحش ندید اون همه اش رو چند سال پیش نوشته تموم هم شده اونی که تو چنل میزاره رو هم فحش ندید اون خودش از تلگرامی جای میزاره ولی تا میتونید اونی که پارت های این رمان رو تو تلگرام میزاره رو فحش بدید چدن رمان رو خرید حالا واسه اینکه پیچش طرفدار زیادی داشته باشه یه نیم چوس پارت میزاره

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
پاسخ به  خسته
11 ماه قبل

اگه کاملش بلدی بگو ما هم بخریم مشکل اینه که کاملش پیدا نیست

خسته
خسته
پاسخ به  مادر ارسلان:)
11 ماه قبل

قبلا تو یکی از سایت ها کاملش بود خیلی هم نظر درموردش دادن (البته شاید الکی بود پول رو بفرستی رمان رو نفرستن) و اینکه قیمتش اون موقع ۲۶هزار تومن بود داخل روبیکا نظرات زیادی دومودش دادن اکثر خوب بود منم از همون طریق با این رمان آشنا شدم وگرنه سالی یه بار به زور رمان میخوندم اولین رمان و آخرین رمانی میشه که آنلاین میخونم

زهرا
زهرا
پاسخ به  مادر ارسلان:)
11 ماه قبل

سلام یه کانال تلگرام هست از اینجا جلوتر هست جمیله دلارای رو گذاشته سردخونه ارسلان هاوژین بغلش هست در سردخونه رو باز میکنه دلارای رو ببینه

ازهار
ازهار
11 ماه قبل

بنطر من ارسلان همینه که هست وباهمه اینجوریه واخلاقش اینه تخسیر دلارای که گند زد به زندگی خودش مثلا ازاول خودش لخت شد واویزون ارسلان شد درسته که عاشق وفلان ولی خوب اخلاق ارسلان رو میدونست وازاول بهش گفت واسه یه شب میخوامت وبس بعد به خواست خودش باردار شد ونظر ارسلان براش مهم نبود وبازور وکتک وشلاق وبازداشت عقد کردن واخرش الفرارررر حالا داره زندگی دخترشو به گوه میکشه عجب این دلارای اعصاب خردکنه😑😑😑😑😑

ازهار
ازهار
11 ماه قبل

بچها پی دی اف امده کامل فروشیه ۱۹تومن
گوگل بزنین میاد

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط ازهار
سگ اعصاب
سگ اعصاب
پاسخ به  ازهار
11 ماه قبل

اره منم دیدم یکی بره بخره تروخدا

Mahdieh
Mahdieh
پاسخ به  ازهار
11 ماه قبل

پی دی آف من خریدم کامل نیست تا همین جا که خود نویسنده نوشته هست

فرزانه
فرزانه
پاسخ به  ازهار
11 ماه قبل

پی دی اف کامل نیست کهه.تاهمینجاست فقط

Parham
Parham
11 ماه قبل

ا.گه دقت کنید وقتی کامنت ها ۳۰۰رو رد میکنه پست بعدی رو میزاره

F.S
F.S
11 ماه قبل

من فشاری شدم سر این رمان
یه رمان خوب معرفی کنید فشارشو کم کنه

Par
Par
پاسخ به  F.S
11 ماه قبل

گناهکار، پارلا، قرارنبود، تقاص، تا تلاقی خطوط موازی، هفت خط، خانوم باش و دیگه ….😁 اینا زیادی خوبن

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
پاسخ به  Par
11 ماه قبل

گناهکار عالییییییه بخونین
شخصیتش آرشام مث ارسلانه

F.S
F.S
پاسخ به  مادر ارسلان:)
11 ماه قبل

داش اون کراشمه آخه آرشام کبیر و با ارسلان مقایسه میکنن

F.S
F.S
پاسخ به  Par
11 ماه قبل

مرسیی

goli
goli
11 ماه قبل

چرا پارت گزاری ها منظم نیس 🥺هر روز اینجا پلاسیم

نقطه سر خط
نقطه سر خط
11 ماه قبل

حالا می بینین دلی یکی دیگه از دخترارو برا گرفتن بچه میفرسته .

....Aramesh..
....Aramesh..
پاسخ به  نقطه سر خط
11 ماه قبل

منم این طوری میگم

زهرا
زهرا
پاسخ به  نقطه سر خط
11 ماه قبل

نه جمیله دلارای رو میندازه سردخونه بعد ارسلان هاوژین بغلشه میره در سردخونه رو باز میکنه ک دلارای روببینه

تنها
تنها
11 ماه قبل

من یه رمان دیگم خوندم این هنوز ادامه داره،چرا انقد مزخرف پارت میزارید

اهورای دلارای :)))
اهورای دلارای :)))
11 ماه قبل

.|.|.|.|.|.|.|

اهورای دلارای :)))
اهورای دلارای :)))
11 ماه قبل

خیلی قشنگ بوووود

M.H
M.H
11 ماه قبل

خب نویسنده به حول قوه الهی رف کما

اوفففففففف بسه داداش حالا نری کما چی میشه بیا پارت بده این رمان تموم کنیم من برم سر سریالام به خدا یک ساله بخاطر این رمان کل سریالامو ول کردم عه بسه دیگه

maghare
maghare
11 ماه قبل

با اینکه نویسنده گاو نفهم بی شعور آشغالی بیش نیس
ولی
ولی
ولی
من این پارت رو هر جند ساعت یه بار میخونم
به دلم نشسته بد جوووررر
مخصوصا اونجاش که هاوژین میخواد خودش رو از تخت بندازه پایین ارس میگیرش 🥹

ستایش
ستایش
11 ماه قبل

رمانتون عالیه اگه میشه لطفا زود به زود پارت بدین

هانا
هانا
11 ماه قبل

انشالله خودم بادستای خودم این نویسنده سه نقطه رو کفن کنم (آمیننننننننننننننننننننننن)

هییییی
هییییی
پاسخ به  هانا
11 ماه قبل

به امید حق علیه باطل و به احتمال صدی‌به نود اورا زنده زنده در آتش منقل کباب می‌نماییم🤚🏻☺😂

سگ اعصاب
سگ اعصاب
پاسخ به  هانا
11 ماه قبل

تروخدا اگه پولداری برو رمانشو بخر بیا برا ماهم تعریف کن

Mahdieh
Mahdieh
پاسخ به  سگ اعصاب
11 ماه قبل

پی دی افش داخل گوگل هست ۱۹ تومن ولی کامل نیست

هانا
هانا
11 ماه قبل

اگ من دستم ب این نویسنده برسه حتما ب گاییدن میکشمش بخدا بت پول میدیم فقط زودتر پارت بده

من دارم رمان یه نویسنده بیشعور و می خونم
من دارم رمان یه نویسنده بیشعور و می خونم
پاسخ به  هانا
11 ماه قبل

من یه پول سیاهم به نویسنده نمی دم

دسته‌ها

148
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x