رمان دلارای پارت 282

5
(2)

 

 

 

 

 

دو ساعت گذشته بود

 

بچه هر چند دقیقه یاد مادرش میکرد و جیغ می‌کشید اما بعد از گذشت مدتی خسته می‌شد و با بدخلقی خیره او می‌ماند

 

مشغول بستن ساعتش بود که صدای زنگ موبایلش بلند شد

 

هاوژین دوباره زیر گریه زد و طوطی وار تکرار کرد

 

_ ماما … ماما

 

آلپ‌ارسلان محلش نداد

جمیله که برمیگشت حساب اعصاب خوردی این بچه رو هم باید می‌داد!

 

انتظار شنیدن صدای هاتف را داشت اما مرد هاتف نبود!

 

_ آلپ‌ارسلان خان … مرحباً

هاتف خان يريد أن يعرف ما إذا كانت رحلتك مريحة؟

 

(آلپ‌ارسلان خان … خوش اومدید

هاتف خان میخوان بدونن سفر راحتی داشتید؟ )

 

سمت بطری های ودکا رفت و با خونسری خیره‌شان شد

 

دو دل بود کدام را انتخاب کند که مرد پشت خط با احترام دوباره پرسید

 

اینبار محتاط تر

 

_ سيد هل صوتي يتصدع؟

( آقا صدای من رو دارید؟)

 

ارسلان شک نداشت از جدیدهاست و او را نمی‌شناسد وگرنه تماس نمی‌گرفت

 

 

 

هم زمان که گیلاس شراب را سمت دهانش می‌برد جواب داد

 

_ قل لهاتف خان ، إذا كانت لديه أية أسئلة فعليه أن يسأل نفسه وليس مرؤوسيه

(به هاتف خان بگو اگر سوالی داره خودش باید بپرسه نه زیردستش)

 

موبایل را روی میز انداخت و منتظر شد

 

سه ثانیه

ده ثانیه

بیست ثانیه

 

و بعد اسم هاتف دوباره روی صفحه افتاد

 

اینبار که تماس را وصل کرد صدای قهقهه خودش می آمد

 

شراب را بالا رفت و پوزخند زد

 

_ جدید بود مگه نه؟

 

هاتف دوباره خندید

با اینکه از سمت پدر خوزستانی محسوب میشد اما بزرگ شدن در امارات باعث شده بود لهجه داشته باشد

 

_ معلومه که جدید بود پسر!

قبلیا دیدنت

با این اعتماد به نفس تماس نمیگرن!

 

آلپ‌ارسلان گوشه تخت نشست

 

هاوژین با لب های برگشته و چشمان پر اشک غلت زد و روی شکم خوابید

 

حالا می‌توانست خودش را روی تخت بکشد و جلو بیاید

 

 

 

 

صدای هاتف دیگر شوخ نبود

 

_ کی رسیدی؟

 

آلپ‌ارسلان خونسرد جوابش را داد

 

_ یعنی آدمات بهت خبر ندادن؟

 

هاتف دوباره خندید

 

_ مگه میشه من از احوال شریک آینده خبر نداشته باشم؟

 

هاوژین دو دندان تازه نیش زده اش را سر زانوی آلپ‌ارسلان گذاشت و با تمام توان فشرد

 

ارسلان به سرعت گردنش را گرفت و با شدت عقبش کشید

 

زیرلب غرید

 

_ گاز میگیری؟ بزنم تو دهنت؟

 

هاوژین با چشمان خیس نالید

 

_ ماما

 

چشم غره ای به او رفت و جواب هاتف را داد

 

_ هنوز شراکتی نیست

 

_ نیست ولی قراره بزودی باشه مگه نه؟

بدتم نیومده آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان

اگر قرار به شراکت نبود دبی نبودی!

 

_ کارا اینجا بهم ریخته بود

فرض کن اومدم سرکشی

 

 

 

هاتف خندید

 

_ وقتی بالای سر کار نیستی بهم میریزه ارسلان جان!

یا باید ایران رو ول کنی و برگردی که میدونم نمیکنی

یا باید بزنی تو کار شراکت

 

آلپ‌ارسلان مکث کرد

 

امیدوار بود هاتف از مسائل ایران خبری نداشته باشد اما…

 

_ چرا فکر کردی نمیتونم برگردم؟

 

هاتف با تفریح جواب داد

 

_ خستم ارسلان

مثل خودت تازه رسیدم

شاید بخوای مثلا برای فرداشب دعوتم کنی مگه نه؟

هم حرف می‌زنیم ، هم میسنجیم ببینیم به توافق میرسیم یا نه

 

آلپ‌ارسلان سر تکان داد

 

پیشنهاد شراکتش در آن وضعیت خوب بود

 

از هاتف نفرت داشت اما اینبار حق با رقیب بود

 

در مدتی که بالای سر آدم هایش نبود نام کلاب افت کرد و در عوض پیشرفت رستوران ها و مراکز‌تفریحی هاتف چشمگیر بود

 

شراکت میتوانست قدمی تازه در دنیای گردشگری دبی باشد

 

تقه ای به در زده شد

 

بی توجه خونسرد جواب هاتف داد

 

_ فرداشب منتظرتم

 

گفت و تماس را قطع کرد

 

 

 

 

جمیله موهایش را شرابی کرده بود

 

مژه هایش چنان بلند و پر بود که آلپ‌ارسلان شک نداشت با دو بار پلک زدن پرواز می‌کند

 

لبخند بزرگ اما نگرانی روی لبش بود و به محض ورود شروع کرد

 

از خوشحالی دروغینش برای رسیدن و دیدن آلپ‌ارسلان تا ماجراهای شاخ و برگ داده شده‌ی کلاب

 

بی اهمیت به جملاتش پرسید

 

_ با اجازه‌ی کی تعطیل کردی؟

 

هاوژین کنجکاو نگاهشان میکرد و هم زمان انگشت اشاره اش را میمکید

 

جمیله مضطرب خندید

 

_ شنیدم شما میاید گفتم همه چیز آماده باشه آقا

 

آلپ‌ارسلان خونسرد جلو رفت

 

_ همه چیز یعنی ناخن و مژه های تو

 

نگاهی به ناخن های قرمز بلند و تیزش انداخت و پوزخند زد

 

_ قشنگه!

 

قبل ازینکه لبخند پر عشوه‌ی جمیله بزرگ شود صورتش جدی شد

 

صدای پر خشونتش هاوژین را به گریه انداخت

 

_ از امشب میتونی تو بستکیا تن فروشی کنی

اینطوری شبم جا برای موندن داری

 

 

 

 

تهدیدآمیز یک قدم نزدیک شد و ادامه داد

 

_ شایدم بتونی بری پیش هاتف

بالاخره با گندی که اینجا زدی بیشترین سود رو بهش رسوندی

دو سال پیش که می‌رفتم اینجا حرف اول رو تو کل این شهر میزد

حالا چی؟

 

جمیله با استرس توضیح داد

 

_ آقا صبر کنید … حرفای منم بشنوید

من و ابوذر مثل عقاب بالای سر اینجا بودیم ولی مگه دردسر دخترا تموم می‌شد؟

رسیدگی به اونا باعث شد هاتف خان….

 

آلپ‌ارسلان غرید

 

_ صداتو ببر جمیله

 

گفت و سمت هاوژین برگشت

جمیله به التماس افتاد

 

بی حوصله از شنیدن صدایش گفت

 

_ فرداشب مهمون دارم

هاتف میاد

 

جمیله بهت زده سکوت کرد

 

_ هاتف خان؟!

 

آلپ‌ارسلان اهمیتی به صدای متعجبش نداد

 

_ اعلام کن فرداشب تعطیله

علیرضا که برگشت باهاش هماهنگ کن میگه چیکار کنی

این آخرین فرصته جمیله

اگر گند زدی گم میشی تا صبح نبینمت

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

67 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فرزانه
فرزانه
11 ماه قبل

باور نکردنیه

ارسلان جنتلمن
ارسلان جنتلمن
11 ماه قبل

ارسلان و دخترش به خوبی از پس هم برمیان 😂

هیچی
هیچی
پاسخ به  ارسلان جنتلمن
11 ماه قبل

دقیقا،!!

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
پاسخ به  ارسلان جنتلمن
11 ماه قبل

حق
من واقعا درکت میکنم خیلی قبولت دارم
شاید چون اسمتو دوست دارم و ی حقیقت درمورد بچم گفتی🥲🫀🤌🏽

..........Aramesh..
..........Aramesh..
11 ماه قبل

ه

یه خسته
یه خسته
11 ماه قبل

خیلی تاثیرگذار بود

Fati
Fati
11 ماه قبل

بروبچ بیاید پارت بعدیو بنویسیم ،پوز نویسنده رو ب خاک بمالونیم😏
والا چی فکر کردی مارو تو خماری بزاری ما ساکت میشینیم😆

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط فاطمه امینی
لیلی
لیلی
پاسخ به  Fati
11 ماه قبل

اره بخدا تا اینجاشم قبلا پیش بینی کردیم

negin
negin
11 ماه قبل

اسم نویسنده رمان رو کسی میدونه یا این نویسنده رمانای دیگه ای ام نوشته که دانلود کنیم بخونیم تا پارتای جدید بیاد لااقل ⁦(ᗒᗩᗕ)⁩

....Aramesh..
....Aramesh..
پاسخ به  negin
11 ماه قبل

حنا ولی الان میگن یه پسر مینویسه دیگه اونو نمیدونم

سگ اعصاب
سگ اعصاب
پاسخ به  ....Aramesh..
11 ماه قبل

نه پسر نیست
پسره فقط رمانا رو به صورت غیر قانونی تو چنلش میزاره نه اینکه بخواد نویسنده باشه

شوگا
شوگا
پاسخ به  negin
11 ماه قبل

یه جا زده بود حنا رمانهای دیگرش پادینا و ماتیک هست

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  شوگا
11 ماه قبل

آره خب

مامان دلارای
مامان دلارای
11 ماه قبل

واقعأکه نویسنده فحشت نمیدم ولی بدون روح وروانمون روبه چوخ دادی.بخدااینقدتوفکر این دوتاتوله هستم شب بافکرش میخوابم صبح باخوابش ازخواب میپرم توخوابم ادامشومیبینم قشنگ

من دارم رمان یه نویسنده بیشعور و می خونم
من دارم رمان یه نویسنده بیشعور و می خونم
پاسخ به  مامان دلارای
11 ماه قبل

حالا …الان میگید بدتر چشم میخوره یه دفعه دیدین دوماه دیگه گذاشت پارت بعدی رو…با اینکه کم دیر میزاره ولی خب حتما متحول شده یه کم زودتر گذاشت

Fati
Fati
پاسخ به  مامان دلارای
11 ماه قبل

😂😂

maghare
maghare
11 ماه قبل

معنی فشار اینه که از یه طرف آزمون سراسری با برنامه امتحانیش ریدههه بعد تو تا میای درس بخونی یاد دلارای میوفتی درسا میپره
دقیقا فشار اینه نویسنده هم نه رمان رو تموم میکنه نه درست پارت میده بابا نامسلمون تو که سالی یه بار پارت میدی لاقل زود تر تمومش کن

هییییی
هییییی
پاسخ به  maghare
11 ماه قبل

و منی که امتحان نهایی هم دارم و دارم زیر بار این همه فشار پنچر میشم😂

یاسم
یاسم
11 ماه قبل

ای بابا

Mina
Mina
11 ماه قبل

ینی باید فش بوخورع تا پارت بدع😒

نقطه سر خط
نقطه سر خط
11 ماه قبل

ناموسا موهام سفید شد سر این رمان ولی باحاله

Lelia
Lelia
11 ماه قبل

یه لحظه فکر کنید ارسلان مست کنه دلی هم بچه رو بگیره فرار کنه یا جمیله از ترسش نگه بچه یکی از دختراس یه جوری سر قضیه رو هم بیاره

yegan
yegan
پاسخ به  Lelia
11 ماه قبل

نههههههه نمیخوام همچین فکریو کنم اصلاا
بابا چقدر میخواد کش بیاد دیگه تمومش کنه مردیم

SAMA
SAMA
11 ماه قبل

وایییییی یعنی چیییییی از ناخن قرمز و مژه بلنده جمیله نوشته اما اصل کاری رو که همه منتظریم ببینیم چی میشه نه نویسنده نامحترم به معنای واقعی کلمه دهنمون رو صاف کردی واقعا دیگه حرفی ندارم ….

negin
negin
11 ماه قبل

ایشالله جمیله بشی نویسنده این پارت که همش از مکالمه بقیه بود اینهمه صبر کردیم اینو ببینیم تورو جون هاوژین پارت جدید بزاااار

...
...
11 ماه قبل

آقا جان مادرتون انقدر به حاشیه نکشین
داستان اصلی الان باید روی هاوژین و دلارای و ارسلان باشه
جمیله و دلیله و هاتف و اصغر و صغری…. دیگه کین؟!
تند تند پارت بدین تموم شده بره دیگه

یه دیوونه که عاشق این رمانه
یه دیوونه که عاشق این رمانه
11 ماه قبل

بابا تمومش کن دیگه شورشو درآوردی وقتی خود مخاطب هم اینو میخاد تو این وسط چرا خودتو اسکل میکنی نویسنده گلم💣💣

Mahdiyeh
Mahdiyeh
11 ماه قبل

بچه ها خودتونو اماده کنید نویسنده اینسری زودتر پارت داده پارت بعدی معلوم نی کی بیاد😂😂😂سال بعد نشه صلوات.🤦😜

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  Mahdiyeh
11 ماه قبل

اللهم صل الله پارت جدید و آل پارت جدید

M.S.Sh
M.S.Sh
11 ماه قبل

یه جا زده بود این رمان ۱۰۷۱پارته🤔

هیامین
هیامین
پاسخ به  M.S.Sh
11 ماه قبل

نگوووووووووووووووووووووووو /:

یه دیوونه که عاشق این رمانه
یه دیوونه که عاشق این رمانه
پاسخ به  M.S.Sh
11 ماه قبل

عهههه خدا نکنه مگه ما گناه کبیره کردیم که این رمان اینهمه طولانی شه😂😂😂

سگ اعصاب
سگ اعصاب
پاسخ به  M.S.Sh
11 ماه قبل

فک کنم درسته
چون تو تلگرام مثلا طرف ۵ تا پارت میده بعد ادمین همه رو یکجا میکنه میزاره اینجا
تو تلگرام هم نمیدونم ولی فکر کنم پارت ۹۰۰ و خورده ای باشه

M..n
M..n
پاسخ به  سگ اعصاب
11 ماه قبل

میشه آیدی همون کامل تل رو بدی اینجا دیگ نمیشه موند

سگ اعصاب
سگ اعصاب
پاسخ به  M..n
11 ماه قبل

من خودم تلگرام ندارم عزیزم.حذف کردم هر از چند گاهی با گوشی پدرم چک میکنم میبینم.ولی هیچ فرقی نداره چون ادمین رمان دونی مثلا یه پارت طولانی میزاره مدیر کانال تلگرام اون پارتو چند تیکه میکنه میزاره ولی هر دو یکین
اگه میخوای تو کانال نویسنده اصلی بری اون بحثش جداست باید پول بدی و ادد شی تو کانالش. لینکشم نمیدونم کجا قرار میدن

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  M..n
11 ماه قبل

هر چی تو تلگرامه اینجا هم هس گلی

Lelia
Lelia
پاسخ به  سگ اعصاب
11 ماه قبل

آره الان توی تل 1077 پارته طرف از وی ای پی یواشکی میزاره خود این سایتها از اون جا میزارن فکر کنید با این وضع پارت گذاری پول وی ای پی هم می خواد ۳۵ تومن

SAMA
SAMA
پاسخ به  M.S.Sh
11 ماه قبل

وای خدا نه 🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️ اینجور پیش بره تا زمان دانشگاه رفتن منم تموم نمیشه

....Aramesh..
....Aramesh..
11 ماه قبل

این پارت که همش مکالمه هاتف و جمیله ارسلان بود آخه این چیه طور خدا مارو دیونه نکنید ۲ ساعت گزشته یعنی دلارا نیومد هاوژین رو ببره نویسند مثل این که نمیخاد این دوتارو به هم برسونه لعنت بهش باد

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
پاسخ به  ....Aramesh..
11 ماه قبل

واقعا لنت بهش

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط مادر ارسلان:)
✞ΛƬΣПΛ✞
عضو
11 ماه قبل

نویسنده الهی سقط شی
الهی 5قلو حامله بشی جر بخووووورییی از شکمممممممممممممممم

هیامین
هیامین
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞
11 ماه قبل

ایشاللللللللللللللللللله

....Aramesh..
....Aramesh..
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞
11 ماه قبل

جررررررر نمیری اتی 😂😂😂

✞ΛƬΣПΛ✞
پاسخ به  ....Aramesh..
11 ماه قبل

والا
مارو علاف خودش کرده اشح

....Aramesh..
....Aramesh..
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞
11 ماه قبل

روزی که ما بمیریم این دوتا به هم میرسن

✞ΛƬΣПΛ✞
پاسخ به  ....Aramesh..
11 ماه قبل

نه من تا 80سالگی هستم فک نکنم دیگ طولش بده خخخ

....Aramesh..
....Aramesh..
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞
11 ماه قبل

آتی ادا رمانشو پارت گزاری نمیکنه

✞ΛƬΣПΛ✞
پاسخ به  ....Aramesh..
11 ماه قبل

میده

Eda
Eda
عضو
پاسخ به  ....Aramesh..
11 ماه قبل

بخدااا میکنم ولی وقت ندارم😐😂😂

Fati
Fati
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞
11 ماه قبل

هه والا

دسته‌ها

67
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x