رمان دلارای پارت 321

4.2
(556)

 

 

 

 

لب های ارسلان روی پوست شانه اش گشت و کم کم سرش را پایین برد

 

به بالاتنه اش که رسید دخترک ناخواسته هر دو دستش را مقابل دهانش گرفت و چشمانش را بست

 

ارسلان با خشونت مچ هر دوستش را میان یک دست اسیر کرد و بالای سرش به کاناپه فشرد

 

چشمان دلارای نیمه باز بود که خیره در صورت ظریفش پچ زد

 

_ ساکت نمون

 

دلارای لرزان زمزمه کرد

 

_ بچه می‌شنوه

 

_ نمی‌شنوه

 

تمام تنش در آتش خواستن این زن می‌سوخت و خاکستر میشد

 

بوسه ای کنار گوشش کاشت و لاله گوشش را به دندان گرفت

 

دلش تنگ بوی تنش بود و به همین دلیل از خودش هم خشمگین می‌شد

 

دست مردانه و گرمش را روی شکم دخترک کشید و سرش را بالا آورد

 

دلارای خجالت زده خودش را در آغوش کشید

 

حس خوبی به ترک های ظریف روی پوست شکمش نداشت

 

 

 

_ فرق کردی…

 

قبلا هم گفته بود

روز قبل که او را در حمام دید

 

الان اما با جمله اش تمام حس های بد دنیا سمت دلارای سرازیر شد

 

_ آب زیر پوستت رفته

 

دستش را روی شکم دخترک سراند و زمزمه کرد

 

_ یکم پهلو آوردی

پوست شکمت ترک برداشته

صورتت لاغر شده

 

دلارای دندان روی هم سایید

 

نباید بغض میکرد

 

_ پس دست از سرم بردار

بگو یکی از دخترای دیگه بیاد

بلدی که!

 

آلپ ارسلان پوزخند زد

 

دستش را نوازش وار روی پهلوهای دخترک کشید و پچ زد

 

_ قبلش باید دهن باز کنی و زر بزنی خانم کوچولو

 

دلارای غمگین نگاهش کرد

 

اشتباه کرده بود

این مرد تغییر نمیکرد

 

تنها دنبال راهی برای شکستن دلش بود

 

 

 

_ چیکار کردی؟

چه طلسمی خوندی که هنوزم ترجیحت میدم به اون عروسکای باربی طبقه پایین؟

 

دلارای از پشت هاله ای اشک تماشایش کرد و او با لب هایش روی شانه های دخترک مهر زد

 

_ چه غلطی کردی که ازت متنفرم و باز سمتت کشش دارم؟

 

موهای کوتاه دخترک را با خشم مشت کرد اما نکشید

 

صورت دلارای درهم شد

 

_ من آلپ‌ارسلانم…

نباید اینطوری میشد

مثل موش از دستم در رفتی و زندگیمو به گوه کشیدی

باید پیدات میکردم و مثل همون موش دمتو میگرفتم و پرتت میکردم از زندگیم بیرون

 

دندان هایش را روی چانه دخترک کشید

 

انگار با تمام توان میخواست آسیب برساند اما دلش نمی آمد!

 

_ آلپ‌ارسلان آدم بخشیدن نبود

آدم شانس دوباره دادن نبود

آدم عذاب وجدان گرفتن و پشیمونی هم نبود!

 

گفت سرش را خم کرد

 

لب هایش را به قفسه سینه دخترک چسباند و آرام بوسید

 

بوسه هایش را تا شکمش ادامه داد و دخترک متوهم بود اگر خیال میکرد روی ترک هارا می بوسد؟

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 556

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 0 (0)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

36 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بهار
بهار
3 ماه قبل

هرچند نویسنده وقفه های طولانی بین پارتهاشون هست ولی نمیشه منکر قلم زیباشون شد
اینکه انقدر خوب روند رمان رو پیش میبرن واقعن خسته نباشید دارن

Nazanin
Nazanin
3 ماه قبل

چرا هرچی فکر میکنم اسم خواهر ارسلان یادم نمیاد

Rabbit
Rabbit
پاسخ به  Nazanin
3 ماه قبل

فک کنم هنگامه بود
نه؟

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  Rabbit
3 ماه قبل

آره هنگامه بود

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  Nazanin
3 ماه قبل

آره حق داری تا چند ماه بعد اسم شخصیت های اصلی هم بزور یادمون میاد

SAMA
SAMA
3 ماه قبل

وایییی ننههههههه 😍 منم تعجب کردم ولی نه ازین که ترک های روی شکمش و بوسید ازین که بالاخره یه چیز هرچندددددددد ناچیز اما خب چیز اعتراف کرده ( ترجیحت میدم به باربی های پایین و منو طلسم خودت کردی و ) یکم عجیب نیست این حرفا از آلپ ارسلان ملکشاهان؟
بعدشم با توجه به بقیه کامنتا به نظرم دلارای چون بی کس و تنهاس انقدر ضعیفه مسلما اگر پشتش به جایی گرم بود یا نمیدونم یه حامی داشت جسور تر میشد اعتماد به نفسش بالا می‌رفت درسته بعضی ها با اینکه تنها ترینن اما قوی و جسور هم هستن ولی اونا حداقل کسی نیست هی اعتماد به نفسشون رو بیاره پایین اینکه یکی باشه و هی تورو بکشونه پایین بدتر از اینه که نباشه
فقط هاووژین به باباش نره صلواتتتتتتتتتتتتتتت که این دفعه ن تنها بر دلی خود ارسلانم بیچاره میشه 😂

آخرین ویرایش 3 ماه قبل توسط SAMA
پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
3 ماه قبل

عروسک باربی های پایین و ایراد ها الکی. دلی بدبخت چیکارت کرده که آقا آدم بخشیدن و فرصت دوباره دادن نبوده؟!

خواهر ارسلان:)
خواهر ارسلان:)
3 ماه قبل

بیشعور تنهایی ک حامله نشده اونا رد پای بچته البته تو ارسلانی غیر از این باید شک میکردیم بت😐
دلارای وا نده دیگه اه اینم فک کرده گوه خاصیه پول داری همه دوست دارن اون باربیا برات زاییدن؟

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
پاسخ به  خواهر ارسلان:)
3 ماه قبل

داداشت ادم نی 😂

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  پا به پای بدبختی های دلی
3 ماه قبل

داداشش کی آدم بود

رهگذر
رهگذر
پاسخ به  ♡ روا ♡
3 ماه قبل

هیچوقت خدا ببین چقدر میتونه گاو باشه که خواهر شوهر اینجوری از عروسش دفاع کنه و از برادرش بد بگه 😂

خواهر ارسلان:)
خواهر ارسلان:)
پاسخ به  پا به پای بدبختی های دلی
3 ماه قبل

کاش دستم بش می‌رسید پارش میکردم داداش گوهمو😐😂

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
پاسخ به  خواهر ارسلان:)
3 ماه قبل

😂😂دیقا خود دلی احمق، که خودشو جمع نمیکنه

خواهر ارسلان:)
خواهر ارسلان:)
پاسخ به  پا به پای بدبختی های دلی
3 ماه قبل

کنترل نداره رو ارسلان دختر ضعیفیم هس ب ارس گف بخاطر احساساتم نمیبخشمت و الان این وضعیتشه بخاطر همینه ارسلان حرفاشو جدی نمیگیره

تیک‌تاک
تیک‌تاک
3 ماه قبل

جرررررر‌پلاس😂
چرا دلی اینقد زود وا داده آخه
ای لعنت به هورمونی که بی موقع ترشح بشه😂

جدا از شوخی با اینکه از نویسنده بدم میاد ولی قلمش حرف نداره

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
پاسخ به  تیک‌تاک
3 ماه قبل

دیقاا

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
3 ماه قبل

ارسلان بی شعور کثافته ولی باید باشه باید تکه گاه هاوژین و دلی باشه وای خدا چقدد همی یه ذره خوب بود
کاش بلاخره اعتراف میکرد پیر شدیم سر این رمان

گلی
گلی
3 ماه قبل

کامنت هاتونو خوندم …
چرا همتون احساسی شدین و قلبتون به قول خودتون اکلیلی شده ولی من هیچ تغییری تو خودم احساس نکردم ؟؟🙄خب این که ترک های رو شکمشو بوسیده چه احساسی داره؟؟
شاید چون قبلاً خیلی رمان می‌خوندم
شایدم حرف بچه های مدرسمون درست باشه و من واقعا آدم بی احساسی هستم …
امیدوارم اولی درست باشه چون اگه دومی باشه طفلکی شوهر ایندم 😓
ولی این دلی دیگه شورشو داره در میاره تا کی میخواد اجازه بده باهاش بازی بشه
شاید اگه یه بار به این مرتیکه نشون بده که همچنین راحت به دست نمیاد ارسلان بیشتر قدرشو بدونه
از اول داستان نقش یه دختر آویزون و توسری خور رو داشت خب بسه دیگه
تو این همه سختی کشیدی که تهش با بوسیدن‌ترک های روی شکمت خر بشی ؟؟؟
تو همون اول جوونی کردی خریت کردی رفتی به زور تو تخت ارسلان تا کی میخوای به این خریت ادامه بدی ؟؟؟
تو الان مادر یه بچه ای دیگه بسه
چطوری میخوای یه دختر قوی تربیت کنی وقتی این کارو می‌کنی و بهش یاد میدی هرطور باهات رفتار شد مهم نیست و باز با یه بوسه خر میشی
قراره الگو بچه ات باشی
خاک بر سر سست عنصرت خاک بر سر من که برای توی سست عنصر این همه تایپ کردم

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  گلی
3 ماه قبل

حق گفتی واقعا
حالا خدانکنه اینطوری نگو ایشالا خاک تو سر بد خواهات

هاوژینه دلارای ✨
هاوژینه دلارای ✨
3 ماه قبل

آه ارسلان الهی بگم چی بشی چرا نمیگییی دوست دارم
ولی الله وکیلی بوسیدن ترک های شکمش منو برد تو رویا اصن

هیچی
هیچی
پاسخ به  هاوژینه دلارای ✨
3 ماه قبل

استغفرالله هاوژین جان حالا دزدکی نگاه کردنت رو کاری ندارم ولی تو رویا رفتنت چیه دیگه📿🤡
حیا کن بچه جان

هاوژینه دلارای ✨
هاوژینه دلارای ✨
پاسخ به  هیچی
3 ماه قبل

😂😂 نمیدونم خاله اخه منو بد خوابونده بودن همه رو دیدم 🤣تو اوج بچگی دلم خواست دیگ این از مامانم که انقدری سسته اینم از بابام که انقد بی احساسه که دیر به خودش اومده انتظار دالی من چطو بچه ای بشم

آخرین ویرایش 3 ماه قبل توسط Zara Nasir
mohi
mohi
3 ماه قبل

چرا ریدی به پارت با حرف های این ارس کثافت وای میشه تو پارت بعد جعمش کنی خیلی خوب بود
مود قلبم:گیلیلیییی کلیلیییی اصن اکلیلی تامام

رهگذر
رهگذر
3 ماه قبل

ارسلان اول غرور بوده بعد ارسلان شده
بگو گوه خوردم تموم شه بره دیگه

زرشاد❤(مادر ارسلان:)
زرشاد❤(مادر ارسلان:)
3 ماه قبل

اون کسایی بچمو هیت میکردن ببینینش🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝

رهگذر
رهگذر
پاسخ به  زرشاد❤(مادر ارسلان:)
3 ماه قبل

بچت چه تحفه ای هست که دیدن داشته باشه تا به همینجای رمان از زندگی سیرمون کرد با بلا هایی که سر دلارای اورد اگه از همون اول آدم می بود و بچه رو قبول میکرد الان سر زندگیشون بودن دلارای انقدر سختی نمیکشید

زرشاد❤(مادر ارسلان:)
زرشاد❤(مادر ارسلان:)
3 ماه قبل

عرررررر چرا ذوق مرگ میشم😂🙂
طبیعی نی🥺🤤

دختر
دختر
3 ماه قبل

اه قلبمممممم ریزش کرد

.....
.....
3 ماه قبل

خروار خروار خاک تو سر دلی که هنوزم عاشق این سادیسمیه

یعنی اگه حیوون هم بود با بلاهایی که ارسلان سرش آورده بود ازش متنفر میشد

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
پاسخ به  .....
3 ماه قبل

دقیقاا

هعی
هعی
3 ماه قبل

چرا من فکر میکردم این ارسلان پفیوز الان میگفت دالارای گوه خوردم🗿😑 چرا اصن فکر میکردم الان به دلارای میگه دوست دارم 🤌😐💔 پفیوز بگو دوسش داری دیگه خسته شدممممم … والا یه قول دیه به اون ۴ قولویی که داشتم اضافه شد بیناموس🩴🩴🩴🩴

:///
:///
پاسخ به  هعی
3 ماه قبل

من قبلنم گفته بودم هرکی جز ارس بود این جمله ی من … خوردم رو تا الان با آب طلا هم تتو کرده بود چ برسه ب گفتن😂😂💔💔

هاوژینه دلارای ✨
هاوژینه دلارای ✨
پاسخ به  هعی
3 ماه قبل

وییی سه قلو داری ؟

یلدا
یلدا
3 ماه قبل

اه بابا روانیمون کردن

♡ روا ♡
♡ روا ♡
3 ماه قبل

خیر خواهر برادر های گلم اینجور که پیداست حالا حالا ها دلارای تو زندگیمون هست
میترسم اون دنیا هم برمو این رمان تموم نشه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
3 ماه قبل

آخ نمیدونم چرا قلبم اکلیلی شد وقتی گفت ترک های شکمش وای چطور دلش میاد چطور میتونه دختری بکنه تهش بگه میخواهم پرتت کنم با این وجود وابسته اش باشه بعد بهش کنایه هم بزنه آخه مگه میشه آدم به این خودخواهی نمیدونم چرا با این پارت کلا حالم یه طوری شد

دسته‌ها

36
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x