_ غر نزن هنگامه این روزا به اندازه کافی این بچه تِر میزنه تو سرم با غرغراش
داشت میخوابوندش گذاشتم رو سایلنت بیدارنشه
هنگامه با خنده ابرو بالا انداخت
_ آفرین به تو ، بابای نمونه
پوشکم عوض میکنی؟
دلارای آرام غرید
_ بگو بده گوشیو بابام
هنگامه بدون آنکه بشنود ادامه داد
_ میخوام برم تو اتاق
بگو پرنسس تشریف بیاره که زودتر تموم بشه برم
حوصلهی اون مادر فولاد زره یا داداشاشو ندارم
دلارای با اخم به زمین خیره شد
به هنگامه و آزاده حق میداد دلخور باشند اما این مدل صحبت کردن دربارهی خانواده اش را دوست نداشت
چنددقیقه بعد ارسلان موبایل را سمتش گرفت
_ گریه زاری نکن ، بچه بیدار میشه میفته به جونمون
سرش را به نشان تایید تکان داد اما به محض دیدنِ پدرش زیرماسک اکسیژن بغض کرد
دلتنگ خیره اش شد
چشمان بی فروغش باز بود اما به شدت لاغرتر شده بود
ناخواسته پچ زد
_ حاج بابا؟
#part1456 🖤
پدرش سعی کرد روی تخت بنشیند
ناخوداگاه التماس کرد
_ هنگامه کمکش کن توروخدا
هنگامه بدون اعتراض پشتی تخت را بالا داد
_ من پشت درم حاج آقا
شما راحت صحبت کنید
ای کاش آلپارسلان هم شعور او را داشت!
او اما با پررویی مقابلش دست به سینه ایستاده و زیر نظرش داشت
پیرمرد با صدایی لرزان پچ زد
_ دلارای … خوبی بابا؟ خوبی دخترِ من؟
دلارای سعی کرد گریه نکند
_ هنوزم دخترتم؟
مرد ماسک اکسیژن را روی صورتش گذاشت و بعد ازینکه نفس گرفت دوباره کنارش زد
صدایش بیمار و رنجور بود
_ تو همیشه دختر منی…
کجایی بابا؟
آرام زمزمه کرد
_ ایران نیستم
#part1457 🖤
_ شوهرتم هست؟ با هم رفتید؟
یا باز آواره و تنها شدی؟
آه کشید
غمگین به ارسلان نگاه کرد
آواره نبود اما تنها چرا…
_ هستش
به دروغ ادامه داد
_ خونهی شوهرمم
مرد دلخور و دلشکسته آه کشید
_ خداروشکر…
دلارای اشکش را با پشت دست پاک کرد
_ خوبی حاج بابا؟ دکتر چی میگه؟
آخه قلبت که مشکلی نداشت…
_ وقتی مشکل نداشت که بچههام تو خونهام بودن و بین در و همسایه آبرو داشتم…
نه الان که نمیدونم تنها دخترم شب گرسنه میخوابه یا سیر
بغض دلارای آرام شکست
او کرده بود…
رسوایی او هم خودش را نابود کرد ، هم اطرافیان را
_ شرمندهام حاجبابا … منو ببخش
به جونِ بچم تاوانشو دادم
به همون خدایی که میپرستی قسم من بیشتر از همه عذاب کشیدم
#part1458 🖤
حاجی دوباره ماسک اکسیژن را گذاشت
دل دلارای به درد آمد
حتی نمیتوانست درست نفس بکشد…
_ نباش ... تو شرمنده نباش
اگر من مردم … اگر مردم و زمانی برگشتی سرتو ننداز پایین
مردم وقتی میبینن سرت پایینه دوتام اونا میزنن تو سرت
اشتباه کردی … کمرم خم شد ولی منم به اندازهی تو مقصر بودم
مقصر بودم که دیدم داری تو اون خونه عذاب میکشی و حرفی نزدم ، که جلوی داراب واینستادم
که نزدم تو دهنش بگم دختر من گوشت قربونی تو نیست که روش چاقو میکشی
دلارای جلوی دهانش را گرفت تا صدای گریه اش هاوژین را بیدار نکند
سینهی حاجی به خس خس افتاد اما سکوت نکرد
_ اشتباه تو و ارسلان بزرگ تر از اشتباه خانواده ها نیست
سه سال … سه سال گذشت
پاشید بیاید … دست بچهاتونو بگیرید بیاید بذارید ماهام آخر عمری نوهامونو بغل بگیریم
دلارای ملتمس به آلپارسلان خیره شد
او اما با اخم و جدیت سری تکان داد و بی صدا لب زد
_ نمیریم … قول الکی بهش نده!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 390
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
بعد چند وقت اومدم ببینم این سایت کدوم پارت هست، وای تو vip غوغا شده که😂🥲
پارت ۲۵۷ رمان چرا تغییر کرده؟🤔
سلاممممم اجی خوبییی
اگ ادمینی مد وان پارت جدید گذاشتم میشه تایید کنیی؟
عمو قادر از ادمینی برم داشته انگار🥲
سلام عزیزم😍 نه ادا جان من ادمین نیستم.
👏 😂 😂
دوستان عزیز چرا انقد توهین میکنید؟ واقعا قباحت داره چه وضعشه؟ نویسندهی مسئولیت پذیرمون میخوان شماها ادامهی رمان رو در کنار نوه هاتون بخونید… در آغوش گرم خانواده…
دیگه چی میخواین؟ 💤
دوستان چرا انقد توهین میکنید؟ واقعا قباحت داره چه وضعشه؟ نویسندهی عزیز میخوان شماها ادامهی رمان رو در کنار نوه هاتون بخونید! مگه بده؟ در آغوش گرم خانواده.. دیگه چی میخواین؟ 💤
نویسنده چرا اینقدر بی رگه!!! یعنی تا حالا ادمی به بی غیرتی و ماست بودن این حنانه ندیدم، این همه حرف، انگار نه انگار…
حداقل از پیام ها ، یه بازخوردی بگیر و یه تغییری تو روال نویسندگی و اخلاقت ایجاد کن.
من وقتی رمانتو شروع کردم ب خوندن تازه پارت های اولش توی این سایت اومده بود و دقیقا یادمه همون موقع ام خیلی یهویی انتخابش کردم وشروع کردم ب خوندن
من قبلا تو این سایت خیلیییی رمانای بهتری خوندم
بر خلاف خیلی از مخاطب هات باید بگم قلمت انچنان هم تعریفی نداره
ی نویسنده شیاد و بی مسئولیتی ک داری قلم ضعیفتو زیر فاصله طولانی بین پارت های رمانت قایم میکنی تا فقط از هیچی بودنت و بی استعدادیت پول دربیاری و واقعا برات متاسفم
از اول رمانت حتی نمیدونستی چی میخوای از داستان و ب کجا میخوای برسی یا چه مطلب. مفید و قابل استفاده ای رو ب مخاطبت انتقال بدی
نتیجه گیری ک از بچه ها توی کامنت رمانت میخوندم حتی اون دسته ک ب طنز گفته بودن خیلییییی قابل تامل تر از رمان تو بوده واقعا
اگر این رمانو هنوز ادامه دادم و هر از گاهی بعش سر زدم فقط و فقط بخاطر این بوده ک ببینم تهش عرضه داری جوری جمع کنی رمانو ک مخاطبتو راضی کنه یا ن ؟
هرجور رمانتو بررسی کردم سعی کردم ی چیز مفید از توش دربیارم هیچی نداره واقعا هرچی ام میگذره بیشتر داره این موضوع خودشو نشون میده
جنس زن رو ضعیف و بی ارزش نشون میدی (نه فقط تو شخصیت دلارای .. شخصیت مادر دلارای مادر ارسلان جمیله و تمام زنای تو رمانت ..)
جنس مرد رو هیولا تعریف میکنی (ارسلان .. بابای ارسلان .. داراب..)
ازدواج سفید رو ترویج میدی
هوس و اشتباه بچگونه رو مقدس نشون میدی
خانواده رو سرکوب میکنی = میخوام بدونم ینی تو حتی نتونستی ی خانواده سالم توی رمانت معرفی کنی ؟
حتی مقابله با برداشتای اشتباه خونواده از تربیت فرزند هم اشتباه تعریف میکنی ..
پایه و اساس رمانت اشتباهه
من رمانای زیادیخوندم ک مشکلات جامعه رو میگن اینک اگر دو فرزند از دو خانواده بیمار باهم ازدواج کنن مشکلات زیادی داره
ولی رمان تو هیچ بخش مفیدی تا الان نداشت
و صرفا توهمه توعه مریضه ک کشش میدی تا بیشتر سود کنی
خیلی حال بهم زنی نویسنده
حق تا ابدددد
حق ترین کامنت بود تاحالا با این زاویه دید این رمان رو بررسی نکرده بودم خودم .
بچه ها کسی رمان لیانا رو تاحالا خونده؟ داره پی دی افشو؟ خیلی دارم دنبالش میگردم
داستانشم اینکه یه دختره با مادرش فک میکنم که فقیر هستن داره زندگی میکنه، که یه خانم ثروتمند اونو میبینه و به خاطر شباهت خیلی زیادی که این دختر با عروسش داره این دختر رو به یه صمتی در شرکت نوه ش که اسمشم یادم رفته میرسونه بعد این لیانا و اون پسر عاشق هم میشن و طی مدت طولانی ابراز عشق میکنن
هر کی داره لطفا به این آیدی برام بفرسته
@D_heart ایتا
@D_heart_K تلگرام
@D_heart_k روبیکا
وای یه رمان بود تو ایتا به صورت آنلاین میذاشت به نام رایحه خوشبختی بعد اسم دختر دلنیا بود و دقیقا داستانش همین بود اسم پسره هم فک کنم رایان بود
اره دقیقا همین بود، ولی نویسنده ش از روی پی دی اف و فقط با عوض کردن اسم شخصیت اصلی داستان که لیانا بود و گذاشته بود دلنیا، داشت به صورت آنلاین پارت گذاری میکرد، خیلی از رمانای آنلاین اینجوری هستن، میان از روی پی دی اف پارت گذاری و به نام خودشون معرفی میکنن
اره اسم پسره هم رایان بود
آره دیدم
مثلا رمان توسکا هم اسمشو با شخصیتاشو هم عوض کرده بودن
اما اون کاناله پی دی اف نزاشت
واقعا حنانه جان نمیخواد آدم بشه،
رمان اینطوریه که نمیتونیم ولش کنیم این همه وقت گذاشتیم و تا حالا خوندیم نه هم میتونیم با این وضع کنار بیایم.🚶♀️
ولی ب نظر من دلارای اصلا ارسلان رو دوست نداره فقط واسه خلاصی از خانواده ک توش آزار میدی اونم تو سن نو جوانی این انتخابو کرد هیچ احساسو و زنانگی تو رفتارش با ارسلان نیست دلی اصلا نمیدونه چی از زندگیش میخواد طلاق میخواد یا عشق میخواد از ارسلان همین آغا ارسلان اون چشه معلوم نیس انتقام میخواد یا دلی رو دوست داره فقط لجبازی و رفتارایه بچه گونه داد زدنو گریه و خشم اون بچه هم ک اونجا عروسکه بینشون میچرخه در کل رمان مزخرفیه با این وضع پارت گذاری هم ک دیگ هیچ
بعد دو ماه اومدم ببینم نویسنده لطف کرده چند تا پارت گذاشته سر جمع ۴ تا من میترسم تو آخر انگشت درد بگیری
ولی از اینا بگذریم با این پارت اشکم در اومد ….
یعنی روزی میرسه که اینجا زده باشه رمان دلارای پارت 400؟
احتمال عید سال بعد…
الآن سه سال این رمان دارم میخونم تاحالا نظر نذاشتم ولی باید بگم دلارای اینقد که مظلوم نشون داده میشه نیست سر تغییر و نوسان هورمون رفت خودش انداخت تو بغل یه پسر و بعد هم باردار شد
کمر پدر و مادرش خم کرد و آبروی 60سالشون برد
کاری به قلم نویسنده نداریم ولی توروخدا ایران شبیه ترکیه و اروپا نکنین با این رمانای مزخرفتون
ازدواج سفید که با همین سبک رمانا کم کم جا انداختین حالا دیگه رسیدین به بچه داریشون ولی باید بگم واقعیت جامعه چیز دیگه ای هس و بچه ای که اینجور متولد بشه حتی تو ازدواجش هم تاثیر گذاره حالا هاوژین نگاه نکنید که جز اون 4درصد مرفه هستین بچه های این شکلی در قشر متوسط هم خودشون اذیت میشن هم خانواده ها
یه صیغه هم خوندن که وجهه شرعی بهش بدن ولی صیغه دختر باکره بدون اذن پدر باطله البته اگه مسلمان هستین و به مذهب اعتقاد دارین این رمانا مد نکنید تا بچه های زیر سن قانونی تحت تاثیر قرار بگیرن و خودشون بدبخت کنن
اگه سه سال گذشته پس چرا هاوژین هنوز پوشک میشه ؟؟؟؟؟؟؟
🤣 🤣
خود نویسنده هم آب روغن قاتی کرده
لعنت بهت ارسلان
خب خبرمرگت این چس مثقال پارت هم نمیدادی لعنتی
واسه چی اینقدر دیر میزارید پارت های رمان دلارای ،خیلی بده که واقعا
برنمیگردی ؟؟؟؟؟
واقعا ارسلان نمیخواد درست بشه ؟ تمام عمرش قراره به خودخواهی ادامه بده ؟ یبار تو تمام عمرت برای خانواده ات یکاری بکن فقط یبار
خب اگه برگرده که داستان تموم میشه
حنانه جان یه 3 سال دیگه باید ما رو علاف کنه یا نه؟
اون که صد البته بالاخره باید با اذیت کردن ما روحشون رو ارضا کنن یانه
پاشید بیایید؟؟!
یعنی چی؟ این همه سال تحمل کردیم که ته اش اینا برگردن به آغوش باز خانواده و لابد صدای خنده هاوژین توی خونه پدربزرگ ها بپیچه و دلارای بگه درسته از اول کارم اشتباه بود ولی من همچنان آلپ ارسلان رو دوست دارم و خوشبختم!
آدم خودشو حلق آویز کنه کمه…
حق
فاطی سلام خوبی؟دستت طلا میکائیل رو بذار همم اگه بشه هفته ای یبار نذار بیشترش کن❤️❤️