رمان دلارای پارت 39

4
(3)

 

دلارای بغض کرده به زمین خیره شد
چه اهمیتی برای آلپ‌ارسلان داشت؟!

داراب عصبی از جا بلند شد
دامون پرسید :

_ کجا؟

_ تو حیاطم

مادرش آرام گفت :

_ نرو زشته میخوایم شام بخوریم

هیچ‌کدام نمی‌دانستند الپ‌ارسلان به پچ‌پچ هایشان گوش می‌کند

حواس کسی به او که دور تر در مبلی تک نفره نشسته بود ، نبود

داراب رو به مادرش جواب داد :

_ یک زنگ بزنم میام

جمله اش هنوز تمام نشده بود که آلپ‌ارسلان بدون اینکه سرش را از موبایلش بیرون بیاورد خودش را جلو کشید

پای داراب به پای درازشده‌ی آلپ‌ارسلان گیر کرد و نتوانست تعادلش را حفظ کند

صدای برخورد سر داراب با گوشه‌ی میز چوبی در فضا پیچید

مروارید روی زانویش کوبید :

_ خدامرگم چی شد؟

دامون نیم‌خیز شد :

_ داراب؟

مادرش نگران پرسید :

_ وای چی شد مادر؟ داراب؟

داراب دستش را به پیشانی خون آلودش کشید و ناله کرد

پدرش بالای سرش ایستاد و دلارای بهت زده دستش را جلوی دهانش گرفت

نگاه همه متعجب و نگران بود جز یک نفر
آلپ‌ارسلان!

داراب از شدت درد نالید :

_ سرم

_ وای خدامرگم داره خون میاد

دامون با تاسف سر تکان داد :

_ شکسته

_ وای خدا چرا جلوی پاتو نگاه نمیکنی مادر؟

داراب عصبی به الپ‌ارسلان که خونسرد با موبایلش مشغول بود خیره شد :

_ حواسم به جلوی پای خودم بود اگر بقیه پاشونو دراز نمیکردن

دلارای مضطرب به آلپ‌ارسلان نگاه کرد
حتی سرش را هم بلند نکرده بود

مروارید صدایش را بالا برد :

_ محبوب ، محبوب یک لیوان آب بیار با دستمال کاغذی

دارای دوباره از شدت درد ناله کرد و مادرش گفت :

_ بریم بیمارستان بخیه میخواد

_ نه خداروشکر سرش نشکسته فقط پیشونیش زخم شده

داراب خشمگین به آلپ‌ارسلان خیره شد :

_ مثل اینکه ارسلان خان مشکلی دارن با ما

مروارید لب گزید :

_ وا نه پسرم این چه حرفیه

آلپ‌ارسلان خونسرد از جا بلند شد
حاج مزدک زیرلب پرسید :

_ کجا

کوتاه جواب داد :

_ کار پیش اومده

موبایل و کیف پولش را برداشت و کتش را پوشید
سمت در رفت و لحظه آخر رو به داراب گفت :

_ حواست به جلوی پات باشه پسرجون دفعه بعد ممکنه به یک زخم سطحی ختم نشه

گفت ، بدون اینکه منتظر عکس العملی از کسی باشد از در بیرون زد و متوجه نگاه خیره دلارای که تا لحظه آخر رویش بود نشد

دلارایی که ناخواسته لبخند زد و به زمین خیره شد

اگر بقیه اطرافش نبودند با خنده بالا و پایین می‌پرید

اصلاً چه کسی می توانست بگوید آلپ‌ارسلان نسبت به او بی تفاوت است؟!

توجه نشان می‌داد اما به روش خاص خودش!

بی تفاوت نسبت به پیشانی خون آلود برادرش گوشه مبل نشست

احساس عجیبی داشت

امشب ارسلان برای اولین‌بار در رابطه‌شان قدمی برداشته بود

تا به الان همیشه دلارای از خودگذشتگی می‌کرد ، صبور بود و با همه چیز کنار می آمد و ارسلان بی تفاوت و بی توجه بود طوری که مطمئن بود اگر زمانی این رابطه را به هم بزنند برای آلپ ارسلان ذره‌ای اهمیت ندارد اما امشب بعد از مدت ها خوشحال بود

لبخندش که بزرگ تر شد مادرش به شانه اش کوبید :

_ داداشت نزدیک بود زبونم لال بمیره تو چرا میخندی؟

جوابی نداد

خیالش راحت بود در مقابل خانواده ی ارسلان کاری با او ندارد

تمام مدت در فکر ارسلان بود

چند روز بعد بالاخره حساسیت بقیه روی او کمتر شد

پدرش که توضیحات مانیا را قبول کرده بود داراب را مجبور کرد راحتش بگذارد و در برابر حاج خانوم که می خواست به مدرسه نرود و در خانه بماند ایستاد و مخالفت کرد

جمعه شب بود و بعد از چند روز فردا به مدرسه می رفت اما دلش برای ارسلان تنگ شده بود

بعد از جریان داراب ، نه او را دیده بود و تماسی از سمت او داشت

از مادرش شنیده بود که مروارید خانوم در میان حرفهایشان گفته ارسلان سرمای بدی خورده اما راضی نشده که به خانه آنها بیاید و در خانه خودش تنهاست

پاورچین پاورچین از اتاق بیرون زد و وارد آشپزخانه شد

لبش را گزید و قابلمه کوچکی روی گاز گذاشت

در یخچال را که باز کرد با صدای مادرش از جا پرید :

_ چیکار داری می کنی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x