رمان دلارای پارت 46

4
(2)

 

دستش را به پیشانی اش گرفت و نالید :

_ وای

داراب اگر اینبار هم مچش را می‌گرفت یا شک می‌کرد تمام بود!

حتی فکر به ان هم تنش را می‌لرزاند

کارهایش دست خودش نبود

آنقدر هول شده بود که نمی‌فهمید

مضطرب سمت تخت دوید و محکم آلپ‌ارسلان را تکان داد

صدایش از استرس میلرزید :

_ ارسلان ، ارسلان

پلک ارسلان پرید اما بیدار نشد
داروهایی که مصرف کرده خوابش را سنگین کرده بود

دلارای دوباره تکانش داد :

_ آلپ‌ارسلان

ارسلان بالاخره پلک هایش را باز کرد

با اخم نگاه گنگی به دلارای انداخت و با صدایی گرفته و ترسیده غرید :

_ چی شده؟

دلارای با صدایی لرزان توضیح داد :

_ منو میبری مدرسه؟

ارسلان دستی به صورتش کشید و اخمش عمیق تر شد

خشمگین و کلافه بود :

_ یعنی چی؟

_ داداشم داره میره اونجا اگر بخوام با آژانس برم دیر میرسم

ارسلان عصبی دندان هایش را روی هم فشرد :

_ کارت همین بود؟

دلارای کلافه و نگران گوشه تخت نشست :

_ توروخدا پاشو ، حداقل زنگ بزن آژانس من اینجا رو نمی‌شناسم

ارسلان با اعصابی بهم ریخته بازویش را از دست دلارای بیرون کشید و همانطور که زیرلب غر میزد دوباره چشمانش را بست

دلارای ناامید پایین تخت نشست

کم مانده بود به گریه بیفتد اما خودش را جمع و جور کرد

وقت نداشت

دستش را سمت لباسش دراز کرد و هم زمان لبش را میان دندان هایش گرفت تا اشک نریزد

قفل لباس زیرش را نتوانست ببند

بینی اش را بالا کشید لباس زیر را روی زمین پرت کرد

دستش سمت مانتو رفت که صدای ارسلان در گوشش پیچید :

_ بخاطر اون داری زار میزنی؟ بستن و نبستن اون فرقیم نداره بچه سایزت هشتاد و پنج که نیست!

دلارای دندان هایش را روی هم فشرد و عصبی سمتش برگشت :

_ زار نمیزنم!

ارسلان با خنده ای تمسخرآمیز سر تکان داد و دلارای خشمگین تر ادامه داد :

_ سایزمم به تو مربوط نیست

ارسلان سیگاری برداشت و خندید :

_ اشتباه میکنی! اتفاقا من تنها کسیم که سایزت بهش مربوطه کوچولو!

دلارای خجالت زده لب گزید اما بحث را ادامه داد

نمیشد که تا آخر ارسلان بگوید و او سرخ شود!

حوصله اش را سر می‌برد و باعث می‌شد دلش برای دخترهای زبان درازی که قبلا تختش را گرم میکردند تنگ شود!

اما برخلاف تفکراتش ارسلان با سرگرمی خیره اش بود

_ من نرمالم! یک دختر عادی…
تو انقدر داف و مدل اطرافت بوده که حالا عادت کردی؛

جمله اش تمام نشده ارسلان روی تخت نمیم‌خیز شد و کمرش را گرفت و سمت خودش کشید

دلارای تعادلش را از دست داد و با جیغ کوچکی در آغوشش پخش شد

سرشانه برهنه اش را گاز ارامی گرفت و زمزمه کرد :

_ میتونم از تو هم داف و مدل بسازم دختر

دلارای منظورش را نفهمید
گنگ لب زد :

_ چطوری یعنی؟ من مدل بشم؟

ارسلان در گلو خندید و دستش را روی شکم دختر گذاشت :

_ از نظر سایز منظورم بود!

هم زمان دستش را روی شکمش بالا آورد

دلارای که تازه منظورش را فهمیده بود خجالت زده جیغ زد :

_ آلپ ارسلان؟

ارسلان کمرش را گرفت و در یک حرکت برش گرداند

روی تخت کوبیدش و با خشونت زمزمه کرد :

_ هیش فعلا جیغ نزن

خودش را جلو کشید و خواست لب پایین دختر را به دندان بکشد که دلارای وحشت زده نیم‌خیز شد :

_ داداشم

آلپ‌ارسلان سرد زمزمه کرد :

_ این وضعیت و محدودیتات بدجور داره میره رو مخم دختر جون … حالیته دیگه؟!

دلارای هم کلافه بود

هنوز هیچی نشده این وضعیت خسته اش کرده بود

تمام روز استرس داشت

اضطراب رفتار و واکنش های آلپ‌ارسلان از یک طرف و نگرانی خانواده اش از طرف دیگر

او بیشتر از آلپ‌ارسلان تحت فشار بود ولی مگر ارسلان این چیزها را درک میکرد؟!

برای او اهمیتی نداشت

آرام جواب داد :

_ بداخلاق نشو دیگه

ارسلان خودش را از روی بدنش کنار کشید

دلارای روی تخت نیم‌خیز شد و دودل نگاهش کرد :

_ می‌بریم؟ دیرم شده

آلپ‌ارسلان اخم کرد :

_ مگه من رانندتم؟!

دلارای پوف کشید :

_ زنگ بزن آژانس حداقل

ارسلان کج لبخند زد :

_ مگه من خدمتکارتم؟

دلارای اخم کرد
مسخره اش میکرد

او کم مانده بود از شدت اضطراب دیوانه شود و ارسلان تازه سرگرم شده بود

قهرآلود از روی تخت بلند شد و لباس هایش را پوشید

برای برداشتن کیفش از اتاق خارج شد و روبروی آینه با عجله مقنعه اش را درست کرد و سمت در دوید

در را که باز کرد صدای الپ ارسلان آمد :

_ دلی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.3 (6)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

به نظرم بنده خدا نویسنده خیلی منظمه تو پارت گذاری تکلیفت معلومه که هر روز بعد از ساعت ۷ یه پارت میذاره
شما هنوز رمان صیغه استاد نخوندین بدونین بی نظمی و شلختگی تو پارت و غلط املایی ینی چی ماهی یه پارت میذاره اونم همش در رفت و آمد بین اتاق خواب و سالن هس

***
***
پاسخ به  فاطمه
2 سال قبل

نویسنده صیغه استادکیه؟

فازی
فازی
پاسخ به  فاطمه
2 سال قبل

من والا اول تاریخ و ساعته پارتارو نگامیکنم منظم و پشت سرهم باشه میخونم ی روز درمیونم باشه میگذرم ازش😂

فازی
فازی
2 سال قبل

چرررااااا پارت نمیذارین خون ب دل شدیم🤨🤨😂

بهار
بهار
2 سال قبل

اگه قرار پارت ها آنقدر کوتاه باشن من که دیگه ادامه نمی دم این رمان

فازی
فازی
پاسخ به  بهار
2 سال قبل

اخه بابا جای حساس هم قط میکنن یعنی چی خب یکم بلندترکنن یاهم دوتاپارت بزارن یا هم کلا قط کنن وقتی کامل شد یدفعه بزارن بخونیم والا

dokhi
dokhi
2 سال قبل

دیونه میکنی ادمو خوب پارتو بزاردیگ 😡😡😡

Asal
Asal
2 سال قبل

وااااااااای دیوونمون کردی 😑
خب بیشتر کن پارتاتو
چی میشع مگه
مثلا میخای طرف جذب رمانت شه?
همه فراری میشن بیشتر😐😐

Ss
Ss
2 سال قبل

خون ب جگرمون کردی با این پارت های کم…😭😭😭😭😡😡😡😡

♡
2 سال قبل

من دیدم بیشتر نویسنده ها نظرات رو دنبال میکنن و از کسایی که رمان میخونن سوال میپرسن راجع به نحوه پارت گذاری و روند داستان آیا راضی هستن یا نه…
نویسنده این رمان متاسفانه هیچ توجهی به نظرات نداره که باید پارت هاش, رو طولانی تر کنه و نظرات رو دنبال میکنه لطفا به نویسنده بگید پارت ها رو بیشتر کنه و یا کامنت بزاره و نظرات رو دنبال کنه تا خودمون بهش بگیم با تشکر❤🙏

♡
2 سال قبل

بابا چه خبره مگه از بچه دبستانی دیکته میگیره فقط چهار خط منتشر کرده😑😂زحمت نکش نویسنده گرام راحت باش هر موقع تموم شد بزار البته اگه دلت خواست ها😒اصلا هم فک نکن کلی آدم حرص میخورن و منتظرن برای ادامه رمان

فازی
فازی
2 سال قبل

وااای توروخدا چرا انقد کم میرسه جای حساس تموم میشه.رمان کامل نیس بفروشنش؟

فازی
فازی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

چقد طول میکشه تموم شه؟اگه تموم هم بشه باز پارت پارت میذارین یا میفروشن؟🤣باید یبارم بخریم بخونیم خون ب دلمون کردین

دسته‌ها

15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x