رمان دلارای پارت 53

3.5
(2)

 

نگاهش را دزدید :

_ آره ، قرص میخورم

ارسلان اما مشکوک نگاهش کرد

پسریچه که نبود

دخترک را در همین چند روز خوب شناخته بود!

دروغ که می‌گفت اینطور سرخ می‌شد و نگاه می‌دزدید

با این همه هرگز احتمال نمی‌داد دخترک دل و جرات انجام چنین کاری را داشته باشد!

_ خلوت شم میبرمت دکترزنان

دلارای وارفته سر تکان داد :

_ دکتر زنان چرا؟!

_ هم چکت کنه هم آمپول بزنی

رنگ دلارای سفید شد :

_ چ .. چرا؟

ارسلان عصبی شد :

_ چه‌قدر سوال میپرسی دلی! به قرصا اعتباری نیست دکتر چک کنه خیالم راحت تره تموم؟

منتظر نماند دلارای حرفی بزند

دستش را به دکمه های پیراهن خودش رساند و مشغول درآوردن لباس هایش شد

دلارای بغض کرده زمزمه کرد :

_ اینقدر میترسی از من بچه داشته باشی؟!

چشمان ارسلان گشاد شد و ابروهایش بالا پرید

ناخواسته پقی زیر خنده زد و دستی به چانه‌اش کشید :

_ بچه؟!

دلارای شانه بالا انداخت و ارسلان دوباره خندید :

_ بچه!

دلارای اینبار آرام زمزمه کرد :

_ آره … بچه ی من و تو

ارسلان دوباره خندید و زیرلب زمزمه کرد :

_ برای همین میگم زیر بیست و دو ، بیست و چهار نه!

دلارای با قهر رو برگرداند و ارسلان پیراهنش را روی تخت انداخت :

_ تو هنوز خودت بچه ای بچه جون

دلارای نگاهش کرد :

_ واسه همین بچه نمیخوای؟!

ارسلان دست هایش را دو سمت دلارای گذاشت و از بالا نگاهش کرد :

_ به این دلیل تو نباید بچه بخوای نه من

دلارای حرفی نزد
ارسلان ادامه داد :

_ من از زن شرعی و قانونیمم بچه نمیخوام چه برسه از دوست دخترم!

دلارای احساس کرد قلبش از حرکت افتاد :

_ ز…. زن داری؟

ارسلان دوباره خندید

دخترک درست و حسابی تختش را گرم نمی‌کرد اما سرگرمش می‌کرد

_ آره سه تا!

دلارای زمزمه کرد :

_ دروغ میگی؟

ارسلان دوباره خندید :

_ آره

دلارای پشت چشم نازک کرد :

_ خوش خنده شدی!

ارسلان انگشتش را روی بینی اش کوبید :

_ خوب دلقک بازی در میاری

دلارای دستش را بلند کرد و گردن ارسلان را عقب هل داد :

_ بی‌ادب! منو بگو خواستم سوپرایزت کنم

صدای زنگ خانه در فضا پیچید

دلارای ملافه روی مبل را روی بالا تنه اش کشید و ترسیده گفت :

_ حتما دوباره مامانته

ارسلان از روی مبل بلند شد و بدون اینکه پیراهنش را بپوشد سمت در رفت :

_ مروارید هر روز نمیاد اینجا!

دلارای به حرفش توجهی نکرد

با عجله لباس را از تنش درآورد و پیراهن مردانه آلپ‌ارسلان که روی زمین بود را تنش کرد

نمیدانست لباس های خودش کجاست و وقت گشتن هم نداشت

نگاه پر حسرتی به لباس عربی انداخت و عصبی پوف کشید :

_ حالا اینو چیکارش کنم؟

صدای باز شدن در که آمد روی پنجه هایش سمت راهرو راه افتاد و پشت دیوار قایم شد

برای لحظه ای چهره مرد پشت در را دید

نماینده برج بود!

حس بدی به او داشت

گوش هایش را تیز کرد تا شاید صحبت هایشان را بشنود

جمله ی آلپ‌ارسلان را تشخیص داد :

_ یعنی چی؟ دوربینای آسانسورو چک میکنی؟!

لبش را گزید و دستش را روی قلبش گذاشت

از کدام آسانسور حرف می‌زد؟!

دست هایش ناخواسته مشت شد و با استرس پارچه پیراهن مردانه را میان انگشتانش فشرد

چرا تا به حال به این موضوع فکر نکرده بود؟!

آسانسور ها دوربین داشتند!

با دقت تر گوش داد تا شاید چیزی دستگیرش شود اما مرد با خونسردی آرام صحبت می‌کرد

بالاخره صدای بلند و عصبی آلپ‌ارسلان را واضح شنید :

_ چی زر زر میکنی مردک؟ از جونت سیر شدی؟

نفهمید مرد چه جوابی داد تنها متوجه صدای کوبیده شدن چیزی به در شد و بعد فریاد آلپ‌ارسلان دیوار ها را لرزاند :

_ دِ تو گه خوردی که از کسی که میاد تو خونه من فیلم بگیری که حالا از پخش شدنش زر بزنی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

23 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رایا
رایا
2 سال قبل

چرا انقدر کم

رایا
رایا
2 سال قبل

چرا انقدر کم میزاریییییی

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

خیلی قشنگه ولی ای کاش زیاد باشه

♡
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

وای نه فاطمه تو رو خدا😬💔این تنها رمانیه که هر روز میزاری و ما یکم سرگرم میشیم اگر چه کمه…..

لطفا پارتاش رو بیشتر کن به نویسنده بگو پارت بیشتر بده چون خواننده ها تقاضای پارت بیشتر دارن فک کنم باهاش در ارتباط باشی چون تو پارت هارو میزاری هر روز درسته؟!!!

Helia
Helia
پاسخ به 
2 سال قبل

نه توروخدا هروز باشه بهتره

:)
🙂
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

من حاضرم هفته ای یه بار بخونمش ولی زیاد باشه

آتاناز🌹
آتاناز🌹
پاسخ به  🙂
2 سال قبل

ای خدا ولی من حاضر نیستم میمیرم از کنجکاوی همون روزی یک پارت اما کم خوبه آهان راستی افگار رو هم بخونید خیلی عالی و قشنگه

آتاناز♥️🌹🌹
آتاناز♥️🌹🌹
پاسخ به  🙂
2 سال قبل

ای خدا ولی من حاضر نیستم میمیرم از کنجکاوی همون روزی یک پارت اما کم خوبه آهان راستی افگار رو هم بخونید خیلی عالی و قشنگه

𝐧𝐚𝐳𝐚𝐧𝐢𝐧
𝐧𝐚𝐳𝐚𝐧𝐢𝐧
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

نهههههههههه
نگو جون این ارسلان بیشعور
😑😐

آتاناز🌹
آتاناز🌹
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

نه توروخدا نمیخاد همین گوش خوبه ولی اگه بشه دوروز سه روز بده

mahdieh1383
mahdieh1383
پاسخ به  آتاناز🌹
2 سال قبل

چرا انقدر کممممم بیشترش کنینننننن😩

Helia
Helia
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

نه توروخدا هروز باشه بهتره

مهدی
مهدی
2 سال قبل

چرا انقدر کم؟؟ خیلی کمه یک دقیقه هم زبان نبرد لطفا لطفا بیشترش کن پارت هارو خیلی خیلی کم بود

مهدی
مهدی
2 سال قبل

چرا انقدر کم؟؟ خیلی کمه یک دقیقه هم زبان نبرد لطفا لطفا بیشترش کن پارت هارو

hani
hani
2 سال قبل

اولین بدبختی دلارای اگ فیلما پخش شن که هیچییییییییی….
هرچند فکر نکنم پخش شه

mahdieh1383
mahdieh1383
پاسخ به  hani
2 سال قبل

چرا انقدر کممممم بیشترش کنینننننن😩

نرگس
نرگس
2 سال قبل

خیلی کم بود لطفا بیشتر بزار

نرگس
نرگس
2 سال قبل

خیلی کم بود

رایا
رایا
پاسخ به  نرگس
2 سال قبل

چرا انقدر کم میزاریییییی

دختری عاشق رمان
دختری عاشق رمان
2 سال قبل

یعنی واقعا این یه پارت بود یا یه بند؟

Yalda. post
2 سال قبل

چرا انقدر کم دو دقیقه هم خواندنش طول نکشید 😶
واقعا فکر میکنید با کمتر گذاشتن پارت ها جذاب تره!؟

Rata
Rata
2 سال قبل

همین؟

دسته‌ها

23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x