رمان دلارای پارت 7

5
(1)

لبهایش را به هم فشرد و مصنوعی در آینه ی آسانسور لبخند زد

زیبا نشده بود اما توجهی نکرد و اینبار دستش سمت ریمل و روژگونه‌ای که از بچه های مدرسه قرض گرفته بود رفت

کارش که تمام شد کم مانده بود به گریه بیفتد

صورتش شبیه نقاشی دختر بچه‌های ۴ ساله شده بود

آسانسور ایستاد و صدای موزیک قطع شد

وحشت زده شماره یک را فشرد

در آسانسور دوباره بسته شد

این بار ترسیده دکمه های مانتواش رو باز کرد و مانتو را روی زمین انداخت

برای ثانیه ای به خودش آمد

چه کار میکرد؟! برهنه شدن در مکانی عمومی!

سری تکان داد ، تونیک مشکی رنگش را درآورد و با بالاتنه برهنه روی زمین خم شد

تیشرت قرمز رنگ را با نوشته های مشکی به تن کرد و از روی آن مانتو کوتاه سفید رنگی پوشید

حاج خانوم هیچ وقت اجازه نمی داد این مانتو را بیرون از خانه بپوشد

فقط در جمع های خانوادگی آن هم با چادر رنگی!

اسانسور طبقه اول ایستاد

برای دومین بار شماره آخر را فشرد

اسانسور دوباره به راه افتاد

دکمه شلوارش را باز کرد و این بار شلوار تنگ زغال سنگی که از مانیا گرفته بود را به سختی بالا کشید

شال ساده ای روی سر انداخت و نفس زنان به تصویر خودش در آینه خیره شد

تا به حال هیچ زمان خودش را این شکلی ندیده بود!

بعید می‌دانست ارسلان حتی بشناسدش

با انگشت اشاره بیرون زدگی های رژ لب از لبش را مرتب کرد و چشمانش را بست

“خدایا کمکم کن
میدونم دارم گناه می کنم اما تو کنارم باش
آلپ‌ارسلان تنها چیزیه که تو این دنیا خودم انتخابش کردم
بقیه تصمیم های زندگیم رو خانوادم گرفتن
کمکم کن مال من بشه”

آسانسور ایستاد

با دستهای لرزان در را باز کرد و خارج شد

تنها یک در ورودی مقابلش بود

دستش را روی زنگ طلایی گذاشت و سرش را پایین انداخت تا از چشمی صورتش پیدا نشود

شک نداشت اگر ارسلان میشناختش حتی زحمت باز کردن در را هم به خود نمی داد

چند ثانیه ایستاد اما در بازداشت شد

حرف راننده را از یاد برده بود که دوباره زنگ را فشرد

کمی مکث کرد و ناخواسته برای سومین بار زنگ زد

کارهایش از روی اضطراب و استرس بود

با شنیدن صدای بم و مردانه‌ای که خشمگین از آن سمت درآمد لبش را محکم گردید

_ چه خبرته؟!

همانطور که با انگشت هایش بازی میکرد یک قدم عقب رفت

صدای ضربان قلبش را می شنید

ارسلان با اخم های درهم شاکی در را باز کرد

بالاتنه‌اش برهنه بود و تنها حوله قهوه‌ای رنگی دور کمرش بسته شده بود

یک دستش را روی چهارچوب در گذاشت و دست دیگر به کمرش بود

_ بهت نگفته بودن دوبار زنگ نزن؟!

دلارای سرش را بالا نیاورد

زبانش در دهان نمی چرخید :

_ چ … چرا

_ خب؟!

_ یادم رفت

آلپ ارسلان حرف دیگری نزد

در سکوت از جلوی در کنار رفت و دست به کمر به داخل خانه اشاره زد :

_ کفشاتو بیار تو … درم ببند

زودتر از دختر پشت در سمت آشپزخانه رفت

همیشه تا زمانی که صورتشان را ندیده و لباس های رویشان را در نیاورده بودند قبول نمی کرد اما این بار فرق داشت

از زمانی که پا در ایران گذاشته بود فقط دو بار با عسل رابطه داشت و جز آن با دختر دیگری نبود و این برای الپ‌ارسلان عجیب بود!

امیال مردانه‌اش اجازه فکر کردن نمی‌داد

بطری آب را سر کشید و با خودش فکر کرد حتی اگر دخترک با میلش هم نباشد یک امشب را چشم پوشی می کند

موبایلش روی میز آشپزخانه لرزید

رمز را وارد کرد و خیره اس ام اس علیرضا شد

_ چطوره؟ خودم از نزدیک ندیدمش ، حله؟

پوزخند زد و تایپ کرد :

_ ba tavajoh be gandi ke asal zad emshab pesaram mifrestadi hal bud

(با توجه به گندی که عسل زد امشب پسرم می‌فرستادی حل بود)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.3 (6)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

عالیه
لطفاً اگه میشه پارت بیشتری بذار ممنون میشم 🌹

نازی
نازی
2 سال قبل

پارت بیشتر بذار🙏🏻♥️

Parisa
Parisa
2 سال قبل

عالیه
لطفا بیشتر بنویس و پارت هارو بیشتر کن🥺

Parisa
Parisa
2 سال قبل

عالیه👌
لطفا بیشتر بنویس و پارت هارو بیشتر کن🥺

...
...
2 سال قبل

ببخشید میشه پارت های بیشتری بذارید؟

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x