رمان دلارای پارت 70

3.7
(3)

 

دنیا دور سرش می چرخید

چشمانش سیاهی میرفت و حالت تهوع امانش را بریده بود

احساس می کرد فاصله ای تا مرگ ندارد

حتی آنقدر توان نداشت که آب را گرم کند

کم کم لبهایش کبود شد و دندان هایش از سردی آب به هم خورد

لرز بدنش را گرفته بود و نمی توانست حرکت کند

با باز شدن در حمام ته مانده انرژی اش را جمع کرد و خودش را عقب کشید

به سختی پلک هایش را از هم فاصله داد و با نفرت خیره آلپ‌ارسلان شد

تنها شورت مردانه ای به پا داشت و بالاتنه‌اش برهنه بود

به چهارچوب در تکیه داد و سرد نگاهش کرد :

_ کی بهت اجازه داد بلندشی؟

با صدای لرزان غرید :

_ برو گمشو تنهام بزار

ارسلان باحرص خندید :

_ چی شده دختر حاجی؟
مگه خودت واسه زیرم اومدن التماس نمی‌کردی؟
مگه خودت به رفیقم پیام ندادی؟ مگه جلوم لخت نشدی؟

وارد حمام شد

دلارای بغض کرده به اطراف خیره شد

چشمش به صابون نقره ای رنگ اکلیلی افتاد

ناخواسته بی توجه به درد شدیدی که در لگنش پیچیده خودش را جلو کشید

صابون را برداشت و با تمام توان سمت آلپ‌ارسلان پرت کرد :

_ برو گمشو میگم

صدای جیغش در حمام پیچید

صابون به زانوی ارسلان برخورد کرد

چهره‌اش درهم شد

کمی با خشم به صورت خیس از اشک دلارای نگاه کرد و بعد کم کم خندید

_ وحشی شدی کوچولو

صابون را با پا عقب هل داد و با خونسردی نزدیک شد :

_ من رام دوست دارم
خودت میدونی نه؟
تو این چند وقت خوب شناختیم

دلارای زار زد :

_ کثافت ولم کن

_ مطیع که باشی بیشتر تحریک می شم اما این وحشی بودنتم تنوعه

_ درد دارم دست از سرم بردار

_ واسه منی که هر روز یه آدم جدید رو می آوردم تو تختم عوض شدنت اونقدرا هم بد نیست

کنار پایش زانو زد و تهدید آمیز زمزمه کرد :

_ راستی چی شد دلی؟
چی شد که نگهت داشتم؟
چی شد که یک شبت شد چندماه؟
چی شد اون قدر پرروت کردم که وقتی هنوز شبا تو تخت منی خواستگار راه بدی؟

دلارای بی حال سرش را به دیوار تکیه داد و چشمانش را بست

ارسلان دندانهایش را روی هم فشرد و از جا بلند شد

بی توجه به او وان را پر از آب داغ کرد و شورتش را از پا درآورد

دست‌هایش که زیر زانو و گردن دلارای حلقه شد چشمان بی جان دخترک باز شد

مشتش به آرامی روی سینه‌اش فرود آمد :

_ جون هرکی دوست داری بزار‌برم

خودش هم به حرفی که زده بود اطمینان نداشت

اگر ارسلان اجازه رفتن می‌داد کجا باید می‌رفت؟

نمی دانست ساعت چند است اما شک نداشت شب شده است

ارسلان بی‌رحمانه ساعت ها در تخت تنش را دریده بود

کجا می رفت؟!

داراب سر از تنش جدا می‌کرد

جایی برای رفتن نداشت اما ترجیح میداد شب را در خیابان صبح کند تا در آغوش آلپ ارسلان

ارسلان بی توجه به او در وان آب داغ قرارش داد و پوزخند زد :

_ انقدر دست و پا نزن بچه
به خاطر اینکه یکم رابطمون خشن تر از همیشه پیشرفت دلخور نیستی مگه نه؟
از این ناراحتی که نذاشتم به خواستگاریت برسی آره؟

دلارای نالید :

_ جون هر کی که دوست داری دست از سرم بردار

ارسلان شانه دخترک را گرفت و جلو کشیدش

پشت سرش در آب نشست و مجبورش کرد سرش را به سینه مردان اش تکیه دهد

_ من هیچکسو دوست ندارم
تا الان باید فهمیده باشی

دست ارسلان که از شکمش سمت سینه هایش بالا آمد چشمانش گشاد شد و از جا پرید :

_چیکار داری می کنی؟

ارسلان این بار با خشونت دستش را دور گردنش حلقه کرد و به خودش فشردش :

_ آروم بگیر

صدای تهدید آمیزش باعث شد دلارای دست و پا نزند

در عوض بغضش با صدا منفجر شد :

_ تو .‌‌.. تو رو خدا … ولم کن … تو … تو که هر کاری می خواستی کردی … نابودم کردی … از شدت درد حتی نمیتونم تکون بخورم … چی از جونم میخوای دیگه؟ ارسلان تو مریضی … مشکل داری … چرا دست از سرم برنمیداری؟!

گریه اجازه نداد بیشتر ادامه دهد

هق هق کنان مشتش را در آب کوبید و صدای بغض آلودش بالا رفت :

اصلا من غلط کردم عاشق تو شدم ‌… من … من گوه خوردم … چیکار کنم ولم کنی ارسلان؟

ارسلان شکمش را نوازش کرد

بدون عصبانیت کنار گوشش زمزمه کرد :

_ میخوای ولت کنم؟

دلارای بلافاصله به نشانه تایید سر تکان داد

ارسلان دوباره پچ زد :

_ دست از سرت بردارم؟ برای همیشه؟

این بار دلارای چند ثانیه مکث کرد و با شک دوباره به نشانه تایید سر تکان داد

دست ارسلان از شکمش بالاتر آمد :

_ کاری کنم دیگه هرگز چشمت بهم نیفته؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

37 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
1 سال قبل

.

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط سارا(یکی)😂
ب تو چ😂
ب تو چ😂
2 سال قبل

بلاخره پارت جدید آمد

ب تو چ😂
ب تو چ😂
2 سال قبل

نظری ندارم😂😐

Zz
Zz
2 سال قبل

یعنی من دم به دقیقه میام ببینم پارت رو گذاشتین
راستی فاطی (چه زود دختر خاله شد) ساعت چند پارت ها رو میزارید؟

Zz
Zz
2 سال قبل

یعنی من مثل معتادا دم به دقیقه میام ببینم
راستی فاطی ساعت چند پارت ها رو میزارید؟

Zz
Zz
2 سال قبل

راستی فاطمه رمان ها رو خودت مینویسی ؟
برام جالب شد بدونم

یکی
یکی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

نویسنده این رمان بودی خو الان چیزی ازت نمونده بود😂🤍

Zz
Zz
2 سال قبل

نویسنده عزیز زیر میزی میخوای ؟
خوب بنویس دیگه ادامه اشو

ادم
ادم
2 سال قبل

فاطی خدایی به این نویسندش بگو مردیم و زله شدیم پارتا رو بیشتر کن
راستی این رمان دیگه خیلی داره بی معنی میشه همش با ارسلان سوسول کرده داراب زده سقط کرده اری عوضی و بی احساس دلی خیلی شاسکول و ضعیف و احساسی بابل نفهمیدم چی به چی همش تکراری انگار

پرینام
پرینام
پاسخ به  ادم
2 سال قبل

شماها از کجا رمانو میخونین؟؟من میزنم گوگل سایت رمان دونی رو میاره میرم توش،عضوش نیستما
چیزی از اینکه گفتی داراب سقط کرده ندیدم
یا ی نفر در مورد گذشتع بابای ارسلان گفته بود من همه قسمتا رو خوندم ولی اینایی ک شما میگین نیس توش
پارت دیروزم ک ارسلان تجاوز کرد خیییلی کلی گفته شد ولی تو نظر سنجی بچها هرچی از دهنشون دراومد ب ارسلان گفتن😐😐😐😐فاطمه جون بیا منو نجات بده چی شد الان؟؟!!

Shayeze
Shayeze
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

😂 😂 😂 😂

پرینام
پرینام
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

خدااا قوت🙌🙌😂😂

یکی
یکی
پاسخ به  ادم
2 سال قبل

خیلی خوب بود😂🤣

:)
🙂
2 سال قبل

بچها این رمان همینطوریه
پارتای کم میده
غر زدن تون هیچی و عوض نمیکنه جز اینکه الکی انرژی مصرف میکنید
من واسه خودتون میگم
الکی فقط اعصابتون خورد میشه هروز
اگر نمیتونید با این وضع کنار بیاید بنظرم نخونید این رمانو چون الکی اعصابتون خط خطی میشه
من خودم تفریحی میخونم واسمم مهم نیس چی بشه وگرنه اگر مهم بود واسم قطعا میطاشتمش کنار چون پارتا کمه
امیدوارم ناراحت نشید ، من واسه خودتون میگم 🥰🥰

ملودی
ملودی
2 سال قبل

الان هفتاد پارت از این رمان گذشته ولی چیزی جز سکسو
جرو بحث دلارای با ارسلانو برادراش نبودن
میتونم بگم چرت ترین رمانی ک خوندم و پشیمونم از این ک وقتمو هدر دادم دیگه نمیخونم

آتاناز🌹
آتاناز🌹
2 سال قبل

میگم اینا که کامنت دادن فک کنم جدید هستن چون دیگه ما قبلی ها عادت کردیم

یکی
یکی
پاسخ به  آتاناز🌹
2 سال قبل

همی نه😂

ستایش
ستایش
2 سال قبل

این چی بود اخه یه زره.
مثلا جذاب میکنی رمان رو.
اصلا هم جذاب نمیشه بلکه همه از رمان خوندن زده میشن.
از اینهمه ناراضی یکم بیشترش کن

Zahra
Zahra
2 سال قبل

چقد بد شد😐😕
چرا ارسلان انقد وحشیه😑
نویسنده خواهشا بهترش کن

یکی
یکی
پاسخ به  Zahra
2 سال قبل

افکار نویسنده ترسناکه نه ارسلان😂😂

.......
.......
پاسخ به  یکی
2 سال قبل

مگه دل درد دارید اخه که رمان انلاین میخونید برید بانک رمان هزار تارمان یه روزه بحونید، که اشتباهه کلا،خودتون انتخاب کردید آنلاین بخونید is🤭🤭🤭🤭

مریم
مریم
2 سال قبل

چرا اینجوری پارت میذاری اینکه چیزی ننوشتی

99
99
2 سال قبل

یا ننویس یا اگرم مینویسی درس درمون
والا زده شدیم از رمان خوندن

آمین
آمین
2 سال قبل

لطفاً دیگه ننویس….
ادامه نده….روانم بهم ریخت …
یایک پارت درست و حسابی بنویس،مثل بقیه رمانهای دیگه ،یااصلاننویس….

mahoor
mahoor
2 سال قبل

اههههههههههههه😬☹️😡
چع وضعشع خب
باید ۲۴ ساعت منتظر بمونیم واسع ی ذرههههه😤😤

مارال
مارال
پاسخ به  mahoor
2 سال قبل

فاطمه تو اینارو از خودت مینویسی 🤔

فازی
فازی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

فاطی یکم پارتهارو بیشتر کن دا پلییییزززز😀😀یا لااقل ی پارت دیگ بشوت بیاد🤣

.......
.......
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

عشق تو سن پایین یعنی همین،بدترازاینم میشه…اخرش فقط پشیمونیه وبس.گذاشته درس عبرت شه.دلارای مجبوره با ارسلان ازدواج کنه.مجبور چون مثل خیلی ازمادخترا فقط گول ظاهر الپ ارسلان رو خورده نه باطن کثیفش.
عشق تو نوجوونی تهش همینه.به هرحال پشیمونیه.درستونو سفت بچسبید یکی لنگه دلارایو….نشید.بااین رمان خوندنا بهتراز اون نمیشید.
..یع دلسوز…

یکی
یکی
پاسخ به  .......
2 سال قبل

از این خرا زیاد شده تو غصه نخور

یکی
یکی
پاسخ به  mahoor
2 سال قبل

احساس می کنم پیام تبلیغاتی بود 😐

دسته‌ها

37
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x