رمان دلارای پارت 8

3.7
(3)

علیرضا استیکر خنده فرستاد و بلافاصله جوابش را داد :

_ الان اون پایینی عروسیشه ، تاحالا این همه وقت تنها نمونده بود ، لعنت به عسل!!

ارسلان نیشخند زنان تایپ کرد :

_ beshmarrrrrr 🙂
( بشمار )

بی توجه به پیام بعدی موبایل را خاموش کرد

از آشپزخانه بیرون زد

دخترک پشت به او معذب ایستاده و سرش را پایین انداخته بود

هنوز نتوانسته بود صورتش را ببیند

خونسرد سر تکان داد :

_ تو که هنوز لباسات تنته؟!

دلارای وا رفت

انتظار نداشت این طور سریع بعد از ورود سر اصل مطلب برود!

آلپ ارسلان با دیدن واکنشش لبخند زد

صورتش را نمی دید اما متوجه شد دخترک وحشت کرده است

معلوم بود سن زیادی ندارد

دختر ها را مثل کف دستش می‌شناخت

بینی‌اش را چین انداخت و سمت اتاق خواب رفتم :

_منظورم مانتو و شالت بود … وقت برای بقیه‌اش زیاده … هنوز اول شبه!

وارد اتاق شد و زیرلب غر زد :

_ ریدی علیرضا … دختره صفر کیلومتر باشه پاره‌ات میکنم مرتیکه

دلارای سعی داشت به سرگیجه اش بی اعتنا باشد

مضطرب با بدنی لرزان مانتواش را از تن بیرون اورد و شالش را رویش انداخت

_ برگرد سمت من

صدای خشک آلپ‌ارسلان بود

ناخواسته بازوهایش را روی سینه های برآمده‌اش که زیر پارچه نازک تیشرت به چشم می آمدند گرفت و سمت آلپ‌ارسلان برگشت

_ سرتو بگیر بالا

نفسش از شدت استرس رفت

ناخودآگاه خواست مثل حاج خانوم زیر لب صلوات بفرستد که یادش آمد در چه موقعیتی است!

برای رسیدن به تخت مردی نامحرم از خدا کمک میخواست!

آلپ ارسلان بی حوصله دست به کمر چند قدم نزدیک شد :

_ چرا سیستمت هر چند دقیقه هنگ میکنه؟
بخوای اینطوری ادامه بدی بخاطر یک رابطه تا دو روز دیگه معطلیم!

دلاری بلافاصله سرش بالا گرفت تا شاید آلپ ارسلان ادامه ندهد

با مردمک های لرزان به او نگاه کرد

ارسلان ثانیه ای خیره نگاهش کرد و کم کم ابروهایش در هم فرو رفت

این دختر را می شناخت

چهره اش با آرایش مسخره ای که روی صورت داشت فرق کرده بود اما باز هم به راحتی می‌توانست تشخیصش دهد

دهانش از تعجب باز مانده بود

باورش نمی شد دخترک در چنین شرایطی روبرویش ایستاده باشد

کم کم ابروهایش بالا پرید و ناخودآگاه با تمسخر به خنده افتاد

سرگرم شده جلو رفت

دلارای از شدت ترس و اضطراب می‌لرزید

با سرگرمی سوت بلندی کشید و همانطور که نگاهش روی بدن دلارای پایین و بالا می شد به آرامی دورش چرخید :

_ ببین کی اینجاست! دخترحاجی

دلارای پلک هایش را روی هم فشرد

سعی کرد نشنیده بگیرد

قبل از اینکه وارد این خانه شود گوش هایش کر و چشمانش کور شد

به خودش قول داد نه چیزی بشنود و نه چیزی ببینید

غرورش را پشت در گذاشت و وارد شد پس نباید عکس‌العملی نشان می‌داد

ارسلان همانطورکه دورش می‌چرخید ادامه داد :

_ تا جایی که خبر دارم وضع حاج فرهمند اونقدرام بد نیست که دخترشو اجاره بده!

دلارای ماتش برد

حرفی که شنیده بود را باور نمی کرد

بلافاصله اشک در چشمانش حلقه زد و دست و پایش به لرزه افتاد

زبانش بند آمده بود اما تحمل این همه حقارت را نداشت

هر قولی که به خودش داده بود را فراموش کرد و ناباور و عصبی خیره ارسلان شد

_ چ … چطور … جرات میکنی با من اینطوری حرف بزنی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.3 (6)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
dokhi
dokhi
2 سال قبل

خیلی کمه اصلا 🥺🥺🥺🥺
بیشتر بنویس لطفا 😑😑😑😑😑

۲۳۴۵
۲۳۴۵
2 سال قبل

پارت بیشتربزار هنر نمیکنی با کم گذاشتن🤕

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

رمان به جاهای حساسش رسیده بود که تموم شد 😔
خواهش میکنم بیشتر پارت بذار یا بیشر بنویس اگه میشه 🤗

Parisa
Parisa
2 سال قبل

چرا اینقدر کم؟
نویسنده بیشتر بنویس😕

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x