دلارای گوشه لبش را به دندان گرفت و خودش هم نفهمید چرا جمله بعدی را گفت!
_ بریم کلهپاچه بخوریم؟!
ارسلان از گوشه چشم نگاهش کرد
دخترک دیوانه!
تا چنددقیقه پیش هیجانی ترین لحظات عمرشان را سپری میکردند
کله پاچه از کجا اومد؟
_ میریم خونه
دلارای مثل کسی که روزها گرسنه مانده آب دهنش را فرو داد
_ کوچه بعدی یک کلهپاچه فروشی هست داراب همیشه میگرفت
وای من هیچ وقت لب نمیزدم ولی بوش محشر بود
چشمانش را بست و تصور کرد
احساس میکرد اگر تا کمی دیگر کله پاچه نخورد قابلیت گریه کردن دارد!
ارسلان با تاسف سر تکان داد
_ گرسنه موندی؟
چرا مثل قحطی زده ها چشماتو میبندی لباتو لیس میزنی؟
جمع کن خودتو حالم بهم خورد
دلارای سرش را سمت پنجره برگرداند
_ داریم میرسیم … بریم ارسلان؟
ارسلان فرمان را چرخاند
خودش هم گرسنه بود
_ میریم حلیم
_ من کلهپاچه هوس کردم
_ من جایی که نشناسم کله پاچه نمیخورم
ماشین را کنار کشاند و مرموز ادامه داد
_ ولی میریم چون واسه شب انرژی داشته باشی!
دلارای اینبار کوتاه خندید
جنین شکمو!
طوری هوس کلهپاچه کرده بود که اگر قرار بود یکی از آرزوهایش برآورده شود چیزی جز کله پاچه به ذهنش نمیرسید!
زودتر از ارسلان پایین پرید و سفارش داد
_ دوتا کاسه لطفا
مرد عجیب نگاهش کرد و دلارای شانه بالا انداخت
تا به حال کله پاچه نخریده بود!
مگر کاسه ای سفارش نمیدادند؟
ادامه داد
_ بناگوش ، چشم ، پاچه ، زبون
همه چیز بذارید
نوشابه مشکی
این پا و آن پا کرد و دودل ادامه داد
_ رو نوناتون کنجدم داره؟
مرد سیبیل کلفت رو به پسرجوان که دور تر ایستاده بود صدایش را بالا برد
_ پسر نون کنجددار بده خدمت خانم
پشت میز نشست و بلافاصله مشغول ریز کردن نان شد
ارسلان با اخم جلو آمد
_ دستاتو بشور ، چه وضعیه؟
_ تمیزه دستام ، ارسلان ماستم میگیری؟
ارسلان چشم غره رفت
_ کی با کله پاچه ماست میخوره؟!
دلارای پشت چشم نازک کرد
به او چه ربطی داشت که پسر ارسلان انقدر در غذا خوردن بدسلیقه بود؟!
صدایش را بالا برد
_ آقا ماستم دارید؟
مرد گوشه سیبیلش را در دهان فرو برد و ارسلان مطمئن شد با پا گذاشتن به این کله پزی چه اشتباهی کرده است!
_ نه والا خانم ، ولی الان میفرستم از سوپر کنار بگیرن
کاسه ها که آمد دلارای هر دو را سمت خودش کشید
_ سفارش ندادی واسه خودت؟!
ارسلان خیال کرد شوخی میکند که با اخم یکی از کاسه هارا سمت خودش کشید
_ روتو کم کن بچه
دلارای بی میل کاسه را رها کرد اما تا آخرین لحظه که جلوی ارسلان قرار میگرفت نگاهش را از آن برنداشت
آرام زمزمه کرد
_ نونم ریز کردم برات!
ارسلان جواب داد
_ خوب کردی
او که برای شستن دست هایش بلند شد پسرجوان ماست کوچکی سمتش گرفت
_ خدمتتون خانم ، کاله گرفتم!
دلارای تشکر کرد و لقمه اول را با لذت در دهان گذاشت
روزی اگر میگفتند چشم و مغز میخورَد حالش بد میشد اما آن لحظه بی توجه ماستش را روی کاسه اش ریخت و بعد مغز اضافه کرد
چشم گوسفند را که در ظرفش انداخت ارسلان با چهره جمع شده رویش را برگرداند و زیرلب ناسزا گفت
یا خئا
من کله پاچه دوست ندارم اما اینطور که این گفت شدیدا دلم خواست 🥴😂
میشه بگی چی سزچ کردی آورد منم میخوام
نویسنده یکم زودتر روزی 2 یا 3 اا پارت بزار کلافه شدیم دیع
عمرا اگر دوتا یا سه تا پارت بزاره، به همین خیال باش عزیزم
نویسنده یکم زودتر روزی 2 یا 3 اا پارت بزار کلافه شدیم دیع😐
پوکیدیم نت ها کی درس میشن
خب تو بگو دیگه یکمیشو
ایششش کلا پاچه من زبونش و چشاشو میدوسم😑🤮🤣🤣🤣🤣
کامنت ها کمتر نشده؟😂😂😂
چون گلتون یعنی من نیستم 😁🤣🤣🤣
چن نت نیست
حفی یه مار بود ولی به دلارای تبدیل شد😂😂
ماست با کله پاچه 🤣 🤣 فازا مازا
یعنی کله پاچه رو تو ذهنم خراب کردی😐
ایشالا همین جا دردش بگیره بچش به دنیا بیاد ک مارو اینقد دق ندع
خیلی دردناک اینگار هر روز سر ی شیر آب میشینیم که یه قطرع بیاد بخوریم قشنگ داستان پارت های شماس با قطرع چکون میدی بهمون
اگه سکته کردم تقصیر شماس 💔😂
کله پاچه با ماست؟
من دیگه حرفی ندارم 💔 🚶♀️ 😐
سلام بچه ها جونم ♥️💜
اولا اعلام میکنم دلو رودم از بی غیرتی ارسلان بهم خورد و نویسنده دنبال تنوع بود ولی غلط تمرین کار تخریب شخصیت مردونگی و غیرت هست
اینکه دلارای لباس تنگ و کوتاه بپوشه و موهاشو بندازه بیرون و جلف بازی دراره اونم یه زن شوهر دار واقعا شرم آوره
و جالبتر نگاه های کثیف رو رو خودش میبیند و خجالت نمی کشه و رو خودش غیرت نداره
شوهرش هم که بدتر نیشخند میزنه به تیپ زنش😂🤢
امکان نداره همچین پدیده ای و اگر امکانش هست خاکبرسری این زندگی
حالا تفاوت دیدگاه وجود داره ولی خدایی خودتون دلارای رو تصور کنین واقعا زیبا نیست این نوع پوشش بازم من نظرم اینه و قصد توهین به تفکرات مختلفو ندارم
نکته دوم بی چشم و رویی شخصیت اصلی یعنی آلپ ارسلان خررر و دلارای خرتررررر هست که برای ننه باباشون اندازه روم به دیوار (پشگل)ارزش قائل نیستن و آلپ ارسلان پدر خودشو تهدید میکنه
دلارای مجلس رفتن مادرشو مسخره میکنه و از عذاب کشیدن مادرش لذت میبره
این داستان بچه سالاریه واقعا همینه
ما تو فرهنگمون چیزی به اسم توهین و پرو بازی و تمسخر و غیبت نسبت به پدرمادر نداریم من واقعا دلم شکست از جلوه (حجره پدر ارسلان) نویسنده برای این قسمتش
نکته بعدی تصویر غیر واقعی از پدر و مادر مقید و مذهبی که این یعنی
تصویر غیر واقعی از اسلام که واقعا بی شرمانس
من تو همه کتاب های خوبی که خوندم مثل اسطوره و گناهکار و حصار تنهایی من و…دید قشنگی از اسلام رو به روی من باز میکرد و افکت زیبا و معنوی به داستان میداد اکثر اونایی که کتابخونن میدونم چی میگم
ولی این رمان میخواد یه کار خاص باشه مثلا واسه همین بد نشون میده دینو
ولی هرزه نگاری هست و افکت خاش هم رابطه های فانتزیشونه که درست نیست بچه ها وقتشونه صرف این رمان چرت کنن
من دیگه نمی خونم این رمانو و وقتمم ضایع کردم
ولی بچه ها خیلی دوستون دارم و با حرفاتون خندیدم و دلمو شاد کردین یا حق
بسیاااار حق
سپاسگرازم😁💐🙏
👎 👎 👎 👎 👎
احسنت واقعا درست گفتید شیر مادر حلال تون
همیشه در زندگی موفق باشید
حرفتون درسته👌
اما بیاین به این فکر کنیم ک این رمان زاده ی تخیل نویسندس و واقعی نیست🙂
رمان باید به واقعیت نزدیک باشه تا جذابیت بیشتری داشته باشه وقتی اینجور رمان های تخیلی که به درد نمیخوره
واااااااای خداااااا جزء حقققق ترین حرفایی بود ک توی عمرم شنیدم و یه چیزی میخوام بگم راجع به وجدان خود ادم روی پوشش خودش
من دختریام که با حجابم اما چادر نمیپوشم، مانتوییِ با حجاب آرایشمم فقط فرمژه و رژ لبه، دیشب که مجبور شدیم با اتوبوس برگردیم خونمون یه پسری ک نمیدونم واقعا چه کلمه ی رو توصیفش کنم که برازنده ش باشه با هیزی تمام منو نگاه میکرد اولش فک کردم مث همه ی مردا و پسرای هیزی که تا ب حال من و نگاه کردن هست اما وقتی نشستیم توی اتوبوس شاید باورتون نشه ولی هزااااز بار برگشت و خیره و هیز نگاهم کرد منی که تا حالا هزار جور نگاه رو تحمل کرده بودم این یکی دیگه واقعا وحشتناک ترین بود جوری که من حالت تهوع گرفتم از نگاهش، دلم جوری پیچ خورد ک نگم براتون اومدم ک خونه گریم گرفت و در آخر هم هر چی ک خوش گذرونده بودیم از دماغم اومد
پدر آلپ ارسلان یا مادر دلارای که شما گفتید هم کم به اندازه ارسلان و دلی مقصر نیستند
وقتی یه بچه راحت نتونه با پدر ومادرش کنار بیاد راحت نتونه حرف دلش رو بزنه و راحت نتونه از اونها مشورت بخاد معلومه که مثل دلارای یا ارسلان عقده ای میشه
اینا تقصیر خانواده است نه دوست نه جامعه و نه فرهنگ
اینا عقب موندگی یه خونواده است که بچه ای رو وارد جامعه میکنن که اون بچه فکر میکنه دیگه از جو خفقان اون سبک زندگی بیرون اومده در صورتی که نمیدونه پا روی تله موش گذاشته
البته که بخشی از نظرتون درسته
ارسلان اصلا نباید اجازه بده که یه عده هوسباز اما به ظاهر خداترس(که آبروی دین و مذهبم میبرن با این پرستششون) بیاد چشم چرونی کنه و ناموسش اسیر نگاه های غریبه بشه
این مشکل سبک زندگیه وقتی یه نفر تشکیل خانواده میده وظیفه اش کنترل خانواده به بهترین وجه هست
حالا کنترل خانواده دیدگاه های متفاوتی داره یکی کنترل خانواده رو تعصب و غیرت میدونه یکی آزادی و خونسردی
ولی این مقصر خود طرف هست که نتونه به ناموسش حد و مرز جامعه رو توضیح بده
نمونه اش امثال مهسا امینی ها!
آقا جامعه اینجوریه وقتی یک خانواده خیلی راحت نمیتونه با اعضای اون خانواده کنار بیاد معلومه همچین اتفاقی میفته پس مقصر کشور یا حکومت نیست اینجور مسائل میتونه خیلی بهتر و آسونتر در خانواده حل بشه اما نمیشه اونوقت دیگه کار به مرگ و اغتشاش و این برنامه ها نمیرسید. فقط منشا اصلی این موضوع خود خانواده هست
دقیقا عین دلارای
دلارای اگه سهمی در زندگی مجردی داشت اگر سهمی در نظر دادن داشت و اگر کسی به نظرش اهمیت و احترام میگذاشت دلارای دچار همچین خانواده زدگی نمیشد
ب
به این فکر میکنم که رمان زودتر به آخر میرسه یا عمر من
🤣
وای چقدر دلم هوس کرد
😋 😋 😋 😋 😋 😋
منمممممممم
:wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_cry: :wpds_shock: :wpds_shock: :wpds_shock: :wpds_shock: :wpds_shock: :wpds_shock: :wpds_shock: :wpds_shock:
منی ک کله پاچه نمیخورم ویار کردم
ارسلانی ک برام حلیم بخرع پی 🥲 😂
اقاااا ولمان کنید💔
باشه ولی پارت طولانی تر بذار خیلی کمه اینجوری باعث میشه آدم خسته بسه
من نگران دلارای هسم 😐
اسهال می شی بدبخت 💩
ایشالا با همون اسهالش بچشم برینه
چقدر خندیدم از پیامت😂😂😂😂😂😂
میمیری زیاد تر کنی پارتو؟