رمان رسپینا پارت 121

0
(0)

 

_اوه اوه ، میبینم که همسر عزیزم دست بزن داره ، آخه کی شوهرشو میزنه؟!
_من میشم اولیش
_حتما با این دستای ظریف و کوچولو
_میتونم از دندون هامم استفاده کنم ، نظرت؟!
_نظرم اینکه خشونت نه ، با آرامش کنار هم نون و ماستمونو بخوریم.
خندیدم
_نه خشونت خوبه من بزنمت .
با ریتم شروع کرد به خوندن
_آی ننه آی ننه زنم منو میزنه .
_خوب میکنه ، بلکه ادب شی
زده بود رو فاز طنز و مسخره بازی
_دلت میاد منو بزنی ؟!
_چرا نیاد؟
_واقعا دلت میاد پوست به این سفیدی ، تن به این بلوری رو کبود کنی ؟!
از این حرفش صدای خنده جفتمون بالا گرفت
_نه دلم نمیاد اما ..
نذاشت جملمو تکمیل کنم
_اما نداره دیگه سکوت کن شامتو بخور ضعیفه
_تو باز گفتی ضعیفه ؟
_خب ضعیفی دیگه کوچولو
و دماغمو کشید
قبل اینکه دستش عقب بره گازش گرفتم که دادش رفت هوا
_آخ ، رسپینا نکن ، دیوونه جاش میمونه .
بعد اینکه مطمئن شدم کبود میشه و درس عبرت شه براش دیگه به من نگه ضعیفه ولش کردم ، قرمز شده بود و خون مرده
_نگاه چیکار کردی
_دفعه بعدی بگی ضعیفه بدتر میکنم ، انتخاب با خودت .
شیطون نگاهم کرد
_منم به موقعش میدونم کی و کجارو کبود کنم .
از حرفش و چشمک بعدش و نگاه شیطونش سرخ شدم و ترجیح دادم سکوت کنم تا از خجالت آبم نکرده .
غذاها که خورده شد ، ظرفای یکبار مصرف رو توی پلاستیک گذاشتیم و به نوبت لباسامونو عوض کردیم ، من کمی بدن درد داشتم و کمی بیحال شده بودم که حدس میزدم از سرما خوردگی باشه .
دوتایی در سکوت مشغول تمیز کردن کف بودیم
_رسپینا ، تو دوست داری تو چه خونه ای زندگی کنی ؟! چه شکلی باشه ؟! ظاهر بیرونی درونی ، ویلایی آپارتمان؟!
_من ، امممم خونه ویلایی اما جمع و حور دوست دارم ، همین صد تا صد پنجاه متر کافیه ، اما بخوام ظاهری بگم ، دوست دارم کلا نماش سفید باشه ، سنگ سفید برای ظاهر بیرونیش ، برای داخل همیشه دوست داشتم یه حیاط کوچیک جمع و جور ، تخته کوچیک درست عین خونه خودمون وسط حیاطش ، یه باغچه کوچیک پر از گل ، داخلش پارکت سفید ، دیواراش کاغذ دیواری باشه اما سفید با یه رنگ ملیح مثل صورتی چرک اما برای اتاق یه رنگ جیغ و شاد دوست دارم ، مثل قرمز ، نارنجی.
_خب … اینا بیشتر جزئیاته ، ساخت خونه دوست داری چطور باشه؟؛
_اممم از حیاط که میخوای وارد شی‌ چندتا پله بخوره و برای داخل حالش مربع شکل باشه ، پنجره داشته باشه اما پنجره اش رو به حیاط باشه ، آشپزخونه اش جمع و جور باشه ، اپن دوست ندارم ، برای اتاقاشم دوست دارم کنار حال و آشپزخونه راهرو بخوره اما به شکل دوبلکس دوتا اتاق نسبتا بزرگ ، هردو بالکن داشته باشن و پنجره ، حالا رو به خیابون یا حیاط فرق چندانی نداره.
_نظرت راجب خونه های چند صدمتری و شیک که الان اکثراً میبینیم چیه؟!
دست از کار کشیدم و نگاهش کردم
_منم مثل بقیه بدم نمیاد از داشتن همچین چیزایی ، اما خونه کوچیک و متوسط رو ترجیح میدم ، یه خونه کوچیک اما دلخواه ، با کلی فضای شاد و خاطرات خوش رو ترجیح میدم به خونه یا درست ترش کاخ های بزرگ ، یه چیز بگم شاید برات خنده دار باشه ، من همیشه آرزو داشتم تو یه روستای شمال زندگی کنم که هم نزدیک دریا باشه هم وسط جنگل ، الانم همچین چیزی دوس دارم ، نه وابسته شهر و فضای شهری ام نه تو روستا زندگی کردن برام سخته ، به نظرم زندگی تو یه روستای با امکانات شمال بخصوص آب و هواش ، دور از ترافیک آلودگی یا هرچیزی رو ترجیح میدم
_خیلی اخلاق جالبی داری ! همین چیزای وجودیت ، همین تفاوتت با بقیه منو حذب کرد ، الان نود درصد عموم مردم عاشق کاخ و ویلاهای چند صد متری ان و آرزوشون داشتن اوناست نه همچین خونه ها و زندگی ای که مد نظر توعه .
_آدما باهم متفاوت ان ، هیچ کس شبیع بقیه نیست ، شاید وجه اشتراکاتی داشته باشه اما قطعا یه نسخه کپی شده نیست.
سکوت شد بینمون ، منم مثل خیلی های دیگه ویلاهای آن چنانی دوست داشتم اما داشتن یه خونه ویلایی نهایت ۲۰۰ متری با حیاط جمع و جور باغچه کوچیک پر گل ، پذیرایی متوسط و جمع و جور و آشپزخونه ساده و شیک رو ترجیح میدادم .
ساعت ۱۲ شب بود و به شدت خوابم گرفته بود و خسته بودم ، حال و آشپزخونه کامل تمیز شده بود مونده بود دوتا اتاقا و شستن حموم و توالت ، مامان اینا ساعت ۲ ظهر راه میوفتادن و نهایت دیر رسیدنشون ۱۰ شب اینجا بودن ، و میشد فردا حدود ۱۱_۱۲ ظهر بیام تمیز کنم تا برسن ، الان رمقی برام نمونده بود ، پیش خودم شرمنده شده بودم بابت کاری که داشتم از رادان میکشیدم ، یه روز نرفته بود سر کار استراحت کنه مثلا ، آورده بودمش خونه تمیز کنه .
_رادان ، بسه پاشو بریم ، صبح خودم تنها میام اتاقارو تمیز میکنم ، الان بریم .
_فرداهم خواستی…
پریدم وسط حرفش
_نه عزیزم خودم تنها تمیز میکنم ، میخوای بیا اما نمیذارم دست بزنی به چیزی ، امروز هم مرسی بابت کمکات .
_هرچی فکر چرت و پرته داری بریز دور ، خودم خواستم بیام کمکت تمیز کنم، کار خاصی هم نکردم ….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x