رمان رسپینا پارت 123

0
(0)

 

_کاکائویی باشه لطفا
چپ چپ نگاهم کرد
_خیلی لجبازی خیلی ، الان بخوری گلو‌درد میگیری
_نخری خودم فردا میگیرم ، وقتی چیزی هوس کنم میخوام .
_لجباز ، سرتق ، خودرای ، خودسر قشنگ خلاصه میشه توی تو
خندیدم
_اذیت نکن دیگه ، خوب هوس کردم .
_خوبه خوبه ، هی تکرار میکنه ، بشین تو ماشین تا بگیرم و بیام .
با رضایت سوار ماشین شدم و منتظر موندم بیاد ، حرفش درست بود ، قطعا گلو‌درد می‌گرفتم اما هوس کرده بودم ، دست خودم نبود.
یادمه یه بار ساعت ۱۲ شب فیلم میدیدیم با ریما ،‌ یه قسمتش دل و قلوه کباب کردن ، از ظاهرش انقدر خوشم اومد ساعت ۱۲ شب شر ریختم میخوام و بابام با کلی غر زدن راضی شد بره گیر بیاره و حتی به زور گیر آورده بود اما امان از اینکه مامانم کبابش کرد ، از بوش حالم بد شد و بابام مجبورم کرد بخورمش و بعد اون یه حرفی همیشه رادمهر و ریما بهم میگفتن ، تو ویار داشته باشی شوهرت بیچاره میشه ، نصف شب چیزی میخوای که حتی فصلش نیست ، کاملا همین بود .
الانم هوس بستنی کاکائویی کرده بودم.
رادان با دوتا بستنی قیفی کاکائویی اورد
تا تو ماشین نشست بستنیمو گرفتم و با لذت شروع کردم به خوردن و دیگه دقت نکردم به ری اکشنای رادان ، آخرای بستنی بود که صدای خنده اش بلند شد
_آرومترم بخوری وقت میشه ها ، در نمیره .
تنها به یه زهرمار گفتن اکتفا کردم که خنده اش بلندتر شد با تموم شدن بستنی ، بطری آبی که توی خوراکی ها بود باز کردم و سر کشیدم .
آب بعد بستنی به شدت میچسبید
_خوب ، الان میتونیم بریم .
بستنیش رو تموم کرد ، بطری آبی که دهنی بود رو برداشت بیخیال سر کشید و دادش دستم و بعد راه افتاد .

~~

لباسامو با یه شلوار گرم و تیشرت آستین بلند نسبتا گرم عوض کردم موهامو زیر آب گرفته بودم ، با سشوار خشک کردم و شل بافتم .
پتو و بالشم رو برداشتم رفتم سمت اتاق رادان ، یکم دو دل بودم سر این کارم اما نمیتونستم جلوی خواسته دلم رو بگیرم ، آروم در زدم
_بیا تو .
در رو باز کردم ، رو تخت لم داده بود
_جانم ؟!
_اممم میشه …. اینجا بخوابم .
اولش تعجب کرد ، حق داشت ، اما کم کم تعجبش از بین رفت
_آره ، بیا .
دراز کشیدم رو تخت ، خواست بلند شه مچ دستشو گرفتم ، فکر کرده بود منظورم اینه تنها اینجا بخوابم
بخواب ، قشنگ شوکه بود
_چیزی زدی ؟!
از این حرفش خندم گرفت
_اینکه میخوام پیش تو باشم یعنی چیزی زدم؟!
_نه … آخه … غیر منتظره اس
در سکوت نگاهش کردم ، دستشو باز کرد و سرمو گذاشتم رو بازوش و خودمو تو بغلش جمع کردم ، با دستش منو بغل کرد ، کاملا تو بغلش جا شده بودم.
سرشو تو موهام فرو برده بود و آروم نوازشم میکرد ، آرامش به دلم تزریق میشد ، پتو نازکی روی دوتامون انداخت و من ذره ذره خوابم برد .

چشمام رو که باز کردم رادان کنارم نبود ، به ساعت نگاه کردم ساعت ۱۰ بود ، نمیدونم رادان چطور رفته بود که بیدار نشده بودم ، از امروز به بعد دیدن رادان خلاصه میشد تو ۳_۴ ساعت کنار هم بودن ، نفس عمیقی کشیدم و بلند شدم آبی به دست و صورتم زدم و مسواک زدم از دستشویی که اومدم بیرون ، رفتم سمت آشپزخونه تا صبحانه بخورم و برم برای تمیز کاری خونه ، وارد آشپزخونه که شدم با میز چیده شده مواجه شدم ، نون ، پنیر ، مربا ، عسل ، شکلات صبحانه ، کرم کنجد ، کره بادوم زمینی .
یه نوت کنارش بود ، بعدا جبران اینو میخوام قلبم .
خنده ام گرفته بود، جای نوت عاشقانه دنبال جبرانش بود ، گوشیم رو برداشتم با همون لبخند روی لبم بهش پیام دادم
_برای خرس مگه صبحونه آماده کردی ؟! این همه زیاد .
از همینجا میتونستم تصور کنم لبخند زده
سین زده شد و ایز تایپینگ
_خوبی ؟! بدن دردی ، تب و لرزی و.. چیزی نداری؟! بخور چیزای مقوی گذاشتم ، بدنت ضعیفه ‌.
_نه چیزیم نیست ، خوبه خوبم ، شما به فکر حال من بودی که مقوی چیدی ، یا اینکه منو بکشونی خونت برات آماده کنم ؟!
_بیشتر‌ گزینه یک اما گزینه دو بی تاثیر نبود .
_سو استفاده گر
و کنارش ایموجی عصبانی فرستادم و در جوابم خنده فرستاد ، گوشی رو گذاشتم کنار و نشستم پشت میز.
بعد از کارای اساس کشی باید یه باشگاه ثبت نام میکردم و رژیم غذاییم رو شروع میکردم.
صبحانمو کامل خوردم ، همه وسایل رو جمع کردم ، ظرفایی که کثیف بودن رو شستم.
یه راست رفتم سمت کمد لباسام ، شلوار لی سفید ، تیشرت مشکی با شال مشکی ، مانتو سورمه ای جلو باز ، کفش اسپورت سفید با کیف مشکی .
نمیخواستم آرایش کنم ، ماسک زدم و عینک آفتابیمو اول رو موهام گذاشتم ، زدم بیرون میذاشتمش رو چشمام.
زنگ زدم رادان
_جونم عزیزم ؟
_رادان میگم مشکلی هست با محافظا برم ؟! اگه مشکل هست که اسنپ بگیرم .
مکث کرد
_با محافظا نری بهتره ، اسنپ یا آژانس مطمئن بگیر برو
بازم کنجکاوی امان نداد
_چرا؟
_کلا دنبال علتی ، برای اینکه ازت محافظت کنن بهشون اعتماد دارم اما فقط در همون حد ، نری بهتره
_هوم ، باش ، من دارم میرم
_برو مواظب خودتم باش
_توام همینطور خداحافظ..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
doman
doman
1 سال قبل

زیبا بود ممنون

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط doman
doman
doman
1 سال قبل

میتونم بگم عالی

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط doman

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x