رمان رسپینا پارت 86

0
(0)

 

_بگو‌ باباجان ، ببینم چیشده دخترم زنگ زده بهم.
نمیدونستم چطور بگم ماجرا رو و بابام از سکوتم متوجه شده بود
_بگو عزیز دردونه انقدر لقمه رو نپیچون
کمی لحنش شوخ شد
پیشت نیستم که بزنمت راحتی
صدای خندم بلند شد
_آخه خیلی دست بزن داری بابا ! یه چیزی بگو قابل باور باشه تو محاله دست رو من بلند کنی
_پس از چی میترسی ؟
_ترس نیست
صداش جدی شد
_پس یه غلطی کردی خجالت میکشی
آروم آره گفتم و سکوت کردم
_از سکوتت باید بفهمم‌؟
سعی کردم خجالتم از اینکه پنهون کردم رو بذارم کنار و توضیح بدم …. از ماجرای شمال رفتن تا امروزو آروم و واضح توضیح دادم ، البته با کمی سانسور ، که میدونستم بابام خودش متوجه میشه ولی به روم نمیاره
بعد حرفام بابام سکوت کرد ، یکم ترسوند منو
_بابا
_رسپینا ، دخترم ، مطمئنی عقل داری؟
آروم یه چرا گفتم
_من الان باید بفهمم؟ کی از چیزی منعت کردم که پنهون میکنی؟ شمال با یه پسر ؟ من اونقدر آزادی دادم بهت که تنهایی مسافرت بری اما نه با یه پسر غریبه ، الکی نگو غریبه نیست دوستش دارم ، دوست داشتن دلیل نمیشه اشتباه کنی ، این از این ماجرا ، اون باید به تو بگه منو در جریان بذاری؟ عزیز دلم تو بزرگتر نداری؟ بی کسی مگه ؟ تورو میخواد بیاد به خودم بگه ، علنی پا پیش بذاره ، من دخترمو بزرگ نکردم بشه عروسک خیمه شب بازیه بقیه ، اگه برام احترام قائلی ارتباطتو قطع میکنی تا رسمی پا پیش بذاره ، اینکه رفتی تو ساختمونی که هست و کلاساش رو کوتاه میام چون اولی برای امنیتته دومی برای علاقت ، اما ارتباطتو قطع کن برای دلیلشم حرفای منو بزن ، اگه دوست داشته باشه ، مطمئن باش زودتر از این حرفا پا پیش میذاره تا ارتباطتون از سر گرفته شه ، اگر هم همش حرف باشه بهتر که بیشتر وابسته نشی.
برای کل حرفاش حق داشت ، اما خب دوری از رادان همینجور هم برام سخت بود ، اما اعتراض کردن قطعا بدترش میکرد و بیشتر بابام مقابلم میموند ، بهش حق میدادم تو این جامعه که اکثر پسرا ، دخترارو عروسک خیمه شب بازی میدونن ، این حرکت بابام درست ترینه .
_باشه بابا ، هرچی تو بگی
_ نبینم ناراحت بشی ، من دخترم سر همچین چیزی از پا در نمیاد ، نمیگم علاقه چیز کمیه نه ، اما دختر من قوی تره
کمی با بابام حرف زدیم و در نهایت قطع کردم .
خسته تمام حرفای بابامو واسه ی رادان سند کردم و دراز کشیدم ، راه ما طولانی بود و صبر میخواست

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
wicked girl
wicked girl
1 سال قبل

یکی از این بابا ها لطفا🥺

لادن
لادن
1 سال قبل

سلام فاطمه جان
عزیزم لطفا به نویسنده بگو یکم پارت ها رو بیشتر کنه نیازی نداریم به ۳ پارت یه پارت طولانی هم کافیه

لادن
لادن
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

بله عزیزم منم درک میکنم
چیز زیادی هم ازشون نمیخوام فقط میخوام که وقتی حرفی میزنن رو حرفشون باشن

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x