رمان دونی

 

 

 

 

پس از رفتن جاوید دوش کوتاهی گرفت

 

پای میز آرایشش نشست و مشغول شد

 

کارهای پوستش را انجام داد ، خط چشمی که چشمانش را کشیده تر نشان میداد کشید و سپس رژ لب سرخش را به روی لبهایش زد

 

سبک کلاسیک آرایشش را دوست داشت

 

زیبا شده بود

 

لبخندی از سر رضایت زد و از پشت میز برخواست ..

 

لباس تن زد ..

 

شال مشکی رنگش را روی سر انداخت ..

 

سوئیچ ماشینش را برداشت و بی توجه به سوال های جمشید که طبق گفته میرزا وظیفه زیر نظر گرفتن مانلی را داشت با گفتن اینکه با هاکان قرار دارد خود را از گیر و بند او خلاص کرد.

 

هاکان خواسته بود دنبالش بیاید اما خود نپذیرفته بود

 

همینش مانده بود با سارا در یک ماشین بنشیند

 

آن هم صندلی عقب!

 

محال ممکن بود ..

 

به سمت کافه ای که هاکان آدرسش را داده بود راند ..

 

از ماشین پیاده شد .

 

نگاهی به دور و بر انداخت و به سمت کافه پیش رفت

 

وارد که شد چشم میان جمعیت چرخاند

 

کلافه خواست تلفن همراهش را از جیب بیرون کشد و با هاکان تماس بگیرد که نگاهش به مردی که دست دور شانه های یک زن انداخته و میخندید افتاد

 

#پارت_شصت‌وپنج

 

لحظه ای ایستاد

 

اما سپس به خود آمد و به سمتشان قدم برداشت

 

اگر یکی از بیرون به زندگیشان نگاه میکرد

 

واقعا شرایط مسخره ای بود

 

او آمده بود تا دوست دختر نامزد و همسر آینده اش را ببیند

 

آمده بود تضمین دهد که هاکان فقط برای آن دختر است و او هیچ علاقه و حسی به آن مرد ندارد..

 

نزدیک میز که شد هاکان با دیدنش لبخند زد و از روی صندلی بلند شد

 

با برخاستن هاکان سارا نیز با اکراه برخاست.

 

نگاهی به زن ایستاده در کنار هاکان انداخت

 

موهای طلایی و بلند …

پوستی سفید و چشمانی عسلی …

 

بینی اش انگار عملی بود

 

یعنی آنطور به نظر میرسید

 

اما درکل واقعا زیبا بود .

 

خیره به چشمان دخترک دست پیش میبرد

 

سلام میکند و سارا نیز متقابل دستش را فشرده و با تبسمی که تشخیص مصنوعی بودن آن سخت نبود جواب سلامش را میدهد.

 

#پارت_شصت‌وشش

 

روی صندلی مقابل آنها می نشیند ..

 

نگاه سارا خیره اش بود

 

دخترک چشم و ابرو مشکی بود …

 

چهره اش برخلاف انتظاری که داشت به شدت زیبا و دلنشین بود

 

آنطور که هاکان از یک چهره معمولی حرف زده بود ، نبود!

 

تمام اجزای صورتش متناسب و زیبا بود

 

موهایش

 

چیزی که بیش از همه توجهش را جلب کرده بود همان فر های مشکی رنگ افتاده روی صورتش بود.

 

استرس داشت

 

حالا فکر از دست دادن هاکان قوی تر شده بود

 

نمیخواست این دختر پا به زندگی او بگذارد..

 

 

ابرو میکشد درهم

 

دلیلی نداشت لبخند بزند و روی خوش نشان دهد

 

سارا چهره درهم میکشد و هاکان بی توجه به او خطاب به مانلی میپرسد

 

– خواستی بیای کسی گیر نداد بهت؟

 

با شنیدن صدا سر پایین افتاده اش را بالا کشید و خیره در نگاه مرد مقابلش جواب داد

 

– نه …کسی چیزی نگفت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 172

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی

  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه… به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تمنای وجودم

  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غیث به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به پشت سرشون هم نگاه نکردن… اما تعداد انگشت‌شماری بودن که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

مانلی نباید میرفت ملاقات با سارا هر چند ازدواجش با هاکان صوری باشه

~~~~
~~~~
پاسخ به  خواننده رمان
6 ماه قبل

دقیقا وقتی همه چی صوریه واسه چی باید تضمین بده که عاقا من عاشق این نیستم

شیما
شیما
6 ماه قبل

این رمان مسخره س؟
یا زندگی مانلی مسخره س؟

نام نامدار
نام نامدار
6 ماه قبل

قشنگ ولی کوتاه🥲

نام نامدار
نام نامدار
6 ماه قبل

خوشم میاد هنوز که عشق و عاشقی بین هاکان و مانلی نیست این طوری می خواد خودی نشون بده 🤭 🤭 🤭 دخترا کلا حسودا 🤣🤣دوست دارن همیشه خوبه باشن

دلی
دلی
6 ماه قبل

هاکان کوره واقعا 😐 که اینو معمولی میبینه

Helen Helen
Helen Helen
6 ماه قبل

وااااای خدایا چرا این مانلی اینقدر بد بخته

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x