اخم میکنم
از اعتماد بنفسش
لبخند روی لبش حرصم میگیرد و با طعنه می گویم
– اره لحظه شماری میکردم واسه این لحظه…
نیم نگاهی سمتم می اندازد
– مشخص بود …
دهان باز میکنم چیزی بگویم که به یک باره میان آغوش کسی کشیده میشود
خاله نسترن چنان درآغوشم گرفته بود که استخوان هایم داشت له میشد …
بعد از آن که حسابی چلانده میشوم فاصله میگیرد
چشمان پر اشکش را به نگاهم میدوزد و لب میزند
– قربون شکلت بشم من ، خوشبخت بشی عزیز خاله ..
لبخندی میزنم
تشکر میکنم و او سراغ هاکان می رود
به او دست میدهد
می بوسدش و بعد از آن مادر هاکان پیش می آید.
لحظات درام که تموم میشود هاکان زیر گوشم می گوید
– چه جدی گرفتن بدبختا ..
نگاهش میکنم
با دیدن رژ جا مانده روی فکش دست پیش میبرم و انگشت شستم را روی گونه اش میکشم
#پارت_نودوهشت
به لطف فیلم بردار و دخالتش جمعیت جمع شده در اطرافمان عقب میکشند و اجازه حرکت به من و او میدهند
چند قدمی که جلوتر می رویم به میرزا بابا ، کمال خان میرسیم ..
برخلاف این روزها آقاجون با لطافت و مهربانی بغلم میکند
روی سرم را میبوسد و کنار گوشم می گوید
– من هیچ وقت بد تو رو نخواستم بابا …
اگر باهات مخالفت کردم همیشه بخاطر این بود که دلم میخواست عمرت رو پای کسی بذاری که لیاقتت رو داشته باشه …
چیزی نمی گویم
نگاه پر شده ام را از چشمانش برمیدارم و پس از بوسیده شدن دوباره پیشانی ام توسط پدربزرگ هاکان با هم به سمت جایگاه می رویم …
روی صندلی که می نشینیم
چشمم به کیارش می افتد
زل زده بود به چشمانم و خیره تماشایم میکرد
کنارش نسیم را نمی دیدم
تنها بود
#پارت_نودونه
نگاهم را برمیدارم از او
می چرخم سمت هاکان
زل میزنم به صورتش
انقدر خیره نگاهش میکنم که میپرسد
– چیه؟
نمیدانستم چرا او را برای سوالم انتخاب کرده بودم
اما خب کس دیگری را هم نداشتم که بپرسم
– زشت شدم؟
لحظه ای نگاهش روی صورتم میماند و سپس تک خندی میزند
– بنظرت من آدمی ام که حاضر باشم زن زشت بگیرم؟
چیزی نمی گویم و او ادامه میدهد
– جون حاجی سارا نبود خودم تا آخر عمر گردنت میگرفتم …
آهی میکشد و سپس می گوید
– ولی اگه تو و سارا موافق باشید میتونیم با هم کنار بیایم…یه شب پیش تو یه شب پیش سارا …البته پیشنهاد بهتری هم دارم میتونم از خودگذشتگی کنم بین دوتاتون بخوابم…
با حرص نگاهش میکنم اما او دست برنمیدارد
– برق چشمات میگه خوشت اومده
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 185
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
یه وقت هاکان خان رو دل نکنه
نمیدونم الان داره مسخره بازی در میاره یا واقعا اخلاقش اینطوریه این هاکان اگه اخلاقش این طوری باشه بیچاره مانلی پیر میشه از دستش
پسره رسماً روانیه!
یک لحظه به این فکر نمیکنه که الان دوربین روشنه، اما وقتی دوربین نبود و این سیرک تموم شد دختره دلیل دیگهای برای زنده نگه داشتنش نداره 😁😂😁😁
چه خوش اشتها😂😂
چقدر ازخودراضی وخودشیفته اس هاکان بماند
😂 😂 😂 😂 😂