13 دیدگاه

رمان سکوت تلخ پارت 5

4.4
(190)

 

#پارت_پنجم

 

نسترن پرسید؛از آنکه چه خبر شده است،

نگفت ، توضیحی نداد!

تنها تکرار کرد آنها به درد هم نمی خورند!

 

هر چه نسترن تلاش‌کرد بفهمد چه اتفاقی افتاده است وا نداد.

 

از بچه بودن کیارش گفت،

از عقل نداشته اش،از آنکه ترجیحش آن است آینده اش را با چنین آدمی به نابودی نکشد….

 

هر چند که مطمئن بود پدربزرگش با شنیدن غلطی که کرده است‌ بیچاره اش می کند اما با این حال راضی به کوتاه آمدن نبود.

از بعد صحبت با نسترن تعارف بقیه برای ماندنش را رد کرد و با خداحافظی از جمع از خانه بیرون زد .

 

صدای قدم های کیارش را پشت سرش شنید اما اهمیت نداد

 

پشت در حیاط ایستاد و به محض آنکه قفل آن را باز کرد بازویش به عقب کشیده شد

 

 

تنه اش چرخید و در یک نفسی کیارش قرار گرفت،

چهره اش سرخ بود

 

و رگ های گردنش از شدت خشم و عصبانیت برجسته …

 

اخم کرد و دستانش را به س///ینه او کوبید تا فاصله بگیرد

اما نشد….

 

فشار دست کیارش به دور بازویش بیشتر شد و تنش را کاملا به خود چسباند

 

– ولم کن..

 

نگاه خونبارش را به چشمان دخترک داد و از لای دندان هایش غرید

 

– چه حرف زدی اون بالا‌..

 

زهرخندی زد

دیگر ترسی از او نداشت

دهان باز کرد و‌گفت

 

– گفتم نمیخوامت ، حالم ازت بهم میخوره پسرخاله.

 

صدا پایین آورد و ادامه داد

 

– دست از سرم بردار کیارش ، کاری نکن برگردم بالا و بگم با نسیم چه‌ گهی میخوردین …

 

 

یکه خورده بود؛

از حرف مانلی؛

از آن نگاه‌ پر از نفرت جا خورده بود!

 

اما با این حال کم نیاورد،،،،

 

پوزخند زد و خیره در چشمان او گفت

 

– اونقدر میخوامش که پای همه چیز هستم .

 

قلبش سوخت و کیارش وقیحانه ادامه داد

 

-تو همین که این مدت اجازه دادم اسمم روت باشه باید خداتو شکر کنی دختر خاله…

 

گفت و تمسخر را چاشنی کلماتش کرد

 

– ریختو قیافت رو تو آینه ببین ، هربار که بهت نگاه میکنم عقم میگیره مانلی ، حتی بلد نیستی مثل آدم لباس بپوشی.

 

دست بالا برد و سیلی محکمی به صورت او زد

 

قبل از آنکه کیارش واکنشی نشان دهد فاصله گرفت

 

در را باز کرد و از خانه بیرون رفت

 

در گلو هق زد و با قدم های بلند به سمت اتومبیلش رفت

 

پشت فرمان نشست

دستش را زیر چشمانش کشید ، استارت زد و حرکت کرد…

او را پشیمان میکرد»

 

 

* * *

 

اتفاق های افتاده

بهم خوردن میانه او و کیارش

 

به گوش پدربزرگش ، میرزا رضا خان فتوحی رسیده بود

 

سیلی خورده بود؛،،،

 

و حالا در گوشه ای از اتاق در خود‌ مچاله بود

 

هق زد و صدای داد و بیداد های میرزا رضا تمامی نداشت

 

حق داشت،

به پدربزرگش

 

به اویی که از همان اول گفته بود کیارش مناسب او نیست حق میداد

 

خود لج کرد

گفت کیارش را میخواهد و حالا نتیجه اش شد این

 

که مردی که نامزدش بود را با دختر دایی اش در حال عشق بازی ببیند،

 

از یادآوری آن روز و ن//اله های نسیم عق زد

 

حتی اگر زیر دست و پای پدربزرگش کشته هم میشد

 

دیگر حاضر به دیدن کیارش نبود

 

حالش از او بهم میخورد!

 

«بنظرتون چی میشه؟؟؟💔😢»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 190

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رمان خوان
رمان خوان
2 ماه قبل

سلام ،حالا که رمان یه روز درمیونه کاش نویسنده پارتاشو طولانی تر بزاره،ممنون از نویسنده

fatemenura
fatemenura
2 ماه قبل

وقتی پدربزرگه راضی نبود باید خوشحال باشه ن اینکه کتکش بزنه !
بعد کیارش ی ریگی ب کفش داره حرف مانلی رو تایید نکرد

Bahareh
Bahareh
2 ماه قبل

مانلی به همین روند ادامه بده خیلیم عالی میشه واااای چقدر خوبتر میشه کیارش پشیمون بشه و مانلی تحویلش نگیره.

رهگذر
رهگذر
2 ماه قبل

پس چرا نقش اول مرد وارد رمان نمیشه

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
2 ماه قبل

سلام 😂

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  رهگذر
2 ماه قبل

شاید این رمان اصن مرد نداشته باشه😂

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 ماه قبل

فعلا یه دونه نامرد داره

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  خواننده رمان
2 ماه قبل

😂😂

به تو چه😐
به تو چه😐
پاسخ به  رهگذر
2 ماه قبل

من حس میکنم اگه کیارش یک برداری که همسن و سالای مانلی یا حالا بزرگتر داشته باشه میشه نقش اول 😎

نیوشا خاتوون
نیوشا خاتوون
پاسخ به  به تو چه😐
2 ماه قبل

فکرکنم گفته شد ۲ تا برادر داره.•••
اما من امیدوارم یارو،طرف. غریبه باشه
از عشق فامیلی بدم میاد😐🫤🙁😟😖😵‍💫🤒🤕😬😫😵‍💫🤧🥺

نیوشا خاتوون
نیوشا خاتوون
پاسخ به  رهگذر
2 ماه قبل

حق با تو. دخترگل••. اما من امیدوارم که یکی از برادرهای کیارش نباشه یا اینکه یکی دیگه از پسرهای، خاله،دایی و عمو،عمه. این دختر باشه🫥😐🙁🫤😕😟🤨😑🤐 گفته بودم امیدوارم یک پسر،مردجوان غریبه باشه مانند همکلاس دانشگاه مانلی یا همکارش یا مثلن پسر رئیسش یا پسر اُستادش•••••••

دسته‌ها

13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x