دستانش را درهم می پیچد
این یک وجب فاصله نزدیک میانشان و آن صدای بم و آرام مردانه ای که به گوشش میرسید داشت اذیتش میکرد
– با من قهری یا قدرت تکلمت رو از دست دادی؟
– قهر نیستم …
– پس لال شدی حتما ..
با این حرف او سر بالا میبرد
زل میزند به چشمانی که داشتند با سرگرمی تماشایش میکردند
– لال هم نیستم
– پس چته؟
درد دیگه ای داری؟
لب هایش روی هم چفت میشود و هاکان ادامه میدهد
– اگه این قایم موشک بازیا بخاطر اون روزه که
مکث کوتاهی میکند
– من چیزی ندیدم …
اگه دیده باشم هم یادم نیست …
خون زیر پوستش به جوش و خروش می افتد
لب هایش تکان میخورد و هاکان با جدیت می گوید
– پس تموم کن مسخره بازی رو ..
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 169
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خجالت آوره ،اه اه🤬
اسم دیگه این رمان چیه؟
کلا تو کانال تلگرامش هم خیلی دیر ب دیر میذاره و کم الان اگررررر یه وقت بخواد از اینجا جلوتر باشه یک پارته
خیلی کم بود
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣