* * *
از شدت درد و نفس تنگی برخواسته بود ..
توان قورت دادن اب دهانش را نداشت
گوش هایش …
پیشانی اش …
قفسه سینه اش داشت میسوخت
آوای ضعیفی از حنجره اش بیرون میاید
از صدای ناله اش
هاکان پلک میکند .
به سمتش مچرخد
سر از روی بالش بلند میکند و بالا تنه اش را سمت اویی که روی تخت مچاله شده و به خود میلرزید میکشد ..
دست سمتش پیش میبرد
بازویش را میگیرد و صدا میزند
– مانلی ..
کف دست روی پیشانی اش میگذارد
هنوز هم کمی داغ بود ..
باز هم صدایش میزند و اینبار میپرسد
– سردته؟
پاسخی که نمیگیرد
بیخیال سوال و جواب کردن میشود
دست قرار گرفته اش روی بازوی او را پشت کمرش سر میدهد و تن لرزانش را سمت خود میکشد
#پارت_صدونودوهشت
هوش و حواسی نداشت …
مچاله شده بود درآغوش او …
چنین اتفاقی در بیداری هرگز نمی افتاد
چرا که او حتی یک لحظه ام حاضر نمیشد در کنار مردی بخوابد که رابطه بینشان پایبند شرط و شروط بود
قطعا پلک که باز میکرد
هوش و حواسش ک سر جا می آمد
از این شرایط گله مند میشد
یا شاید هم از هاکان شکایت میکرد
که اصلا چرا وارد اتاقش شده است …
چرا باید کنارش میخوابید…
هر چند که هاکان نسبت به این اتفاق پیش آمده و همین درآغوش گرفتن ساده کاملا عادی برخورد میکرد
تمام احساسات در لحظه او نسبت به مانلی ترحم بود
دلسوزی بود
هیچ حس دیگری به او نداشت
#پارت_صدونودونه
با ناله و گلو درد شدیدی از خواب برخاسته بود.
به قدر هم گیج و منگ میزد که متوجه اطرافش نبود.
توان تکان خوردن نداشت
هاکان از تخت پایین آورده بودش …
فکر میکرد امروز صبح حالش بهتر شود
اما بهتر که نه بدتر هم شده بود
– بشین اینجا لباساتو بیارم بپوش بریم دکتر ..
مخالفتی نمیکند
روی صندلی که می نشیند هاکان سوی کمد داخل اتاق می رود و همراه با مانتو و شلواری که انتخاب میکند یک ست لباس زیر هم برایش برمیدارد .
لباس ها را گوشه تخت می اندازد و ابتدا کمکش میکند تا برخیزد .
او که بلند میشود
بی آنکه فرصت حرف زدنی دهد دست زیر لبه های تیشرتش میبرد و آن را بالا میکشد …
مانلی به تقلا می افتد و اما هاکان بی اهمیت به آن بالاتنه برهنه سوتینی که برایش آورده بود را برمیدارد و پشت سر او قرار میگیرد.
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 166
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خیلی کم بود توروخدا لاقل زود به زود پارت بذارید
ترحم هاکان جان داره به حریم مانلی تجاوز میکنه
کاش لطف میکرد انقدر ترحم به خرج نمیداد چون اگه به گوش سارا جان برسه فکر میکنه مانلی بدبخت شروع به تحریک اقازاده کرده
مگه میشه آخه
خسته نباشی دلاور
میشه کلا این رمانو حذف کنید.از خیرش گذشتیم.