17 دیدگاه

رمان سکوت تلخ پارت3

4.3
(180)

#پارت_3☄️🪐

 

 

نفس در س___””ینه نداشت

 

خشک شده بود

 

این صدا ، صدای نسیم بود …کسی که از بچگی با هم بزرگ شده بودند

 

نسیم تنها دختر داییش نبود

 

رفیقش بود … خواهرش بود

 

کسی که از علاقه اش به کیارش باخبر بود

 

– وای نمیتونم تحمل کنم کیارش ، aی ، الان ، الان ج))ی))غ میزنم ، دس)))ت))ت))و بردار …

 

کیارش سرخوش خندید ..

 

حرکت دستش را ت)ن)))دتر کرد و دقیقه ای بعد تن دخترک درآ))غ)))وشش به ل)))رز در آمد…

 

صدای nاله نسیم را با ب_وس_یدن ل««ب:هایش در گلو خفه  کرد و بعد فاصله گرفت

 

دستش را از داخل ش««ل««وار او بیرون کشید و همچنان که انگشتانش را با دس««ت«م««ال پاک میکرد پیشانی اش را ب«وس«ید

 

– خوبی؟

 

نسیم بی حال به س«««ی««نه اش تکیه داد

 

– اهوم ، کاش خونه بودیم

 

کیارش خندید

 

-چیه بازم میخوای؟

 

– کاش این بود ، دیدن ریخت و قیافه مانلی عصبیم میکنه..

 

 

 

ل///باس زی///ر و ش//لوار دخ//ترک را بالا کشید و در همان حال ل//بهایش را ب//وس/ید

 

– قربون عصبانیتش برم ..

 

نسیم اخم کرد

 

– جدی بودم کیارش ، حالم رو بهم میزنه ، نمیخوام خانواده ها شما دوتا رو واسه هم بدونن ..

 

کیارش با رضایت لبخند زد

 

– دکمه اون گوسفند رو زدم خوشگلم ناراحت نباش …

 

دستش را بند دیوار کرده بود تا پس میفتد

 

تا همانجا پشت در آوار نشود

 

شوکه بود

 

هضم چنین اتفاقی برایش سخت بود

 

نسیم و کیارش…

 

حالا معنی آن نگاه ها

 

آن با هم غیب شدن ها را می فهمید

 

– هنوز که ل_ب و لوچه ات آویزونه ، حتما باز باید kh_یست کنم؟

 

– وای نه ، دیوونه شدی کیا؟ فردا میام پیشت ، بیا بریم الان شک میکنن بهمون …

 

گفت و دست کیارش که روی ت(((ن((ش به گ((ردش آمده بود را چ((نگ زد.

 

 

از در فاصله گرفت و خود را پشت دیوار کشاند

 

نمیخواست با آنها روبرو شود

 

پشت دستش را به زیر چشمان خیسش کشید و روی قفسه سی__نه اش گذاشت هنوز هم باور نداشت

سخت نفس کشید و صدای بالا رفتن آنها از پله ها را شنید!

 

باید به خانه برمی گشت،محال بود بتواند این فضاحت را تحمل کند…

اصلا دلش نمیخواست دیگر آن دو را ببیند؛احساس تنفر خفه اش میکرد!

 

انگار که در همین لحظه تمام آن احساسات به کیارش تبدیل به کینه و نفرت شده بود،

حتی تصور چشم در چشم شدن با او هم برایش تهوع آور بود!

کمی که گذشت از پشت دیوار بیرون آمد و از پله ها بالا رفت

به لطف نسترن نیازی به در زدن نبود،کلیدی که از پشت روی در بود را در قفل چرخاند و وارد خانه شد:

 

– تو چرا با نسیم اومدی بالا کیارش؟ مانلی کجاست پس؟

 

 

کیارش گیج شده خطاب به نوشین پرسید:

 

– مانلی؟

 

نوشین سر به تایید تکان داد:

 

– اومد پایین صدات بزنه.

 

رنگ از رخ نسیم پرید و کیارش به سرفه افتاد

نکند که مانلی؟

 

– چی شد؟

 

قلپی از لیوان آبی که نوشین به دستش داد نوشید

 

خود را جمع و جور کرد و گفت

 

– من ندیدمش.

 

صندلی را عقب داد و از جا برخاست

 

– برم ببینم کجا مونده..

 

مضطرب و عصبی دستی به میان موهایش کشید

 

از سالن گذشت به راهرو که رسید مانلی را مقابل خود دید

 

با اخم‌های درهم به سمتش رفت و توپید؛

– کجا بودی؟

«خدایی فرفریا خیلی نازن،♥️

گوسفند کیارشه😂😂🤷🏻‍♀️»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 180

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیوشا خاتوون
نیوشا خاتوون
3 ماه قبل

درود* من تازه الان ۳ (قسمت،پارت). باهم خوندم { من خودم مانند خاتون یسری وقتها موهام فره یسری وقتها هم صاف حالتدار)
حالا گذشته از این خداا روشکر 🤲👏🙏😇 من خودم از عشق و ازدواجهای فامیلی بدم میاد🫥🫤🙄🤨🤒🤕😬😵🥴😫😩😓😟😰😖😵‍💫🤧🥺😥😢
امیدوارم این دختر؛ مانلی هم بعدنها یک پسر؛مرد جواان غریبه نمیدونم همکار یا همکلاس دانشگاه یا رییسش یا••••••• اما مهربون؛دوستداشتنی* جوانمرد••••• پیداا بکنه که باهم خوشبخت بشن* چشم همه حسوداا هم کور بشه😘🩷❤️

به تو چه😐
به تو چه😐
پاسخ به  نیوشا خاتوون
3 ماه قبل

اما من خوشم میاد کیارش اونقدر عاشقش شه که براش بمیره و اون موقع مانلی تخریبش کنه🤣

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  به تو چه😐
3 ماه قبل

دقیقا👍

نیوشا خاتوون
نیوشا خاتوون
پاسخ به  neda
3 ماه قبل

🙏🤲👏😇❤️🩷💓

به تو چه😐
به تو چه😐
3 ماه قبل

خیلییییییی قشنگه✨❤️🥺
ندایی یک پارت به خاطر دهه ی فجر بهمون بده😁🥺

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
3 ماه قبل

😂😂😂

ریحان
ریحان
3 ماه قبل

انقدر احمقه کیارش که نمیدونه ما خدا تومان پول میدیم که مو هامون فر فری شه

Bahareh
Bahareh
3 ماه قبل

اولن کیارش و نسیم خودشون گوسفندن خیلیم موی فرفری قشنگه من عاشق موی فرم بعدشم مانلی باید پته هر دوتاشون وایه همه رو کنه و کیارش آدم حساب نکنه.

بانو
بانو
3 ماه قبل

من موفرفری نیستم ولی خیلی دوست دارم😍

این کیارش خودش گوسفند همه رو هم به چشم خودش میبینه😒😒

خواننده رمان
خواننده رمان
3 ماه قبل

مانلی باید خودشو نشون میداد تا نسیم خجالت بکشه
ممنون ندا جان 😍❤

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  neda
3 ماه قبل

باید کیارش عوضی رو خفه کنه با دستای خودش😤

رهگذر
رهگذر
3 ماه قبل

کاش بعد ها کیارش عاشق مانلی بشه مانلی اینجوری هی خوردش کنه هی کوچیکش کنه

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x