رمان طلوع پارت ۱۵۱ - رمان دونی

 

از رو تخت بلند میشم و سمت کمد میرم و با کمک لبه ی میز آرایشی پایینش میشینم…وقتی میبینه قرار نیست جوابی بشنوه حرصی بهم نزدیک میشه و رو پاهاش رو به روم میشینه….

 

 

در کمد رو باز میکنم و شروع میکنم به درآوردن لباسایی که بدون تا کردن چپونده بودم تو کمد….وقت هایی که عصبی میشم میفتم به جون خونه و تا جایی که توان دارم از خودم کار میکشم….

 

هدفم فقط و فقط مرتب کردن کمد هست ولی با دیدن کوله م برا اینکه بیشتر حرص بخوره دستمو دراز میکنم و بیرونش میارم…

 

 

با دیدنش اخماش صد برابر قبل بیشتر تو هم میره….

 

_ یعنی چی اینکار؟…بچه شدی؟…کوله برا چیته؟….

 

 

____________

 

_ با توام؟….

 

گوشه ی پیرهنی که دستمه رو میکشه و پرت میکنه چند متر اونورتر….

 

_ اون عوضی که بدون گفتن بهم باهاش قرار گذاشتی چی گفت که اینجوری هار شدی؟.؟…قراره هر کی از راه میرسه و هر چرت و پرتی بگه تو باور کنی؟….

 

 

به یاد ساره چشمام پر میشه….کاش زنده بود و همچین روزهایی رو میدید…..

 

 

سرم بالا میاد و به چشماش زل میزنم….

 

 

_ برا چی از همون اول حقیقت رو نگفتی؟….غریبه بودم برات؟…یا بی کس؟…گفتی ساره مرده و هر چرتی که پشت سرش بگم خودش نیست که از خودش دفاع کنه…آره؟….چرا وقتی اصلان باهات حرف زد و از پدر بودن گفت بهم چیزی نگفتی؟…تا کی قرار بود پنهان کنی…..

 

 

چشم میدزده و اینبار مثل خودم رو زمین میشینه….عقب میره و تکیه میده به تخت….

 

 

نفس عمیقی میکشه و میگه: من دوسش داشتم…..بیشتر وقت های بچه گیم رو خونه حاج آقا بودم…پیش ساره..یه دونه عمم…اونم خیلی دوسم داشت…یهو بعد از دزدیدن سکه ها و خالی شدن فروشگاه ساره هم غیبش زد…تو چند روزی که نبود خونه شد جهنم…وقتی هم که برگشت بدتر شد…کاری براش از دستم برنمیومد….بچه بودم و هیچ زوری نداشتم…حتی درست و حسابی نمی دونستم اطرافم چه خبره و برا چی اذیتش میکنن….بزرگتر که شدم افتادم دنبالش..‌.هر جایی که فکرش رو بکنی برا پیدا کردنش رفتم ولی هیچی به هیچی…دستمم به هیچ جا بند نبود..‌‌.

 

نگاهش به صورتمو و چشمای خیسم که میفته ادامه میده: ساره مرده….هر اتفاقی هم که بیفته اون زنده نمیشه……

 

 

 

با تکون دادن سرم و قورت دادن آب دهنم رو بهش میگم: آره خودش رفت….ولی من هستم… نمیتونم بی تفاوت باشم وقتی میون اون همه بلایی که سرس اومد منم حضور داشتم….

 

 

پاهام رو دراز میکنم و بی خیال تا کردن لباس ها تکیه میدم به کمد پشت سرم….

 

 

_ بهم گفت وقتی به دنیا اومدم تا چند روز بهم شیر نداد تا بمیرم….فقط یه ماهم بود که ولم کرد و رفت….الان که فهمیدم چه خبر بوده بهش حق میدم….حق میدم ولی دلمم برا خودم میسوزه….من بی گناه ترین شخص زندگیش بودم….مقصر هر اتفاقی که برا من و ساره افتاده پدر توعه بارمان….پدرت یه نامرده…کسی که به خواهر خودش رحم نکرد و بی آبروش کرد….اینهمه سال با سکه هایی که دزدیده بود زندگیش رو ساخت بدون اینکه براش مهم باشه خواهرش کجای این شهر و تو چه شرایطی داره زندگی میکنه….تو تقصیری نداشتی تو به وجود اومدن بدبختی های ساره ولی به من ظلم کردی…تموم این مدت میدونستی به ناحق انگ حروم زادگی بهم میزنن و هیچی نگفتی….ساره قبل از تجاوزی که بهش شده بود حامله بود اونم نه به حرومی، بین خودش و اصلان صیغه ی محرمیت بود و تو اینو میدونستی و…..

 

 

_ چی؟؟!….

 

 

 

میپره وسط حرفم و زل میزنه بهم….

 

_ چی میگی تو؟…این چرندیاتو کی گفته؟؟…اون مثلا بابات؟….

 

 

 

لب هام رو میکشونم تو دهنم و بدون حرفی نگاهش میکنم تا بقیه ی حرفاش رو بزنه….

 

 

_ با توام طلوع….این حرفا چیه؟….یعنی هر چی اون بهت گفته رو باور کردی؟….بهت گفته صیغه کرده ساره رو…..پس چرا بعدش ولش کرد؟…اگه صیغش بوده چطور برده خونش و چند نفری ریختن سرش….

 

 

چی!..

 

نگاه گیج و اخموم رو که میبینه پوزخندی میزنه و ادامه میده: یا چی؟…اینا رو بهت نگفته نه؟…فقط گفته من یه عاشق دلخسته بودم که بعد از چند سال ثمره ی عشقمو پیدا کردم و میخوام براش پدری کنم…..هااا؟..اینا رو گفته…

 

 

 

منتظر جواب میمونه و وقتی حرفی نمیزنم بلند میشه و دستشو طرفم دراز میکنه….

 

 

_ پاشو ببینم….هی هیچی نمیگم واسه خودت میتازونی….

 

 

 

 

 

 

هیچی نمیگم که خم میشه و با گرفتن کمرم کمک میکنه بلند شم…..

 

 

 

_ وای به حالت اگه بچم چیزیش بشه طلوع….مرتیکه بی شرف بهش گفتم زن من الان شرایطش رو نداره بخواد حرفی بشنوه…. گشته گشته شماره ی تو رو پیدا کرده….من بدونم چطوری و کی شمارتو داده شلوارشو میکشم سرش….

 

 

با کمکش رو تخت میشینم… بالشت رو پشتم میذاره و با گرفتن شونه هام مجبورم میکنه دراز بکشم….

 

 

_ تکون نخور برم یه چیزی بیارم بخوری…رنگ به روت نیست دیوونه…سرخود بلند میشی میری سر قرار و خیال میکنی یه بی شرف که بعد از چند سال پیداش شده میخواد برات پدری کنه….

 

 

 

از اتاق میزنه بیرون که دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم و میزنم زیر گریه…..

 

 

 

خسته شدم….از همه چی….ذهن آشفتم اینقده بهم ریخته که هیچ جوره نمیتونم جمع و جورش کنم….

 

 

 

 

با یه لیوان آبمیوه داخل میاد و لبه ی تخت میشینه…..

 

 

اشک هام گوله گوله از چشمام سر میخوره و میون موهام گم میشه….

 

 

لیوان رو رو میز میذاره و کنارم دراز میکشه….

 

 

با دستش صورتمو تمیز میکنه و پیشونیم رو میبوسه….

 

 

_ ببخش عزیزم….ببخش قربونت برم….یه لحظه عصبی شدم نفهمیدم چی شد….بشکنه دستم که زدم تو گوشت….

 

 

دماغمو بالا میکشم و به پهلو دراز میکشم تا رو به روش قرار بگیرم….

 

 

_ دکتر نگفت پهلو به پهلو میشی اول باید بشینی…

 

 

_ همه چی رو برام بگو بارمان….تو رو خدا….

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه

    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش پر از اتشه پر از اتش انتقام دختری که میخواد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انار از الناز پاکپور

    خلاصه رمان :       خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده و شاهد انتحار پدرش بوده و از پسر عمویی که عاشقانه دوستش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو

  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
30 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
lilo
lilo
1 سال قبل

خانم شاهانی بلا ب دور باشه انشاءالله که خوب شدید؟؟؟

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

خانم شاهانی عزیز واقعا نگرانتون هستیم اگر امکانش هست جواب احوالپرسی رو بدین خیالمون راحت شه

مینا
مینا
پاسخ به  خواننده رمان
1 سال قبل

آره خدایی من هر روز سر میزنم ببینم از حالشون خبری دادن یا نه؟کاش یه سر بزنن واقعا نگران شدیم

مینا
مینا
1 سال قبل

سلام همتا جان حالت خوبه؟بهتر شدی؟

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

سلام خانم شاهانی بهتری گلم 💖

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

سلام خانم شاهانی بهتری گلم

همتا
همتا
1 سال قبل

بلا دور باشه ازت همتا جان
زودتر خوب شو منتظر پارت بعدی هستیم

camellia
camellia
1 سال قبل

آرزوی سلامتی دارم براتون خانم شاهانی.بلا دوره انشاالله.

..اخان
..اخان
1 سال قبل

دروغ میگویی بهتر از راست

همتا شاهانی
همتا شاهانی
1 سال قبل

سلام بچه ها..امیدوارم حالتون خوب باشه….از همه ی کسانی که رمانم رو دنبال میکنن معذرت میخوام…روزی که این رمان رو نوشتم تمام سعیم رو کردم که به موقع پارت بدم و زود تمومش کنم ولی متاسفانه ببماری برام پیش اومد و نتونستم به موقع پارت بدماین مدت بیمارستانم و واقعا شرایط نوشتن رو ندارم..از همتون معذرت میخوام.

neda
عضو
پاسخ به  همتا شاهانی
1 سال قبل

همتا جان خوبی ؟بیمارستان چرا؟😔

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  همتا شاهانی
1 سال قبل

بلا دوره گلم چی شده؟انشالل زودتر خوب شی 💖

مینا
مینا
پاسخ به  همتا شاهانی
1 سال قبل

ایوااایییی ناراحت شدم همتا جان فدا سرت مهم حال خودته ان شاءالله زودتر سلامتیت و بدست بیاری از حال خودت بی خبرمون نزار مراقب خودت باش عزیزم

همتا
همتا
1 سال قبل

همتا جانم چرا پارت جدید نمیدی

عرشیا خوب
عرشیا خوب
1 سال قبل

پارت جدیدنداریم

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
1 سال قبل

ای کاش یکدفعه کل پارتا را میزاشتی خیلی خوب میشده

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
1 سال قبل

همتا جان پس چرا دیگه پارت نمیزاری

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

چرا پارت نیست تا الان باید دو پارت میومد

[:
[:
1 سال قبل

زودتر پارت بزارین خب😐

کریمی
کریمی
1 سال قبل

تشکر خانم نویسنده بعد از کلی انتطار ، پارت گذاری شد.
گفتم همون‌طور که شکایت از نبود پارت می‌کنیم تشکر هم بکنیم.
طلوع باید همقدم شوهرش باشه ، تا مشکلاتش کمتر بشن، آدمای دور ورش همونایی هستن که مادرش به بدبختی رسوندن، باید اعتماد کنه به تنها فرد زندگی ش که الان بچه ش تو شکمش ، بارمان دلی عاشق طلوع

بازگشای مدارس از رگ گردن به ما نزدیکتر
بازگشای مدارس از رگ گردن به ما نزدیکتر
1 سال قبل

از حرفای بارمان مشکوک میشم
هم میگم عاشقه شه هم می گم نیست
خب یه عکسی چیزی از طلوع و بارمان بزار ببینم قیافه طلوع چه شکلی تا راحت بفهمیم
اگه زشت بود بارمان داره به طلوع ترحم میکنه
اگه زیبا بود دوست داره . ولی 101%ترحمه
والاااا

مینا
مینا

چه ربطی به زشتی و زیبایی داره؟خیلی دخترا هستن که بی نهایت خوشگلن ولی بهشون خیانت شده مورد سوء استفاده قرار گرفتن بازیچه شدن چرا عشق و غلط تفسیر میکنید کسی که واقعا و از ته دل عاشق باشه چهره معشوقش براش زیباترین چهرست هر چند در نظر مردم زشت ترین باشه و کسی که عاشق نیست حوری بهشتی هم باشی باز برات عیبی میزاره

بازگشای مدارس از رگ گردن به ما نزدیکتر
بازگشای مدارس از رگ گردن به ما نزدیکتر
پاسخ به  مینا
1 سال قبل

اقا من از شما خیلی معذرت می خوام
مشکل از مغز من بود ببخشید 😊

مینا
مینا
1 سال قبل

امیدوارم باز طلوع گول اصلان و نخوره کاش دفتر خاطرات مادرش و بهش بدن کاش فیلم تجاوز به مادرش و نشونش بده بارمان تا طلوع بفهمه پدرش چه عاشق دلخسته ای بوده😏😏

Bakakan
Bakakan
1 سال قبل

ادمین میدونید چرا سایت مد وان بالا نمیاد؟

admin
مدیر
در انتظار تایید
پاسخ به  Bakakan
1 سال قبل

الان درست شد

نرگس
نرگس
1 سال قبل

عالییی بود نویسنده جان ، اگه میشه پارت گذاری بیشتر باشه

دسته‌ها
30
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x