_ حالا اگه میشه برو بیرون
به سمتم اومد و با صدایی خش دار شده گفت :
_ بهنام چند روز دیگه میاد
با چشمهای ریز شده داشتم بهش نگاه میکردم مگه قرار نبود زودتر بیارنش پس چرا داشتند لفتش میدادند نکنه مشکلی پیش اومده بود
_ ببینم نکنه چیزی شده ؟
_ ن
_ پس …
_ دارم آماده اش میکنم همین
ساکت شدم چیزی بهش نگفتم اما یه بیقراری خیلی عجیبی داشتم دلم واسه ی پسرم تنگ شده بود و این دست خودم نبود
_ میشه بری بیرون حالا ؟
_ آره
بعدش از اتاق گذاشت رفت خیلی دوست داشتم بفهمم چرا بهادر هنوز داشت نقش بازی میکرد انگار کیانوش هستش قصد داشت به چی برسه واسم عجیب بود
* * *
_ طرلان
_ جان
_ نباید هیچ چیزی رو بهشون بگی باشه ؟
خیره به من شد و پرسید :
_ چرا ؟
_ خودت میدونی من دوست دارم خودشون به حرف بیان وگرنه اگه خودم میخواستم بفهمن سالها پیش بهشون میگفتم ن اینکه بزارم برم
طرلان ناراحت داشت به من نگاه میکرد :
_ آخه اینطوری عذاب میکشی !
پوزخندی کنج لبم نشست :
_ من همیشه عذاب میکشم ولی مگه درست بشو هستش همیشه اینطوری بوده و هست
_ اما اگه بگی …
_ هیچ چیزی درست نمیشه
_ چرا انقدر مطمئن هستی ؟
_ چون میدونم
نفسم رو لرزون بیرون فرستادم نمیدونستم چی باید بگم ولی خیلی بد شده بود رسما اوضاع عجیبی بود ک درست شده بود
_ بهار
_ جان
_ من همیشه پیشت هستم هیچوقت فراموش نکن باشه ؟!
_ باشه
میدونستم همیشه پیشم هست چون با همه فرق داشت …
آریا اومد پیشمون نشست و خطاب به من گفت :
_ تصمیم درستی گرفتی باید پیش پسرت باشی ن اونجا دور ازش
گوشه ی لبم کج شد :
_ من منتظر بودم شما واسم تصمیم بگیرید
طرلان لبش رو گزید ، آریا اخماش رو تو هم کشید
_ چرا انقدر تلخ شدی ؟
_ شاید شما باعثش شدید !.
_ ما ؟
_ آره
_ خوب بگو چرا باعثش شدیم چ بدی در حقت کردیم ک به این حال و روز افتادی ؟
نمیدونستم چی باید بهش بگم اما حسابی تحت فشار بودم و همه چیز داشت بهم فشار میاورد
_ مهم نیست
میدونست قصد ندارم درموردش صحبت کنم واسه ی همین زیاد اصرار نکرد
_ بهار
به سمتش برگشتم و با صدایی که بشدت خش دار شده بود گفتم :
_ جان
_ ما دیگه بریم کاری نداری ؟
_ نه مواظب خودت باش
_ باشه
خواستند برن ک آریا خیره به من شد و قبل رفتن خطاب بهم گفت :
_ بلاخره میفهمم چت شده ، مواظب خودت باش چیزی اذیتت کرد کافیه بهم بگی من هنوزم داداشت هستم .
بعدش گذاشت رفت طرلان هم همراهش ، میتونستم فراموش کنم من رو بازی داده بودند
_ بهار
به سمت کیانوش برگشتم ؛
_ چیه ؟
_ چرا با آریا انقدر سردی ؟
_ به تو ربطی داره
اومد روبروم نشست :
_ آره
_ به تو هیچ ربطی نداشت پس تو مسائلی ک بهت ربطی نداره دخالت نکن لطفا
چشمهاش گرد شد
_ تو واقعا دیگه داری شورش رو درمیاری مثل اینکه یادت رفته من شوهرت هستم
با شنیدن این حرفش شروع کردم به خندیدن وقتی خنده ام تموم شد گفتم :
_ تو واقعا عقلت رو به کل از دست دادی چون یه سری چیز ها رو فراموش کردی
_ چی رو ؟
_ اینکه طلاق گرفتیم
_ هر چی
_ بسه واقعا حوصله ندارم باهات کل کل کنم پسرم کی میاد ؟
_ ده روز دیگه
چشمهام گرد شد
_ چی ؟
_ شنیدی چی گفتم
_ چرا انقدر دیر
_ پیش اومده اما میاد نیاز نیست ناراحت باشی
نمیدونستم چی باید بهش بگم اما حسابی ناراحت شده بودم دوست داشتم پسرم رو زودتر ببینم اما انگار قسمت نبود پس نباید بهش فشار میاوردم …
اسمم رو صدا زد :
_ بهار
_ بله
_ با بوسه ک مشکلی ندارید
_ نه
_ خوبه چون دوست ندارم مشکل درست بشه و وقتی بهنام میاد آرامش باشه
_ من باعث دردسر یا نا ارومی نمیشم چون با هیچکدومتون کاری ندارم اما اگه پیش بیاد پس خودتون باعثش شدید ، از من دور باشید کافیه
پوزخند صدا داری زد :
_ خیلی دم در اوردی
_ توقع داشتی ساکت باشم در برابر کار هایی که همش دارید انجام میدید
_ کسی اینجا کاری به تو نداشته بهار پس انقدر اراجیف نباف
_ جرئت نداشتید فعلا
_درد دارم خانزاده بسه.
+خودم آرومت میکنم هنوز ازت سیرنشدم..
_اخ بسه از دیشب نزاشتی بخوابم تاصبح زیرت بودم دیگه نمیتونم بسه…
+یدور دیگه بریم مزت زیر دندونمه هنوز میخوام…
_نمیتونم تو رو خدا…
+هیش…
تا خواستم چیزی بگم با کاری که کرد ….
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خب دیگه اهالی محترم
شب خوش
راستی عسل داشتم سربه سرت میزاشتم داشتم باهات شوخی میکردم اینم یه امتحان بود ببینیم جنبت چقدره بشناسیمت😉
یکم هم به ایلیا کمک کردم😆
اگه ناراحت شدی ببخش
مریم و مهدیس اگه دلخوری وجود داره ببخشید دیگه😃💚
شب بخیر😴
نه بابا دلخوری برای چی
راستی من کوجا بداخلاق شدم؟
.
.
شبت بخیر
خوب بخوابی منم داشتم میرفتم
.
.
.
شب همگییییییی بخیر
خوب بخوابید عزیزان
سلام صبحتون بخیر و شادی 😘 😍 💐
وای بچه ها من دیشب گوشیم شارژش تموم شد زدم تو شارژ دیگه هرچی صبر کردم روشن نشد که بیام سایت
.
.
مشکلی نیست بابا میدونم داشتی شوخی میکردی ولی تو چت روم گفتم کلا آدم رکیم پس اگه بهم میگفتی صادقانه جواب میدادم بی جنبه ام یا نه
اما حالا بگذریم ناراحتم نیستم بابت این موضوع چون باعث شدی بعد دوماه بخندم
و خیلی خوشحال شدم سایت صاحب پسرای واقعی شده 😂
البته داداش پوریامون از اول بوده با آقا شهاب و آقا محمد همسر ریحان جون💖🌹
عاه پوریا کم پیدا شده راستی عسل ایلیا میشناسی؟
ارهه من نیمه دوم عید رو رفتم نورآباد خیلی دلم میخواست بیام سایت اما وقت سر خاروندن نداشتم دیگه 2 ماهه ازش خبر ندارم
سلام صبح تو هم بخیر
.
.
منم که گفتم رک بودن تو جمع دخترونه برا من توووووووبه😜
عه امیرکبیر سلام صبحت بخیر چطوری خاله بیا اونور تو چت روم ۱۷۵
امیر علیکم اسلام خوبی بچه چخبرا
😆
سلام
.
.
عالیم
سلامتی
تو چطوری؟
همیشه عالی باشی!
.
.
.
مرسیانو اره سلامتم !
.
.
.
خوبم بد نیستم !
.
.
.
ننت خوبه؟!
.
.
.
خواهرت؟!
.
.
.
خداراشکر
ننم نمیدونم یهو بد اخلاق شد
خواهرمم که با هام قهره
مهدیس
دلت میاد به پسرت بگی پرو؟!😔💔
اره ایندفعه دلم اومد
با گوشی هسی یا لپ تاپ؟!
چطورر؟
مهدیس عکسمو گذاشتم دیدی؟؟
اره گلم خیلی ناناسییی
میتونم پیامت بدم؟!😊
خب همینجابگو
😉بیخیالش
ایلیا که اومد بهش میگم تو هم میفهمی😉😉
اها باشه
اسمم اومد
جانم داداش؟
😂خوب شد اومدی
میگما طرف جنبش بالاس😆 تو هم یه پیشنهاد بهش بده ببینیم عکس العملش چیه😊😆
باشه
فعلا حوصلم نمیشه
عسل هستی؟!
باید بگم که کسی تو رو به ریش من نبسته
آخه من ریش ندارم 😆
نظرت در مورد من چیه عزیزم؟؟!
بچه چی بگم من به تو اخه؟؟ 😂
ول کن هم نیستی که
نوچ😊
ای مریم این چی بود انداختی تو دهن این بچه 😂
چکار مریم داری
.
.
از اولین کامنتت گزینه خوبی به نظرم اومدی!😊
نکه مریم گفت دوست دارم اسم زنداداشم عسل باشع واسه همون گفتم
امیر نمیخوای بیخیال شی؟؟
بعدشم مگه من عروسکم که میگی از نظرم گزینه خوبی اومدی؟؟
از نظر من که عروسک نیستی
آدمی همین😊
.
.
یه سری هم به کامت بالایی من بزن😉
شب خوش
سلام مهدیس عزیزمم خوبم تو چطوری ؟!
ابانوممممم خوبی اجی قشنگممم!
خداروشکر که خوبی
منم خوبم جانیم
عسیسسسیی مهدیس جانمم گوزلیممم
تو بیشتر
فدات شم نسی جونم
مهدیس گذاشتم 😁
میدونم خیلییی بیبی فیسم فقط جون من اینو نگو ها😅😬
وییییییییییییییی کوچولوی قشنگ من
فدات بشم
مهدیس میدونی من تا شیش سالگیم فکر میکردم اسمم ماشالاست؟؟ 😂
😂😂😂
بس که هرکی رد میشد بهم میگفت ماشالا ولی نمیدونم چرا آخرش همیشه چشم میخوردم 😐😢😂
عزیزم خوشگلی دیگه
هوم خوبم
هنو نمتونی ریپ بزنی؟
خداروشکر که خوبی عسیسممم
……
سلام
سلام
خوبی چطوری چخبر؟!
سلام نسترن جونمممممم
چطوری عزیزدلم؟
😂😂😂این تیکه آخری چی بود دیگه
.
.
.