رمان عشق صوری پارت 182 - رمان دونی

 

چرا همه جوره داشت آزارم میداد…

اونقدر غرق در فکر کردن به بدبختی ها و گرفتاری ها و گریه کردن و اشک ریختن بودم که متوجه نشوم فرزاد اومده داخل اتاق.
و اینو وقتی متوجه شدم که نشستنش رو روی تخت احساس کردم.

دستمو گرفت و عاجزانه گفت:

-گریه نکن…لطفا!

اصلا فکر نمیکردم بخواد بیاد اینجا.
از حضورش توی اتاق جاخورده بودم.
سرم رو به آرومی بالا آوردم و با صورت خیس اشکم بهش خیره شدم.
دیگه حتی داشتن یکی مثل اون هم خوشحالم نیمکرد.
فقط دلم میخواست آزاد باشم.
رها باشم…
اصلا آواره باشم اما برنگردم به اون خونه !
دستمو زیر چشمهای خیسم کشیدم و گفتم:

-این گریه ها بخاطر تو نیست! پس عذاب وجدان نگیر و برو بخواب!
واسمم دل نسوزون…من به دلسوزی تو و دیگران هیچ…

حرفمو با عصبانیت قطع کرد و گفت:

-خوب میدونی که هیچوقت واسه تو دل نسوزوندم و نخواهم سوزوند!
لطفا دیگه این جمله رو هیچوقت تکرار نکن…هیچوقت!

دوباره دستم رو زیر چشمهام کشیدم.
نمیخواستم اون یا حتی هر کسی دیگه ای منو توی این حالت رقت انگیز ببینه.
از لبه ی تخت بلندشو و به سمت میز چسبیده به دیوار که روی اون میشد تعداد زیادی ادکلن و خوشبو کننده دید ، جعبه ی دستمال کاغدی رو برداشت و همزمان بی مقدمه و بدون توضیح کاملی گفت:

ی دستمال کاغدی رو برداشت و همزمان بی مقدمه و بدون توضیح کاملی گفت:

-من همین الان هم دارم!

اینو گفت و قدم زنان اومد سمت منی که هنوزهم اشکهام از چشمهام روی صورتم سرازیر میشدن.
برگهای سفید دستمال رو به سمتم گرفت و بعد از اینکه رو به روم نشست گفت:

-ازم پرسیدی اگه زن فرهاد نبودی میتونستم دوستش داشته باشم و جواب من اینه…

مکث کرد و خیره به چشمهام ادامه داد:

-من همین حالاش هم دوست دارم اما چطور میتونم اینو بهت بگم !؟
نامردتر از فرهاد نبودم اگه به زنش میگفتم من دوست دارم؟
به زنی که شوهر داره !؟
من از خودم متنفر میشم اگه زور بزنم زن یکی دیگه رو روز به روز به خودم علاقمندتر کنم که سیاهی لحظاتش بیشتر بشه و دل گرمیش به خودم بیشتر…
شیدا…
کمرمو نشکون!
ازم نخواه حرف دلمو بهت بزنم!
ازم نخواه به زن برادرم بگم دوست دارم!

برگهای دستمال کاغذی رو تو مشتم مچاله کردم.
چونه ام از بغض لرزید.
حتی این هم از بخت بد من بود.
اینکه باید بعداز ازدواجم شخص دلخواهم رو پیدا میکردم!
پوزخندی زدم و گفتم :

پوزخندی زدم و گفتم :

-بیخودی داری خودت رو تو زحمت اعتراف کردن میندازی!
فکر کردی من دوست دارم !؟
یا فکر کردی احساس تو به خودم برام اهمیت داره!؟ نه نداره…
دیگه هیچ چیز توی این دنیا برای من مهم نیست و اهمیت نداره حتی توووو…!

نفس عمیقی کشید و انگشتهاشو لا به لای موهای کوتاهش عقب و جلو کرد و بعد هم نگاهشو دوخت به زمین و گفت :

-کاش ازم متنفر بودی…

داد زدم:

-هستم!

سرش رو بلند کرد و با عصبانیت و صدای بلند گفت:

-نیستی…دوستم داری!
تا وقتی تو دوستم داری من عوضی هم به خودم اجازه میدم دل خوش کنم به داشتنت…کاش ازم نتنفر بودی…کاش متنفر بودی!

اونقدر با عصبانیت کلمات رو ادا میکرد که حس میکردم هر آن قراره منفجر بشه.
مثل کوهی از درد بود که کم کم داشت از دلش آتیش فواره میکرد.
به چشمهاش خیره شدم.
به صورتش…
وسط داد و بیدادهاش، وسط گله هاش رفتم سمتش و خودمو انداختم تو بغلش و دستهامو دور تنش حلقه کردم درحالی که احساس میکردم صدایی توی سرم میگه:

” بهش دل نبند….”

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار به صورت pdf کامل از فرناز نخعی

    خلاصه رمان قرار ما پشت شالیزار :   تابان دخت با ناپدید شدن مادر و نامزدش متوجه میشه نامزدش بصورت غیابی طلاقش داده و در این بین عموش و برادر بزرگترش که قیم اون هستند تابان را مجبور به ازدواج با بهادر پسر عموش میکنند چند روز قبل از ازدواج تابان با پیدا کردن نامه ای رمزالود از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور

  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زروان pdf از م _ مطلق

  خلاصه رمان:     نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میافته… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلبه های طوفان زده به صورت pdf کامل از زینب عامل

      خلاصه رمان:   افسون با تماس خواهر بزرگش که ساکن تهرانه و کلی حرف پشت خودش و زندگی مرموز و مبهمش هست از همدان به تهران میاد و با یک نوزاد نارس که فوت شده مواجه می‌شه. نوزادی که بچه‌ی خواهرشه در حالیکه خواهرش مجرده و هرگز ازدواج نکرده. همین اتفاق پای افسون رو به جریانات و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ghazal
Ghazal
2 سال قبل

جااااان چی شد؟؟

Narges
2 سال قبل

زارت 😑💔

Mahi
Mahi
2 سال قبل

یعنی اونقدر چرت ‌شده که حد و اندازه نداره ، قسمت های اولش اونقدر طولانی بود آدم یه ربع طول می‌کشید تا بخونه ، الان اینو تو یک دقیقه می‌خونیم ، یا همش میری روی شیدا یا میری روی شیوا مستانه و بقیه هم که هیچ کلا بیخیال ، اصلا داستانتون باحال نیست خیلی چرت شده

زهرا اولاد قباد
زهرا اولاد قباد
2 سال قبل

سلام وجدانن چیه این نویسنده محترم ،طلاقشو بگیر بره بابا بخدا باز بره تو اون خونه بمونه تا الان هروز می‌خوندم رمانو ولی دیگه قید همه چی رو میزنم ولش میکنم ، خودتو بتکون بابا

جانان
جانان
2 سال قبل

به شیوا باید گفت وات د فاز
اصلا معلوم هست چه مرگشه خو لامصب تو اول طلاقت رو بگیر بعد برو پی فرزاد

aram
aram
2 سال قبل

عا الان پارت بعدی درباره اینه فرزاد یا بغلش میکنه یه چندتا چرت و پرت میگه یا پسش میزنه میره میخوابه تمام🙄

FTM
FTM
2 سال قبل

خیلی مسخره شده😒

𝐒𝐚𝐛𝐚
𝐒𝐚𝐛𝐚
2 سال قبل

فازت چیه خدا وکیلی/:
یا یهو میبینی دوباره فرزادو دوس داری، یا میگی برات اهمیت نداره، یا میخوای ازاد باشی حالا اینا که هیچ انقد سواستفاده نکن دختر از هر موقعیتی استفاده میکنی فرت فرت بپری بغل فرزاد
فازا، هازا، مازا، تازا

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط 𝐒𝐚𝐛𝐚
دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x